🌖 شب مبعث سال ۶۵
🔹 خاطره ای از شهید مجید رضایی
😊 #طنز_جبهه
از مقرمان برای ماموریت به سمت شهر #فاو حرکت کردیم
نزدیکی های غروب آفتاب بود که به آنجا رسیدیم
هنوز مقر ثابتی در شهر فاو نداشتیم اون شب رفتیم مقر بچه های اطلاعات عملیات لشگر و مهمان اونها شدیم
شب مبعث بود و قرار بود در مقر اطلاعات مراسمی برگزار شود
از اونجائیکه بچه های اطلاعات عملیات ارادت خاصی به بچه های تخریب داشتند از ما خواستند که اگر در بین بچه های تخریب کسی مداحی میکنه، شب مبعث در خدمت باشند
برادر کسبی، شهید مجید رضایی رو نشون داد و گفت که ایشون میخونند و مجید هم به روی خودش نیاورد که اینکاره نیست و گفت چشم ما در خدمتیم. بچه های تخریب همه تعجب کردند از این کار مجید. ولی چیزی نگفتند.
🌓 شب شد و همه ی بچه ها جمع شدند برای مراسم عید مبعث و منتظر مجید شدند تا براشون مدح پیامبر بخونه.
او با گفتن بسم الله شروع کرد... اول در حدود ده دقیقه ای توضیح می داد که چطور باید دو انگشتی دست بزنند بعد هم گفت آنچه که من میگویم شما با دقت گوش بدید و بعد جواب بدید.
با این جمله شروع کرد...
امشب شب مبعث
گوش کن برادر بعد جواب بده ...
همین جمله را پنج شش دقیقه ادامه داد
بچه های تخریب چون او را میشناختند همه شروع کردند به خندیدن، ولی بچه های اطلاعات ناراحت بودند و با تعجب نگاه میکردند. یکی از بچه های اطلاعات یک پوز خندی زد و گفت برادر اگه نمی تونی بخونی مگه مجبوری بگی من مداحم ...😊
مجید برگشت گفت برادر بشین و ساکت باش و گوش بده و دوباره شروع کرد.
امشب شب مبعث
کمپوت میخوایم دربست...
گوش کن برادر درست جواب بده
و خلاصه نیم ساعت مجلس را به همین طریق ادامه داد
و شور گرفت
تدارکات یالا
تدارکات یالا
بعد از نیم ساعت بچه های اطلاعات فهمیدند که رو دست خوردند😂 و اصلا مجید مداح نبوده و این کار رو برای شاد شدن بچه ها در شب مبعث انجام داده🌈
و خلاصه شب مبعث سال ۶۵ در فاو با شیرین کاری های شهید مجید رضایی پایان یافت 🌿
یک روزی در یک جمعی بودیم
بحث بر سر چگونگی شهادت بود.
هر کسی حرفی می زد. شهید مجید رضایی گفت:
من اصلا دوست ندارم با یه #ترکش کوچیک و یا یه تیر شهید بشوم. برایم افت دارد. مثل این می ماند که توی خیابان یک دوچرخه به آدم بخورد و آدم بمیرد!
من دوست دارم نحوه شهادتم در شأن خودم باشد.
دوست دارم با یک گلوله مستقیم تانک و یا یک #انفجار_مهیب تیکه تیکه شوم.
وقتی در #شهر_فاو خبر و نحوه شهادت عزیزان هفت تن را دریافت کردیم من بی اختیار یاد حرف های مجید افتادم ..
مجید با یه انفجار مهیب به معراج رفت و همانطور که میخواست تیکه تیکه شد!
