eitaa logo
باسیّدالشهداوشهداتـٰاظُهـور🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
19 فایل
✨﷽✨ فعالیت مجموعه تقدیم به صاحب‌الزمان(عجّ) و روح تابناک حضرت زهرا(س) و تمام شهیــدان تا ازاین طریق مارا موردعنایت خویش قراردهند و دست مان در دنیا و آخرت بگیرند. {کاربرای رضای خدا} شروع خادمی: نیمه‌شعبان ۱۳۹۹ #صلوات برای ظهـور @askarii_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🎋یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با رفیق بودند هیچ کدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم. 🎋برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم." 🎋یکی دیگه از بچّه ها گفت: "ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه" یکی دیگه گفت: " به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان"
💞🌹✨ 🎋یک ماه از مفقود شدن می گذشت. بچّه هایی که با رفیق بودند هیچ کدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از می گفتیم و اشک می ریختیم. 🎋برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات🌹شهید می شم." 🎋یکی دیگه از بچّه ها گفت: "ما نفهمیدیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه" یکی دیگه گفت: " به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان" ✅ 🥀یافاطمه زَهرا سَلام الله💞💞💞 🆔@yasabas ══💚🌹🇮🇷═════ ✨✨✨
💞🌹✨ 🎋پنج ماه از شهادت گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: "چرا مرخصی نمی آد؟" با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: "الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی می گفتیم." 🎋تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه. اومدم جلو و گفتم: "مادر چی شده؟" گفت: "من بوی رو حس می کنم. الآن توی این اتاقه، همینجا و... " 🎋وقتی گریه اش کمتر شد گفت: "من مطمئن هستم که شهید شده". مادر ادامه داد: " دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه" 🎋چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد. 🎋سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به ✨قطعه چهل و چهار✨ بره و به یاد کنار قبر شهدای بشینه، هر چند گریه😭 برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت. ❤️برای شادی روح بزرگوار هادی قرائت حمد و سوره و سه شاخه گل صلوات🌹 ✅ یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها💚 کانال قهرمانان شجاع قلبها💞🌹🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2144403502C92ec62e429
باسیّدالشهداوشهداتـٰاظُهـور🇮🇷
🕊🌹 یک ماه از مفقود شدن می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچ کدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از می گفتیم و اشک می ریختیم. برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات می شم." یکی دیگه از بچّه ها گفت: ما نفهمیدیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه. یکی دیگه گفت: به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف بود .