eitaa logo
🕊با شهدا
127 دنبال‌کننده
202 عکس
354 ویدیو
11 فایل
•♥•.¸¸.•♥• بــــا شُـــهـــــدا •♥•.¸¸.•♥•.¸ با شُــــهدا راهِـمون، راهِـ خُـــدا میشهـــ https://daigo.ir/secret/6524937166 پیام ناشناس
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 پاییز ۱۳۶۴بود.. تغییر در رفتار و اعمال احمدآقا بیشتر حس می شد. ✨نماز های ایشان همگی معراج شده بود.یادم هست یک باربعد از نماز به ایشان گفتم: علت اینهمه لرزش شما در نماز چیست ؟ میخواهید برویم دکتر؟ گفت:نه چیزی نیست. اما من می دانستم چرا اینگونه است.در روایات خواندیم که ائمه اطهار در موقع نماز خواندن اینگونه بر خود میلرزیدند‌.. این حالت برای کسی که درک کند وجود بی مقدارش، اجازه یافته با خالق صحبت کند طبیعی است ،این ما هستیم که در نماز و عبادات معرفت لازم را نداریم.. خلاصه روال برنامه های ما ادامه داشت تا اینکه یک شب به مسجد آمد و بعد از نماز همه ی ما را جمع کرد. بعد از بچه ها خداحافظی کرد و گفت:ان شاءالله فردا راهی جبهه هستم.احمدآقا از ما حلالیت طلبید و از اهل مسجد خداحافظی کرد. بعد هم به ما چند نفری که بیشتر از بقیه با ایشان بودیم گفت:این آخرین دیدار ماو شماست.من دیگر از جبهه برنمیگردم! دست آخر هم به من نگاهی کرد و گفت:خواب شما عین واقعیت بود. نمی دانم چرا ،اما من وآن بچه ها خیلی عادی بودیم.فکر میکردیم حتما به مرخصی خواهد آمد. فکر می کردیم اگر احمدآقا هم برود یکی مثل ایشان پیدا میشود. روز بعد احمدآقا با سپاه تسویه کرد و به صورت بسیجی راهی جبهه شد .همه ی کارهای مسجد را تحویل داد.دیگر هیچ کاری در تهران نداشت .. 🔸ادامـــــه دارد... ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿امشب برای آزادی جانباز مدافع حرم محمدرضا نوری، بخاطر دو فرزند چشم به راهشون دعای الهی عظم البلاء بخونیم.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
دائم الوضو بود موقع اذان خیلی ها می‌رفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه را می‌گفت و نمازش را شروع می‌کرد می‌گفت : زمین جای جمع کردن ثوابه حیف زمینِ خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره ؟ [شهیدحسن‌تهرانی‌مقدم] ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاش بگویم هیچ کس جز آن که دل به خدا سپرده است رسمِ دوست داشتن نمی داند.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 دوکوهه پاییز سال 1364 بود.به همراه دوستان به منطقه اعزام شدیم.وقتی وارد پادگان دوکوهه شدیم ما را تقسیم بندی کرده و به گردان سلمان فارسی فرستادند. گردان سلمان از گردان های دائمی نبود.بلکه هر زمان نیروی اعزامی زیاد بود تشکیل میشد و زمانی که نیرو کم بود این گردان منحل میشد. فرمانده گردان ما برادر میر کیانی و جانشین ایشان شهید مظفری بود.من به همراه سی نفر دیگر به دسته دوم از گروهان سوم این گردان رفتیم. مسئول دسته ما شهید طباطبایی بود.چند جوان خیلی خوب از منطقه شمال تهران نظیر برادران میرزایی و طلایی با ما بودند. جمع خوبی داشتیم.ما همگی در دو اتاق از طبقه اول ساختمان گردان سلمان در دوکوهه مستقر شدیم. در همان روزهای اول متوجه شدم که یکی از جوانان دسته ما حالت خاصی دارد!به او برادر نیّری میگفتند. آن روزها همه رفقا اهل معنویت بودند اما حالات او فرق میکرد!وقتی فهمیدیم که از شاگردان آیت الله حق شناس بوده از او خواستیم که امام جماعت دسته ما شود.. 🔸ادامه دارد.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
✨🦋 أسالک عَملاً تُحب به مَن عمِلَ به.. منو ببر سمتِ اون کاری‌که محبوبِ تو بشم! صحیفه‌سجادیه ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگر ما به غیر از روضه و اشک بر سیدالشهدا و نماز اول وقت، چیز دیگری هم داریم؟! اگر این سه را از ما بگیرند دیگر هیچ نداریم! ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
حاج آقا مجتهدی‌تهرانی فرمودند: شخصی رسید خدمت آیت‌الله‌میرزاعبدالعلی‌تهرانی عرض کرد: مرا موعظه‌ای کنید، ایشان فرمودند: روزی سه دقیقه به یاد امام زمان باش.. هنگامی که این شخص در حال خروج بود، ایشان فرمودند: اگر یک دقیقه هم به یاد امام زمان باشید برای عاقبت به خیری کافی است..🌿 ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ 💚 @bashohadaaa1
