🌷کانال با شهدا تا ظهور🌷
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍#از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۳ و ۴ بارش برف قطع
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ قسمت ۵
حاج علی در را باز نگه داشته بود تا آیه خارج شود. این روزها سنگین شده بود و سخت راه میرفت.
آرام کلید را از درون کیفش درآورد،
در را گشود. سرش را پایین انداخت و در را رها کرد...
در که باز شد نفس کشید عطر حضور غایب این روزهای زندگیاش را...
وارد خانه که شد بدون نگاه انداختن به خانه و سایههایی که میآمدند و محو میشدند، به سمت اتاق خوابشان رفت. حاج علی او را به حال خود گذاشت. میدانست این تنهایی را نیاز دارد.
نگاهش را در اتاق چرخاند...
به لباسهای مردش که مثل همیشه مرتب
بود، به کلاههای آویزان روی دیوار، شمشیر رژهاش که نقش دیوار شده و پوتینهای واکس خورده، به تخت همیشه آنکادر شدهاش...
زندگی با یک ارتشی این چیزها را هم دارد دیگر! مرتب کردن تخت را دیگر خوب
یاد گرفته بود.
🕊-آیه بانو دستمو نگاه کن! اینجوری کن، بعد صاف ببرش پایین... نه! اونجوری نکن! ببرش پایین، مچاله میشه! دوباره تا بزن!
+اه! من نمیتونم خودت درستش کن!
🕊-نه دیگه بانو! من که نمیتونم تخت دو نفره رو تنهایی آنکادر کنم!
آیه لب ورچید:
_باشه! از اول بگو چطوری کنم؟
و تخت را آن روز و تمام روزهای نُه سال گذشته را باهم مرتب کردند....
روی تخت نشست و دست روی آن کشید. آرام سرش را روی بالش مردش گذاشت و عطر تن مردش را به جان کشید.آنقدر نفس گرفت و اشک ریخت که خوابش برد.
خواب مردش را دید، خواب لبخندش را، شنید آهنگ دلنشین صدایش را...
حاج علی به یکی از همکاران دامادش،
زنگ زد و اطلاع داد که به تهران رسیدهاند. قرار شد برای برنامه ریزیهای بیشتر به منزل بیایند.
آیه در خواب بود که صدای زنگ خانه بلند شد.
مردانی با لباس سرتاسر مشکی با سرهای به زیر افتاده پا درون خانه گذاشتند. انتظار مهمان نوازی و پذیرایی نبود،
غم بسیار بزرگ بود.
برای مردانی که از دانشکدهی افسری دوست و یار بودند؛ شاید دیگر برادر شده بودند!
حاج علی گلگاوزبان دم کرده و ظرف خرما را که مقابلشان گذاشت...
دلش گرفت! معنای این خرما گذاشتنها را دوست نداشت.
-تسلیت میگم خدمتتون! میرهادی هستم، برای هماهنگی برای مراسم باید زودتر مزاحمتون میشدیم!
حاج علی لب تر کرد و گفت:
_ممنون! شرمنده مزاحم شما شدم؛ حالا مطمئن هستید این اتفاق افتاده؟
میرهادی: _بله، خبر تایید شده که ما اطلاع دادیم؛ متاسفانه یکی از بهترین همکارامون رو از دست دادیم!
همراهانش هم آه کشیدند.
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#شهدا
#شهادت
#شعبان
https://eitaa.com/bashohadataazohoor
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ چطور کودکان رو اهل #نماز کنیم؟
🔹استادقرائتی
☘اللهم عجل لولیک الفرج ☘
#با_امام_خامنه_ای
#مانند_شهدا
#تا_امام_زمان
https://eitaa.com/bashohadataazohoor
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
《به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید》
-میگفت..
من هروقت که نماز می خواندم از خدا
حاجتی میخواستم.
🌷 یک روز گفتم بگذار یک روز برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم.
🍃 همان شب در عالم خواب دیدم که به من گفتند: چرا دیر آمدی؟
"یعنی باید سی سال پیش یاد
این کار میافتادی!"
-شیخرجبعلیخیاط_رحمت الله علیه
#نماز_اول_وقت
☘اللهم عجل لولیک الفرج 🍀
#با_امام_خامنه_ای
#مانند_شهدا
#تا_امام_زمان
https://eitaa.com/bashohadataazohoor
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
《به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید》
🌹"به قول شهید آوینی شهادت بال نمیخواد حال میخواد.این جمله ی آخر منه"
#با_امام_خامنه_ای
#مانند_شهدا
#تا_امام_زمان
https://eitaa.com/bashohadataazohoor
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
《به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید》
📌شهید"ولی الله چراغچی":تا این ها آب نشود، خدا ولی را قبول نمی کند
🔸ولی الله هر وقت می خواست از شهادت حرف بزند، طفره می رفتم و حرف را عوض می کردم. اما او کار خودش را می کرد.
