🔺احساس قدرت!
🔹در ایامی که سید اسدالله رئیس یازمان زندانها بود یک گروه خبرنگار خارجی برای مصاحبه با ایشان به سازمان زندانها آمدند.
🔸مصاحبه ی خیلی خوبی شد. طبق عادت، اسدالله آن شب هم در زندان ماند، درست مثل دوران دادستانی کمتر به خانه می رفت.
⚡️ شب از نیمه گذشته بود صدایی توجه یکی از کارمندان سازمان را به خود جلب کرد. از سرویسهای بهداشتی زندانها صدایی می آمد. جلوتر رفت. اسدالله را دید که دارد سرویس ها را می شوید.
🍁 باتعجب پرسید: «حاج آقا شمایید؟ چه کار می کنید؟»
💢اسدالله گفت: «محمد علی! امروز که با خبرنگاران مصاحبه می کردم. یک لحظه احساس قدرت کردم فکر کردم خیلی تو اوجم، آمدم اینجا رو بشورم که بدونم هیچی نیستم».
شهید سیدا سدالله لاجوردی🥀
#مبارزه_با_نفس
@bashohada_313
🔺️مبارزه با نفس
حميدرضا جعفرزاده در مبارزه با نفس سرآمد بود.
يک روز او را با لباس بسيجي سوار بر دوچرخه ديدم، در حالي که يک ساک دستي رنگ و رو رفته و پاره همراهش بود.
براي خريد وارد بازار شد.
🔷️ ساک به قدري کهنه و مندرس بود که آدم خجالت مي کشيد با آن به بازار برود.
حمیدرضا با آن ساک به بازار مي آمد و خريد مي کرد.
يک بار وقتي علت را پرسيدم،
🔶️ گفت: «با اين کار به نفسم مي فهمانم که تو کسي نيستي.»
شهید حمیدرضا جعفرزاده⚘️⚘️⚘️
#مبارزه_با_نفس
@bashohada_313
🔺️نگاه بزرگ...
▫️حسن نوری(برادر شهید)
گرمای تابستان بود. داشتیم با حسین علی می رفتیم مسجد. توی لباس هایم نازک ترین اش را پیدا کردم و پوشیدم. وقتی نگاهش کرد خیلی تعجب کردم. یک اورکت زمستانی پوشیده بود و یک کلاهی هم کشیده بود سرش.
گفتم: برادر! زمستان را با با خودت آورده ای؟! این چه تیپی است؟
🔷️هر چه پرسیدم طفره رفت.
توی راه مسجد بهش گفتم: تا به عقلت شک نکردم، بگو این چه تیپی است؟
🔶️گفت: این طوری لباس پوشیدم تا برای خانم های نامحرم جلوه نداشته باشم. همان طوری که ممکن است ما از دیدن خانم های نامحرم تحریک بشویم، آنها هم ممکن است چنین شوند. ما نباید با پوشیدن لباس های نازک و بدن نما باعث تحریک نامحرم شویم.
در حالی که به سختی حرف هایش را در ذهنم جا می دادم، داغ کرده بودم. پیراهنم را تکان دادم تا هوا زیرش جریان پیدا کند.
شهید حسینعلی نوری🌹
#مبارزه_با_نفس
#نگاه_شهدایی
@bashohada_313