هدایت شده از 🕊با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿ظهور رخ خواهد داد اما مهم این است که ما کجای این ظهور ایستاده ایم؟! ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ادامه قسمت قبل هر چند زیر بار این مسئولیت نمیرفت،اما با فرمان مسئول دسته مجبور شد جلو بایستد.اطاعت از فرمانده واجب بود. برادر نیّری انسان ساکت و آرامی بود.لذا به راحتی نمیشد به شخصیت او پی برد.بیشتر اوقاتی که ما مشغول صحبت و خنده و استراحت و...بودیم او مشغول قرائت قرآن و یا مطالعه میشد.. در میان دسته ما یک نفر بود که بیش از بقیه با برادر نیّری خلوت میکرد.آن ها با یکدیگر مشغول سیر و سلوک بودند.علی طلایی هیچ گاه از احمد آقا جدا نمیشد.. طلایی تنها پسر یک خانواده از شمال تهران بود،در یک خانواده مرفه بزرگ شده بود.خانواده ای که بعدها متوجه شدیم زیاد در قید و بند مسائل دینی نیستند! او اینگونه آمده بود و خدا احمد آقا را برایش قرار داد تا باهم مسیر کمال را طی کنند.. هر چند که او چند سال بزرگ تر از احمد آقا بود،اما مثل مراد و مرید به دنبال برادر نیّری بود،او بهتر از بقیه احمد آقا را شناخته بود برای همین هیچگاه از او جدا نمیشد. 🔸ادامه دارد .. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿چی میشه که نتیجه تربیت والدینِ بیسواد میشود⁉️ ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
امام رو اباعبدالله صدا‌ می‌کنیم ؛ یعنی پدر بنده های خدا .. تا حواسمون باشه که مشغول زیارت کردنِ یه بنده‌ی خیلی عزیز و نزدیکِ خداییم✨ که بندگی او را به این مقام رسونده.. و بخاطر شدت مظلومیتش در راهِ خدا سرپرست بنده های خدا شده .. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
✨🦋 بيابان است و تاريكى بيا اى قرص مهتابم… @bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 به یک امامزاده رفتیم از انجا پیاده برگشتیم.توی راه بودیم که بچه ها با برادر نیّری مشغول صحبت شدند.آنجا حرف از شهادت شد.مسئول دسته ما زمان و نحوه شهادت خودش را بیان کرد! من با تعجب گوش میکردم. احمد آقا هم گفت:من خواب برادرم را دیدم.آمد دنبالم و من رو برد به آسمان.. البته مدتی مانده تا زمانش برسد.! علی طلایی هم گفت من منتظر یک خمپاره شصت هستم....! طلایی اطلاعات خوبی از حالات درونی احمد آقا داشت.چیزهایی میدانست که کسی از آنها خبر نداشت. برای همین هیچ گاه از احمد آقا جدا نمیشد... 🔸ادامه دارد.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿این روزها حجابم را محکم تر می گیرم تا یادم باشد! آخرین نگاهِ امام حسین(ع) به خیمه ها بود..💔 ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ نگاهِ امام زمان به حجاب ماست @bashohadaaa1
آخرشب قبل خواب حرف بزنیم با آقا امام زمان .. براشون از کارایی که در طول روز انجام دادیم بگیم.. بگیم چقدرررر دوسش داریم بگیم تموم عمرمونو اگر به پای کسی غیر از ایشون ریختیم هدر دادیم... :) ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ 💚 @bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 در منطقه فاو بودیم که احمد آقا شهید شد و علی طلایی هم مجروح شد. بعد از عملیات دیدم رفقای قدیم دور هم نشسته اند و از احمد آقا حرف میزنند .آنها چیزهایی میگفتند که باور کردنی نبود! از ارتباط همیشگی احمد آقا با امام عصر عج و یا اطلاع از برخی موارد و... به رفقا گفتم: باید این موارد را از علی طلایی سوال کنیم. او بیش از بقیه احمد آقا را شناخت. یکی از دوستان قدیمی گفت: می خواهی بری سراغ علی طلایی؟با علامت سر حرفش را تاکید کردم. دوستم کفت:خسته نباشی .علی طلایی چند روز پیش تو پدافندی منطقه فاو شهید شد و رفت پیش برادر نیّری.... پایان این قسمت 🍂 ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🌿محبت خدا به "تو" بیشتر میشه ، وقتی نمازت را سر وقت بخونی.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی شهید حسین معز غلامی 🌿خوشبختی یعنی با حضرت مهدی (عج)رفیق باشی.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 صبحانه فانوسی: بعد از مدتی حضور در دوکوهه اعلام شد که گردان سلمان برای پدافندی به منطقه مهران اعزام می شود. خوب به یاد دارم که هفتم دی ماه 64 به منطقه سنگ شکن در اطراف مهران رفتیم. شبانه جایگزین یک گردان دیگر شدیم. منو احمد آقا و علی طلایی و چند نفر دیگر در سنگر بودیم.یادم هست که احمد آقا از همان روز اول کار خودسازی خود را بیشتر کرد.. او بعد از نماز شب به سراغ بچه ها می آمد.خیلی آرام بچه ها را برای نماز صبح صدا میکرد.. احمد آقا می رفت بالای سر بچه ها و با ماساژ دادن شانه های رفقا با ملایمت میگفت فلانی،بیدار می شی؟موقع نماز صبح شده.. بعضی از بچه ها با اینکه بیدار بودند از قصد خودشان را به خواب میزدند تا احمد آقا شانه آن ها را ماساژ بدهد.. 🔸ادامه دارد .. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1