🔹هر بار که تشییع شهیدی را می دید، می گفت:«تهمینه! حتما توی مراسمش شرکت کن. شاید روزی هم بیاید که ولیِ تو را هم روی دست ببرند».می گفت:«می خواهم فاطمه را هم بیاوری تو مراسمم. جلوی جنازه ام».
▪️بعد دستی به بازوهایش می زد و می گفت:«اما تا این ها آب نشود، خدا ولی را قبول نمی کند».گریه می کردم و نمی خواستم معنای حرف هایش را بفهمم.
▫️وقتی خبر آوردند که در بخش آی سی یو ی بیمارستان بستری است، حال خودم را نمی فهمیدم. با قطار خودم را رساندم تهران . وقتی دیدمش نشناختمش از بس که لاغر شده بود.
□وقتی پرستارها پیکر نیمه جانش را نیم خیز کرده و محکم به پشتش می زدند، دنیا روی سرم خراب می شد. داشتند ریه هایش را شست و شو می دادند.
🔻آنجا بود که حرفش یادم افتاد: «تهمینه! تا این ها آب نشود، خدا قبولم نمی کند.» کم کم داشت باورم می شد که خدا دارد قبولش می کند.
راوی:همسربزرگوارشهید
#شهید_ولیالله_چراغچی
https://eitaa.com/bashohadataazohoor
📌روایت مرد عاشقی که به معشوق رسید...
🔸بسیـجی مجـروح بـا ناراحـتی و با چشمـانی پُـراز اشــک و صدایـی کـه هــرلحـظـه ضعیـف و ضعیف تر می شـد گفـت:
«چـرا سرم را بلند کردید؟! چرا نگذاشتید سرم همانجا باشد؟! سرم روی پای عزیز فاطمه (س) بود؛ سـرم روی پـای آقـام سیدالـشهدا (ع) بود. چـرا نگذاشتید همانجـا بمـانم؟»
🔹اشک در چشـم بچـه ها حلقـه زده بود و همه بی اختیار گریه میکردند و آقـا را صدا می زدند؛ هیچ کس حرفی برای گفتن نداشت.
▪️بسیجی این را گـفت و در حـالی که زبان خـود را برای سـلام بر حضـرت به زحمت حـرکت می داد به لقاء الله پیوست. چشمـانش نیمـه بـاز و برلبـان خونینش تبسمی شیرین نقش بسته بـود.
📜روایت عشق / غلامعلی رجایی
#با_امام_خامنه_ای
#مانند_شهدا
#تا_امام_زمان
https://eitaa.com/bashohadataazohoor
┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
《به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید》
هدایت شده از مهدیه بندرانزلی
هو الرحمان...🌴
{ آثار تربیتیِ نماز _ ۴ }
...یادت نرود ای عزیز که نماز دومین اصل حیات معنوی یک انسان است و در واقع اولین حلقه ایی است که به بنا و پایه اسلام گره خورده که نامش ایمان است.
🔸️ یعنی ایمان به غیب و نظام فکری و اعتقادی یک انسان مسلمان اولین شرط بندگی اش و پس از آن /و یقیمون الصواه/، که با خودسازی، / ویزکیهم/ و نتیجه اش میشود ساختن یک جامعه ی سالم، خانه و بیرون خانه.
🔸️ خودسازی و تزکیه، معنای ساده اش این است که لباس آدمی بدلایل کارهای گوناگون و آب و هوا و غذا و...دچار آلودگی میشود و لذا صاحب آن دائما آنرا شستشو میدهد تا هماره پاک بماند.
🔸️از اثرات تربیتی و روانشناسی نماز این است که وجود را می شوید و غبار از دل و اختلال از عقل می زداید.
🔸️رسول خدا صلی الله و علیه و آله روزی در جمع عده ای حضور داشتند و بحث چراییِ نماز مطرح شد. پیامبر مهربان فرمودند؛ فرض کنید در برابر خانه ی شما نهری روان است و شما روزی پنج بار در آن استحمام میکنید، آیا ممکن است بدن شما آلوده باشد؟ معروض داشتند؛ خیر. سپس فرمودند نماز هم اینچنین است. وقتی روزی پنج نوبت به نماز می ایستید، از لغزشها و آلودگی ها در امانید چرا که بوسیله ی نماز، جان و روح آدمی پاکیزه میگردد.
🔹️قرائت سوره ی توحید به نیت شهدا و ثواب آنرا تقدیم کنیم محضر حضرت صاحب الزمان علیه السلام.
#یا_زینب
⬅️ ادامه دارد ان شاء الله
✍️الاقل...محسن خاکزاد
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#با_سید_علی
#مقاومت_تا_ظهور
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@mahdiyebandareanzali