(راوی: اسدالله سلیمانی)
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
🌷شهید مجید رضایی، تخریبچی لشگر ۱۰ و ۲۷
او به اتفاق شش تن از همرزمانش در بهار ۶۵ هنگام مینگذاری در پدافندی #فاو پرکشیدند. در دوران جنگ، این هفت تن یاران صمیمی و با وفا را "هفت تن آل صفا" نامیدند💕
🔰 #مصعب_پیامبـر
روز #مبعث سال ۱۳۶۱ -- سالروز شهادت🌷 سردار گمنام سپاه، محمدمهدی خادم الشریعه
همانگونه که "مصعب بن عمیر" در جنگهای بدر و احد (در صدر اسلام)، پرچمدار سپاه توحید بود، او نیز در اوایل جنگ تحمیلی، که از لحاظ امکانات و نفرات، به شدت دچار مضیقه بودیم؛
در مناطق حساس جبهه (تنگه #چزابه و #بستان ) بیرق اسلام را برافراشته نگه داشت, از اینرو لقب «مصعب پیامبر» را بر او گذاشتند.
🌷شهید محمد مهدی خادم الشریعه🌷
🌱ولادت: اول خرداد ۱۳۳۷ --- شهرستان سرخس --- استان خراسان
🌷شهادت: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۱
در عملیات آزادسازی خرمشهر (بیت المقدس) ، که آنزمان مصادف با مبعث پیامبر(ص)
💠 مزار شهید: ایوان طلای حرم مطهر امام رضا (ع)
🔸 خرداد سال 1337 در شهرستان سرخس چشم به جهـان هستی گشود. بہ دلیل علاقہ فراوانے ڪہ پدرش بہ ساحت مقدس امام رضا(ع) داشت به شهر مشهد عزیمت کردند.
🔸 قبل از انقلاب با قیام مردمی همراه شد، ساواک بارها برای دستگیریش نقشه ڪشید اما هربار با زیرکی او مواجه شده و در اجرای نقشه هایش موفق نشد.
🔸 پس از پیروزی انقلاب، نظم و مدیریت تشکیلاتی اش باعث شد تا مسؤلیت دفتر فرماندهی سپاه پاسداران خراسان را به او واگذار کنند. پس از آن، دوره فشرده خلبانی را در تهران طی کرد و راهی جبهه های جنوب شد. در آنجا نیروهای خراسانی را در تیپ21 امام رضا (ع) سازماندهی کرده، خود به عنوان اولین فرمانده، مسؤلیت اداره این تیپ را به عهده گرفت.
🔸 حماسه آفرینی های او و یارانش در چزابه چنان بود که پیر جماران در وصفشان فرمود: « کار رزمندگان ما در چزابه در حد اعجاز بود و این اعجاز به حول و قوه الهی از بازوان پرتوان رزمندگان به خصوص رزمندگان تیپ 21 امام رضا (ع) به فرماندهی این سردار شهید نمایان شد.»
🔸 در عملیات بیت المقدس به همراه تیپ ۲۱ به #خونین_شهر رفت ، دلاوران تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بهمراه دیگر یگانها، سدهای دفاعی کفار را در هم شکستند. . . . راهی تا فتح خرمشهر باقی نمانده بود که در تاریخ 31 اردیبهشت ماه 1361 مصادف با مبعث پیامبر (ص) هنگام سرکشی به نیروها در ایستگاه حسینیه، انفجاری در کنار خودروی او روی می دهد و ترکش آن به شقیقه اش اصابت می کند که موجب شهادت این فرمانده رشید می شود.
#شهید_محمدمهدی_خادم_الشریعه
#اولین_فرمانده_تیپ۲۱_امام_رضا (ع)
💠 به مناسبت ۲۷ رجب ، عید مبعث حضرت پیامبر (ص)
🌴 نام گذاری تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)
متن زیر بخشی از مصاحبه اى است که #حاج_احمد_متوسلیان به راز نام گذاری تیپ به نام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) اشاره می کند
سخنانی که نشانگر عمق ارادت او به ساحت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) دارد:
💠 اسم تیپ را گذاشتیم تیپ محمد رسول اللَّه (ص)
🔹 اولاً این اسم اعتقاد ما را به مکتب و سنت حضرت رسول نشان می دهد.
به این معنا که ما رزمندگان تیپ، حضرت محمد(ص) را به عنوان خاتم الانبیاء و بزرگترین رسول خداوند می شناسیم و به ایشان اعتقاد داریم.
چرا که ایشان شاخص #وحدت بین تمام مسلمانان هستند و این نام به این خاطر براى تیپ ما انتخاب شد.
