eitaa logo
🌷کانال با شهدا تا ظهور🌷
1.6هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
9 فایل
کانال با شهدا تاظهور به معرفی شھدا جانبازان آزادگان می.پردازد انگیزه های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهدا،نگذارید یادشهدا فراموش شود امام خامنه ای خادمین #شهدا @sadate_emam_hasaniam @shahiid61 دکترمحسن خاکزاد پاسخگو به شبهات مذهبی وسیاسی روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 در خیابانی عکس مدافع حرم شهید حججی را به دیوار زده بودند. گفتم: «علی اگر تو بری مدافع حرم بشی من مانعی نمی‌بینم، حتی خیلی دوست دارم و خوشحال می‌شم. برای من افتخاره تو مدافع حرم باشی.» از خوشحالی خندید. دو بار پرسید: «اینو از ته دلت گفتی؟» به نشانه رضایت لبخند زدم و سر تکان دادم. خیلی آرام و خوشحال شده بود. خیالش از من راحت شده بود، گفت: «من مدافع حرم نیستم ولی مدافع وطن هستم! درسته اونا از حرم حضرت زینب دفاع می‌کنن ولی منم با تمام وجودم از وطنم دفاع می‌کنم و هر لحظه امکان داره شهید بشم.» ⁦▫️⁩ خاطره ای از شهید مدافع وطن، ، شهادت ۱۳۹۷/۴/۳ ، هنگ مرزی پیرانشهر، درگیری با گروه تروریستی پژاک ↙️↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/1613365268C0868f4d580 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
💌 🌕شهید مدافع‌حرم ♨️منــــم بایــــد بــــرَم! 🎙راوے: خواهر شهید یکبار به حاج‌صادق گفتم سه‌تا از برادرانت، شهیــــد🕊 و یکیشون هم جانباز شده‌ است🪖 فقط تــــو مانده‌ای!💔 لااقل تو نَرو و پیش ما بمان! تــو بازنشســــت شــــده‌اے حاج صادق گفت: من سال‌ها در سپاه ایران🇮🇷 خدمت کردم و شهید نشده‌ام😔 اکنون باید به نبرد با داعش بروم✌️ نمی‌توانم دست روی دست بگذارم و هیچکاری برای دفاع از حرم نکنم🕌 آرے! او رفــــت و چنان دلاورانه شهید شد🌹 که پیکرش به‌علت سوختگی زیاد🔥 به سختــــی شناســــایی می‌شــــد ↙️↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/1613365268C0868f4d580 ═✧❁🌷یازینب🌷❁
🌷 |سردار شهید عبدالحسین برونسی| 🌟 سهم خانواده من ... 📍همسر شهید: يك روز با دوتا از همرزماش آمده بود خانه. آن‌وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب‌يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده‌خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🔻 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌹 https://eitaa.com/bashohadataazohoor
💌 ▫️یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم.فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم که آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌هاتون قبول باشه؛ ▫️شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون می‌خوام برام یه دعا کنید. همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم.همه‌مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمی‌دونستیم داریم چه دعایی می‌کنیم.شاید بعضی‌ از بچه‌ها معناش رو هم نمی‌دونستند... شهیدمدافع امنیت 🌷یادشهداباذکرصلوات https://eitaa.com/bashohadataazohoor
📌تولد درمحضر عقیله بنی هاشم حضرت زینب(سلام الله علیها) 🔸دوتا تولد داشت ۶فروردین تولد اصلی بود اما در شناسنامه ۱۵فروردین ثبت شده بود. 🔹همیشه دوتا تولد براش برگزار می‌کردیم.بماند که روز جوان،روز نوجوان،روز پاسدار و...هم باید براش هدیه می‌گرفتیم. ▪️آخرین تولد من(خواهر)بهم پیام داد : چی برات بخرم؟گفتم هیچی نمیخام این مسخره بازیا رو جمع کنیم. ▫️گفت:اصلا هم مسخره بازی نیست. برام یه عطر گرون قیمت خرید. بعد بهم گفت نگران نباش باید چندجا تلافی کنی. 🔻تولد۲۳سالگیش رو درمحضر عقیله بنی هاشم خانم حضرت زینب بود حسین جان تولدت مبارک عزیز برادرم راوی:خواهربزرگوارشهیدمدافع حرم حسین معز غلامی https://eitaa.com/bashohadataazohoor
📌پیوند دوباره با شهدا؛خاطره ای از آخرین تصویر قبل از اسارت 🔸همزمان با سالگرد شهادت شهید علی آقایی در ۹ فروردین‌ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی کوشک، یکی از همرزمان این شهید والا مقام خاطره‌ای ارزشمند از روزهای دفاع مقدس را با خانواده ایشان به اشتراک گذاشت. 🔹این رزمنده، که در همان زمان و مکان به اسارت دشمن درآمده بود، سال‌ها بعد هنگام پیگیری امور درمانی یکی از دوستان جانباز خود در بیمارستان جانبازان اعصاب و روان میلاد شهریار، به‌طور اتفاقی با عکس شهید علی آقایی در دفتر کار فرزند شهید مواجه شد. ▪️او با حیرت دریافت که رئیس بیمارستان، که این‌چنین مورد محبت و احترام جانبازان است، فرزند همان فرمانده‌ای است که تصویر مبارکش سال‌ها پیش در مسیر سه‌راه جوفیر به کوشک، خرمال و طلاییه نصب شده بود. ▫️او برای فرزند شهید آقایی روایت کرد که در آن روزها، هنگام انتظار برای حرکت به سمت خط مقدم، زیر سایه تابلویی که تصویر شهید آقایی بر آن نقش بسته بود، استراحت می‌کرد. □لحظاتی بعد به اسارت نیروهای بعثی درآمد و آخرین تصویری که در ذهنش باقی ماند، چهره شهید آقایی بود. بی‌آنکه بداند، سال‌ها بعد همین تصویر پلی خواهد شد برای پیوند دوباره با یاد و خاطره آن شهید. 