🔸 البته این نامگذارى یک زمینه قبلى هم داشت و آن عملیاتى بود که توسط ما در مناطق #مریوان و #پاوه انجام شد و نام آن محمد رسول اللَّه (ص) بود.
او بعدها در این رابطه به یکى از همرزمانش (مجتبی عسگری) گفته بود: «من محمد رسول الله (ص) را بسیار دوست دارم».
#حاج_احمد ادامه داد : در حدود دو سالی که در #کردستان بودم با اهل تسنن زندگی کردم. حضرت محمد (ص) عامل #وحدت بین ما و اهل تسنن بود.
✅ سومین دلیل، احترام به ساحت مقدس حضرت محمد (ص) است. هر زمان نام ایشان میآید #صلوات میفرستیم.
نام تیپ را محمد رسول الله (ص) گذاشتم که اگر روزی زنده نبودم هر شخصی که نام تیپ را میشنود #صلوات فرستاده و ثوابش برای من نیز نوشته شود.
❇️ البته #حاج_احمد با آن روحیه لطیف خود، فلسفه اى هم براى شماره این تیپ یعنى عدد ۲۷ فرض کرده بود.
«... عدد دو را که از هفت کسر کنى، میماند پنج، به نیت پنج تن آل عبا
عدد دو را که با عدد هفت جمع ببندى، می شود نُه یعنى تسعة المعصومین مِن وُلدِ الحسین
حالا اگر تو این عدد دو را با عدد هفت ضرب کنى، حاصل آن میشود چهارده، به نیت ۱۴ معصوم (علیهم السلام)
اگر اعداد را بر عکس کنید میشود ۷۲ شهید کربلا.
منبع :
📚 کتاب آذرخش مهاجر
🎤 مصاحبه با مجتبی عسگری
⚪️ سربندهای جبهه
💠 وقتی عقیدههای قلبی به پیشانیها و بازوها گره میخورد
🔹 سربندهایی مزین به نام ائمه اطهار(ع) ابتکاری بود مربوط دوران #دفاع_مقدس که به رزمندهها روحیه میداد و وحشت در دل دشمن میانداخت.
🔸 تا پیش از آن، در آیین ورزش زورخانهای، بر بازوی قهرمان، بازوبند پهلوانی میبستند. سابقه دیگر آن، بستن بازوبند توسط «جمعیت فدائیان اسلام» با عنوان "هوالعزیز" بود – حتی نام «فدائیان اسلام» نیز برگرفته از خوابی است که شهید سید مجتبی نواب صفوی، رهبر جمعیت دیده بود که می گفت: خوابِ امام حسین (ع) رو دیدم؛ حضرت بازوبندی روی دست راستم بستند؛ روی بازوبند نوشته شده بود: فدائیان اسلام...!
💠 سابقه استفاده از بازوبند در جبهه بازمیگردد به پیش از عملیات فتحالمبین در نوروز۱۳۶۱. جاویدالاثر احمد متوسلیان (فرمانده تیپ۲۷محمدرسولالله-ص که به تازگی از مریوان برای شرکت در عملیات به خوزستان آمده بود و به اتفاق شهید همت و شهید محمد شهبازی ...تیپ۲۷ را تأسیس نمود) به نظرش آمد در شلوغی و گرماگرم عملیات، ممکن است نیروهایش با افراد یگانهای مجاور درهم آمیزند و یکدیگر را گم کنند، لذا لازم است نشانهای داشته باشند؛ از این رو به تبلیغات تیپ دستور داد بازوبندی را طراحی و تهیه کنند.
🌷{شهید سعید دروزی (عربزاده) (متولد همدان-1343) مسئول این کار شد. او فعالیتهای فرهنگی-تبلیغی داشت و در مجلات «امید انقلاب» و «پیام انقلاب»(وابسته به سپاه) قلم میزد و کارهای گرافیک و عکاسی را انجام میداد. به دلیل هوش سرشارش نخستین کتاب وی که مشتمل بر کاریکاتورهای وی بود نیز منتشر شد. هنگامی که پدرش به جرم «حزباللهی»بودن توسط منافقین به شهادت رسید، بجای اینکه زانوی غم بغل کند، شبانه و در مدت زمان اندک، چهره پدر را بر روی بوم به تصویر کشید. دانشجو و هنرمند شهید در20سالگی در خرمشهر به شهادت رسید. برادر دیگرش نیز در جزیره مجنون به شهادت رسید. استادان سعید معتقد بودند اگر او زنده بود و به شهادت نمیرسید جزو 5گرافیست برتر ایران میشد زیرا که در همان سالهای نخست دانشجویی، آثاری در رشتههای حجمی و طراحی خلق کرده بود که موجب تحیر همگان شده بود.}
🌹شهید سعید دروزی به دستور حاج احمد دست به کار شد و کلیشۀ بازوبند تیپ را تهیه کرد که مزیّن به تصویر مسجدالنبی و نام پیامبر اکرم-ص بود. این طرح که هم اکنون هم آرم سپاه محمد رسول الله-ص است، مورد قبول و پذیرش احمد متوسلیان قرار گرفت.
🌈 شاید بازوبند سبزرنگ فوق که شهید یزدانی نزد خود نگه داشت تنها نمونه باقی مانده از دوران اولیه و یادگار عملیاتهای فتح المبین و بیت المقدس بود!
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
✍️ نگارنده این سطور شاهد ماجرا بوده و در عملیات بیت المقدس (در محور محرم تحت فرماندهی شهید #محسن_وزوایی و در گردان حبیب به فرماندهی شهید #علی_موحددانش ) شرکت داشته است. شهید امیرعلی اسکویی نیز فرمانده گروهان بود.
🌴 #یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد 💦
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
🌸🌼☘️ شهید محسن وزوایی، جوان نخبه، مسلط به زبان انگلیسی و قبولی رتبه اول کنکور دانشگاه شریف، دانشجوی پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، ...و فاتح قله های بازی دراز ... و نجات دهنده عملیات بزرگ فتح المبین که در اولین روز عملیات بیت المقدس بر روی جاده اهوار-خرمشهر و در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید.
⚪️ بازوبند مقدسی که یادگار دوران حضور شهید #غلامرضا_یزدانی در تیپ محمد رسولالله(ص) بود و آن را تا آخر نزد خود نگه داشت.
📃او وصیت کرده بود در صورت امکان، هنگام تدفین این یادگار متبرک به پیشانیش بسته شود.
✍شرم و حیای شهید سیروس پیروزی طبق روایت مادر شهید...
🔹پسرم همیشه می گفت مادر خدا کند طوری شهید شوم که شسته نشوم آخر از لخت شدن شرم دارم.
🔸روزی که پیکرش را آوردند چون ترکش به شکم شهید اصابت کرده بود گفتند اگر پانسمان را باز کنند خونریزی خواهد کرد و باید با تیمم به خاک بسپاریم و اینگونه پسرم به آرزوش رسید.
💢فرازی از وصیت شهید سیروس پیروزی...
🔹ایها الناس بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست و ما دیروز شاهد شهادت های برازنده ها عبادت ها بهمنی ها فدایی ها پتیره ها و مسافرها و شما امروز شاهد ما هستید.
🔸به ناچار می بایست از دنیا رفت ولی چه زیباست مرگ کسی باعث پیروزی و از بین رفتن کفار ستمگر باشد.