🔻این خاطره ارزشمند بار دیگر نشان داد که یاد و نام شهدا همواره در دل‌ها زنده است و راهشان ادامه دارد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/bashohadataazohoor ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عادت داشت هر شب به پدر و مادرش زنگ بزند. فرمانده نیروی قدس بود و باید مسائل امنیتی را رعایت می کرد. هر بار که زنگ می زد باید سیم کارتش را عوض می کرد، یا از سیمکارت من استفاده می کرد، در دل پایگاه های عراق و سوریه هم که بود تماس هر شبش ترک نمی شد. با یک تماس دل خوش شان می کرد و چشمه دعای شان را جاری می کرد. راوی : همرزم شهید 🍀 🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/bashohadataazohoor ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ 《به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید》
📌 که شب اول قبر امام حسین علیه السلام به دیدار او آمد 🔸خدا رحمت کند والدین سید نورالله،شبی با جمعی از دوستان خدمت پدر بودیم جلسه عجیبی بود پدر شهید همانطور که مثل ابر بهار می بارید برایمان خاطره‌ای عجیب تعریف کرد. 🔹می گفت شبی که سید نورالله را به خاک سپردیم فردای آن روز قبل از طلوع آفتاب در خانه ما به صدا در آمد!رفتم در را باز کردم سیدی بزرگوار از هم محله ای هامان با حالتی عجیب پشت در بود بعداز تعارف و احوال پرسی به من گفت دیشب خواب عجیبی دیدم. ▪️سر شب خواب دیدم آقا سیدالشهدا با لباسی غرق خون به گلزار شهدا ابرندآباد آمده اند و به من گفتند امشب به دیدن سید نورالله مون آمده ایم! ▫️در نیمه های شب نیز دوباره همین خواب را دیدم و عجیب تر اینکه در سحرگاه هم برای سومین بار این خواب را دیدم و حالا بی صبرانه آمدم برای شما تعریف کنم. 🔻آن شب گذشت و حالا من هربار که به گلزار شهدا میروم ارادتی بیشتر دارم به شهید سید نورالله و به اینکه فکر میکنم اینجا قدمگاه و مورد عنایت امام حسین است،با یقین بیشتر می گویم الله علیک یا اباعبدالله الحسین..ـ. منبع: خاطرات رزمنده و جانباز دفاع مقدس و از دوستان شهدا ابرندآباد https://eitaa.com/bashohadataazohoor
🌷 💠 شهدایی که هیچ کس منتظرشان نبود جز خدا.... شهید از شهدای استان با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد. کم سخن میگفت و با سن کم سخت ترین کار جبهه، بسیم چی بودن را قبول کرده بود. سرانجام توسط منافقین اسیر شد، برگه و کد های عملیات رو قبل از اسارت خورده بود و منافقین پس از شهادتش برای بدست اوردن رمز، سینه و شکمش رو شکافته بودند.... 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/bashohadataazohoor ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ 《به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید》
اول وقت سفارش 💌 نماز جماعت خیلی براش مهم بود. هروقتی که خونه بود، برای نماز به مسجد میرفت. چه نماز ظهر و چه نماز مغرب.گاهی اوقات که بیرون بودیم و اذان میشد، به اولین مسجدی که میرسیدیم،وماشین رو نگه میداشت؛ باهم برای نماز جماعت میرفتیم. خیلی مساجد تو شهر هست که من رو یاد اون روزا میندازه. 🎙به روایت: همسر بزرگوار 🌷شهیدمدافع‌حرم یادشهداباذکرصلوات https://eitaa.com/bashohadataazohoor
اول وقت سفارش 💌 نماز جماعت خیلی براش مهم بود. هروقتی که خونه بود، برای نماز به مسجد میرفت. چه نماز ظهر و چه نماز مغرب.گاهی اوقات که بیرون بودیم و اذان میشد، به اولین مسجدی که میرسیدیم،وماشین رو نگه میداشت؛ باهم برای نماز جماعت میرفتیم. خیلی مساجد تو شهر هست که من رو یاد اون روزا میندازه. 🎙به روایت: همسر بزرگوار 🌷شهیدمدافع‌حرم یادشهداباذکرصلوات https://eitaa.com/bashohadataazohoor
🔰 در خیابانی عکس مدافع حرم شهید حججی را به دیوار زده بودند. گفتم: «علی اگر تو بری مدافع حرم بشی من مانعی نمی‌بینم، حتی خیلی دوست دارم و خوشحال می‌شم. برای من افتخاره تو مدافع حرم باشی.» از خوشحالی خندید. دو بار پرسید: «اینو از ته دلت گفتی؟» به نشانه رضایت لبخند زدم و سر تکان دادم. خیلی آرام و خوشحال شده بود. خیالش از من راحت شده بود، گفت: «من مدافع حرم نیستم ولی مدافع وطن هستم! درسته اونا از حرم حضرت زینب دفاع می‌کنن ولی منم با تمام وجودم از وطنم دفاع می‌کنم و هر لحظه امکان داره شهید بشم.» ⁦▫️⁩ خاطره ای از شهید مدافع وطن، ، شهادت ۱۳۹۷/۴/۳ ، هنگ مرزی پیرانشهر، درگیری با گروه تروریستی پژاک ⁦⁦https://eitaa.com/bashohadataazohoor