#شهید_سیروس_پیروزی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
👈 نام عملیات: #والفجر8
✅ رمز عملیات: یا فاطمهالزهرا(س)
📍 منطقه عملیات: جبهه جنوبی ـ فاو
🗓 زمان عملیات: 1364/11/20 تا 1365/02/09
📌 هدف: تصرف فاو و تهدید بصره از جنوب
🗺 نوع عملیات: گسترده
❇️ فرماندهی عملیات: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
👈 سازمان عملیات: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
🚹 استعداد نیروهای درگیر خودی: 140 گردان پیاده، 16 گردان توپخانه. شامل لشکرهای 27، 25، 7،31، 5، 8،14، 17،41، 19 و تیپ های 32، 33،15، 44 سپاه
💣 استعداد نیروهای درگیر دشمن: 126 گردان پیاده، 33 گردان زرهی، 23 گردان مکانیزه، 29 گردان کماندو، 20 گردان گارد جمهوری
📊 نتایج عملیات: تصرف شهر بندری و مهّم فاو و آزادسازی 600 کیلومترمربع؛ انهدام وسیع نیرو و تجهیزات دشمن؛ تسلط بر اروندرود؛ تأمین شمال خلیج فارس و ایجاد امکان تردد کشتیها به بندر امام خمینی؛ تصرف دو پایگاه موشکی ساحل به دریا؛ انسداد راه عراق به خلیجفارس؛ هممرز شدن با کویت
رمز عملیات: یا فاطمه الزهرا (س)
🌷 پاسدار شهید علیرضا بنکدار متولد 1336 است. او که از روزهای نخستین جنگ در جبهههای جنگ تحمیلی حضور داشت در سال 61 به عنوان معاون گردان کمیل در لشگر 27 محمد رسول الله با فرمانده این گردان یعنی شهید محمود ثابت نیا در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد.
🌿 گردان کمیل که یکی از این گردانها بود در محاصره کامل قرار گرفت. و تمامی رزمندگان آن به جز یک نفر در همان کانال کمیل و میانه عملیات به شهادت رسیدند. علت مقاومت گردان کمیل بعدا اینگونه عنوان شد که برای به عقب کشیدن بقیه گردانها و برای حفظ چندین گردان تا نفر آخر مقاومت کردند. وقتی در منطقه فکه گردان کمیل در محاصره قرار گرفت،
🌷 شهید بنکدار بعد از شهید ثابت نیا، فرماندهی گردان کمیل را برعهده داشت که در محاصره عراقی ها در روز 21 بهمنماه 1361 بر اثر اصابت گلوله خمپاره از ناحیه چپ بدن زخمی شد و بعد از چند ساعت خونریزی در کانال کمیل واقع در فکه به شهادت رسید. پیکر مطهر او نیز در شمار شهدای جاویدنشان عملیات والفجر مقدماتی جای گرفت.
💟 یه بوس بده ... 💕
🍃قبل از عملیات والفجر مقدماتی، قرار بود برای بچه های لشکر 41 ثارالله کرمان برنامه اجرا کنم. شب مراسم، هوا خیلی سرد بود . به مقر لشکر رسیدم دیدم جمعیت خیلی زیادی جمع شده است طوری که مسئولان توانایی کنترل آنها را نداشتند.
قصد تجدید وضو داشتم . با آن شرایط ، به هیچ عنوان امکان نداشت که راحت مثل بقیه رزمندهها بتوانم از چادر بیرون بروم . بیرون آمدن از چادر همان و گیر افتادن در حلقه بسیجیها همان 😥
قضیه را به مسئول تبلیغات گفتم . قرار شد من کلاه اورکتم را روی سرم بکشم و از چادر و از قسمت پشتی، از زیر آن بیرون بروم و خودم را به دستشویی برسانم . 😎
حواسم خیلی جمع بود که کسی مرا نشناسد اما یک نفر خیلی به من نگاه میکرد و ظاهرا مرا شناخته بود. رویم را برگرداندم، اما او دستبردار نبود و دوباره دوری زد و در راستای دید من قرار گرفت . 😳
نزدیک من که شدم خیلی آرام گرفت:
«برادر آهنگران، برادر آهنگران، من شناختمت.» 😱
با لحن التماس آلود گفتم: تو رو به خدا سر و صدا نکن و نذار کسی بفهمه من اینجام. گفت:
«چشم، چشم، فقط اگه میخوای صدام در نیاد، یه چیزی ازت میخوام.»🙄
گفتم چی میخوای؟
گفت: «فقط یه بوس😘، یه بوس😍 به من بده تا برم.» سریع با او روبوسی کردم و بعد از آن به هر مشقتی بود خودم را به تریبون رساندم . 😅
راوی : حاج صادق آهنگران
کتاب خاطرات آهنگران
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 غروب عجیبی بود ، غروب
بیستم بهمن ۱۳۶۴ را میگویم...نگاه
کنید نهر ابوفلفل در حاشیه اروند
چه خبر بود ...!!!
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا