eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
161 دنبال‌کننده
1هزار عکس
144 ویدیو
25 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 دیدار مادر با فرزند شهیدش پس از ۳۴ سال 🔹🕊مادر و خانواده گران‌قدر "شهید پرویز پوردل" که در سال ۱۳۹۹ به‌عنوان شهید گمنام در "شرکت ملی فولاد" در شهر اهواز دفن شده بود، پس از اینکه شهید عزیزشان از طریق انجام آزمایش DNA شناسایی شد، طی مراسمی به اهواز عازم شدند و مزار عزیزشان را در آغوش گرفتند.
🔺کانون فرهنگی علمدار کربلا و گروه فرهنگی رسانه ای سعدا برگزار میکنند: 🔻 اولین دوره مسابقه کتابخوانی "با شهدا تا ظهور ویژه کتاب " سلام بر ابراهیم " 👈 نحوه دریافت فایل الکترونیکی مسابقه : ازطریق لینک : 👇 https://eitaa.com/bashohadatazohoor/9 👈 متن سوالات مسابقه👇 https://eitaa.com/bashohadatazohoor/10 🔶🔸 جوایز مسابقه : ⬅️ نفر اول : ۱۰ میلیون ریال ⬅️ نفر دوم: هفت میلیون ریال ⬅️ نفر سوم : پنج میلیون ریال ⬅️ نفر چهارم : سه میلیون ریال ⬅️ نفر پنجم : دو میلیون ریال ⬅️ نفر ششم : یک میلیون ریال ⬅️ نفرات هفتم تا بیستم : پانصد هزار ریال ✅ جهت شرکت در مسابقه : مشخصات خود (نام نام خانوادگی ، شماره تماس ، استان و شهر محل سکونت) را 👈به شماره 09191294381 در یکی از پیام رسانهای (ایتا ، واتساپ و تلگرام) ارسال نمائید. 👈مهلت شرکت در مسابقه : ۳۱ شهریور ماه ۱۴۰۱ 💠 کانال با شهدا تا ظهور مهدی (عج)⏬ https://eitaa.com/joinchat/2662793403C5ce1c2bf8e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهیدی که در راه اجرای فتوای امام خمینی (ره) درباره سلمان رشدی، نویسنده کتاب آیات شیطانی جانش را فدا کرد. 🌹شهید مصطفی مازح
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🔺تاثیرات کتاب سلام بر ابراهیم بر خوانندگانش 💠 اولین دوره مسابقه کتابخوانی "با شهدا تا ظهور ویژه کت
با شهید هادی چه میگوئید؟.pdf
1.26M
🔺دل گویه های خوانندگان کتاب شهید هادی با او 💠 اولین دوره مسابقه کتابخوانی "با شهدا تا ظهور ویژه کتاب " سلام بر ابراهیم " با ۳۵ میلیون ریال جایزه نقدی 👌جهت اطلاع از وارد کانال زیر شوید. 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2662793403C5ce1c2bf8e
💐شهید مدافع حرم امیرالمؤمنین داود اسماعیلی 📍محل شهادت نجف اشرف 💠در نبرد با نیروهای آمریکایی متجاوز تاریخ شهادت ۲۳ مرداد ۱۳۸۳
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
💐شهید مدافع حرم امیرالمؤمنین داود اسماعیلی 📍محل شهادت نجف اشرف 💠در نبرد با نیروهای آمریکایی متجاو
🌹روایت شهادت داود اسماعیلی وارد شهر جنگ زده ی نجف که شدیم، در بدو ورود سید محمد حسن را دیدم که در حال آموزش قناسه به عراقی­ ها بود؛ با او خوش و بشی کردم و رفتیم به مقری که سایر ایرانی ­ها آنجا بودند. شهر نجف اشرف و حرم مطهر امام اول شیعیان، در محاصره ی هتاکان آمریکایی بود و از همه طرف موشک و بمب و خمپاره بر سر مردم و مدافعان می­ ریختند. بوی دود و باروت بود و آتش و خون... گنبد حرم مطهر مور اصابت گلوله ی متجاوزان قرار گرفته بود و علمای معظم شیعه اعلام عزای عمومی کرده بودند! آسمان نجف و فراز حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) شده بود جولانگاه بالگردهای آپاچی و هواپیماهای جنگنده ی آمریکایی ... بازار نجف در آتش می سوخت و به غیر از نیروهای مدافع و تعدای از فقرای بی سر پناه، کسی را در کوچه و خیابان های اطراف حرم نمی دیدیم. بر خلاف آنچه گفته می شد! هیچ نیروی مدافعی در حرم سنگر نگرفته بود و هیچ کس حق ورود سلاح به حرم را نداشت. محل استقرار ایرانی ها زیر زمین یکی از مدارس علمیه در شارع الطوسی بود و موضع دفاعی آنها ورودی شهر از سمت وادی السلام بود. سلاح تحویل گرفتیم و به جمع مدافعان ملحق شدیم. نکته ­ای که در مورد شهید اسماعیلی می ­خواهم عرض کنم این است که این شهید عزیز؛ تا لحظه ­ی شهادتش سلاحی نداشت! چون سلاح کم بود به او که جوان ­تر بود سلاح نرسید! اما داود در تمام صحنه ­ها حاضر بود و در آوردن مهمات و تجهیزات به بچه ­ها کمک می ­کرد. شب قبل از شهادتش با هم در حرم مولی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نشسته بودیم؛ ازش پرسیدم دوست داری چه جوری شهید بشی؟ گفت منظورت چیه؟! گفتم: یک تیر وسط پیشانی.... یا اول زخمی بشی و مثل اباعبدالله ... یک هزار و سیصد و پنجاه زخم بعد سر از تنت جدا کنند؟! در حالی که هر دو به شدت منقلب بودیم... گفت: "دوست دارم مثل اباعبدالله(علیه السلام) بی سر بشم و مثل حضرت زهرا غریبانه دفن بشم!" صبح روز ۲۳مرداد ۸۳ بلندگوهای حرم اعلام کردند که تانک­ های آمریکایی از سمت وادی السلام در حال پیشروی هستند! با دوستان ایرانی حرکت کردیم به سمت وادی السلام؛ به داود گفتم: تو که سلاح نداری، برای چی میایی جلو؟! جواب داد: اگر سلاح از دست شما افتاد، من بر می دارم! با جمع دوستان ایرانی، خود را به وادی السلام رساندیم؛ ولی قبل از هر اقدامی، مورد اصابت گلوله­ ی تانک قرار گرفتیم و من در دم بیهوش شدم و زمانی که داشتند زخم­های من را پانسمان می کردند، در حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) به هوش آمدم؛ ابوالقاسم بالای سرم آمد؛ پرسیدم چی شد ابوالقاسم؟ گفت: داود شهید شده و از سرش هیچی پیدا نکردیم! گفتم این چیزی بود که خودش می­ خواست... 👈راوی: جانباز مدافع حرم امیرالمؤمنین هاشم اسدی
🔻 روایتی کمتر دیده شده درباره شهید حسین همدانی گل علی بابایی: 🔹بعد از گذشت ۳ سال فرماندهی میدانی نبردهای ضد تکفیری در سوریه، به کشور برگشت، چند روز بعد با او در خانه حسین بهزاد دیدار تازه کردیم، عجیب سرخوش بود، پرسیدم: حاج آقا قضیه چیه خیلی سر کیفی هستید. گفت: امروز همراه حاج قاسم برای تقدیم گزارش آخرین وضعیت سوریه به بیت رهبری رفتیم بعد از تشریف فرمایی آقا، حاج قاسم شروع به صحبت کرد و اسمی هم از بنده برد. 🔹ناگهان حضرت آقا رو کرد به من و فرمود: آقای همدانی! عرض کردم: بفرمایید. آقا فرمودند: طی این سه سال از جنگ سوریه گذشته من در غالب قنوت نمازهایم شما را به اسم دعا کرده‌ام! حاجی با چشمانی اشکبار از شوق گفت: به خدا قسم با شنیدن همین فرمایش آقا، کل خستگی آن ۳ سال سرتاسر مصیبت و رنج، یک‌جا از تن و جانم بیرون رفت.
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 🔸تولد: ۱۳۳۸ شمسی، شیراز، استان فارس 🔸شهادت: دهم تیرماه۱۳۶۱، مهاباد، استان آذربایجان غربی زمانی که در مقطع دبیرستان درس می‌خواند، داشتن حجاب در مدارس ممنوع بود. از این رو با دوستانش گروهی را تشکیل دادند که همگی به نشان اعتراض روسری آبی به سر می‌کردند؛ وی بر بسیاری از نابسامانی‌ها در رژیم طاغوت، خردمندانه اعتراض ‌کرد، تا جایی که مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت. پس از انقلاب اسلامی، با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیّت کمر به خدمت خلق خدا بست و قدرت خویش را صرف خدمت در کمیته امداد و کمیته امام و سپاه و جهاد سازندگی نمود. در نخستین تلاش های خداپسندانه‌اش، به عنوان جهادگری آراسته به گوهر اندیشه و خرد در یکی از روستاهای مجاور شیراز «روستای دودج» برای زنان و دختران جوان آن دیار به برگزاری کلاس‌های فرهنگی همّت می‌گمارَد و آنان را با اصول و معارف اسلام مأنوس و مألوف می‌کند؛ سپس فعّالیّت پر بارش را در روستای دیگر «دشمن زیاری» ادامه می دهد و در منطقه «فراشبند» از توابع استان فارس به برگزاری نمایشگاه عکس و کتاب مبادرت می‌ورزد. در آغاز سال ۱۳۶۰، نسرین از فقر فرهنگی شدید کردستان آگاه شد و با برادر بزرگوارش شهید احمد افضل (مفقود الاثر) درمورد رفتن به آنجا به مشورت پرداخت و در همین زمان بود که جهاد اعلام کرد که جهت رشد هر چه بیشتر فرهنگی خواهران در کردستان احتیاج است که تعدادی از خواهران متعهّد به آن خطّه عزیمت نمایند و مجدّانه به کار بپردازند. نسرین با کوشش فراوان خواهران دیگری را جمع کرده و با مشورت با علمای شهر راهی کردستان شد. او تا آنجا که توان داشت به ارگان‌های ضعیف و مردم محروم کمک می‌کرد و حتی وقت استراحت شبانه خویش را در فرمانداری و برای تقسیم کوپن‌های مردم مهاباد صرف می‌نمود. گاه تا نیمه‌های شب با وجود خطرهای فراوان آن شهر که چون شهر به تاراج رفته در اختیار ضدانقلاب بود، برای آموزگاران متعهد آن دیار جلسه می‌گذاشت. وی به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند. وی در سال ۱۳۶۱ با یکی از پاسداران ازدواج کرده و پس از ازدواج با وجود فعالیت زیاد اجتماعی، آنگاه که به کاشانه‌اش بازمی‌گشت، با ذوق و ظرافت، خانه ساده‌اش را به بهشتی روح‌بخش تبدیل ‌کرد. شب شهادتش، نسرین با وجود بیماری، در مراسم دعای توسل شرکت کرده بود. ساعت ده شب مراسم دعا تمام شد. موقعی که می‌خواستند سوار ماشین شوند، صدای تک‌تیرهایی به گوش می‌رسید. نزدیک ماشین نسرین گفت: بچه‌ها شهادتینتون رو بگید. دلم شور می‌زنه. فاطمه سوار ماشین شد و گفت: توی تب می‌سوزی، انگار توی کوره هستی. دلشوره‌ت هم به خاطر همینه. ما که تب نداریم شهادتین را نمی‌گیم، فقط تو بگو نسرین جان. خنده روی لب‌ها یخ زد، همگی سوار ماشین شده بودند. نسرین کنار در نشسته بود و شهادتین را می‌گفت که تیری شلیک شد. تیر درست به سرش اصابت کرد. همان جا که آرزو داشت و همان طور که استادش شهید مطهری به شهادت رسیده بودند، شهید شد. 📘زندگی‌نامه این شهید در کتاب «دختری با روسری آبی» به قلم فریبا طالش‌پور و توسط نشر فاتحان به چاپ رسیده است.
🥀وصیت‌نامه شهید نسرین افضل🥀 «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله...» شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان می‌تواند به آن برسد و با خونش پیامی می‌دهد به بازماندگان راهش. «یا ایتها الفس مطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه، فدلی فی عبادی وادخلی جنتّی.» ای نفس قدسی و دل آرام (بیاد خدا). امروز به حضور پروردگارت بازآی که توخشنود (به نعمت های ابدی او ) و او راضی او تواست. باز آی و در صف بندگان خاص من درآی. و در بهشت من داخل شو. پروردگارا! سپاس که ما را در مبارزه با طاغوت و براندازی رژیم کفر پیشه و وابسته به شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار یاری فرمودی و به ما رهبری آگاه و پرتوان ارمغان نمودی تا ما را از تاریکي ها و ظلم رهانید و با ایجاد وحدت در میان مردم مسلمان و شهید پرور نظام جمهوری اسلامی را در این سرزمین مقدس بنا نهاد. خداوندا، به ما توفیق عبادت و اطاعت عنایت فرموده و ما را از شر هوای نفس محفوظ بدار. بارخدایا، به ما یاری کن تا با اسلام راستین آشنایی پیدا کرده و در عمل به تعالیم آن بکوشیم. ایزدا، ما را در کسب علم و ترویج فرهنگ قرآن و اسلام در مدارسمان یاری و موفق دار. الها! بما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را بر سراسر جهان به اهتزاز درآوریم. خداوندا، کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورزگر و سلطه طلب بی نیاز دار. بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان. بار ایزدا، به رهبر کبیرمان امام خمینی عمر و توفیق بیشتر عنایت دار تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان به استقلال و آزادی واقعی دست یابند. خداوندا، ایران و اسلام را از شر کفار و منافقین و حیله‌های زورمداران شرق و غرب و نوکرانشان به دور داشته، رزمندگانمان را در جبهه‌های حق علیه باطل پرتوان و پیروز بدار. کریما، ما را در صدور انقلاب خونبارمان به جهان، توان ده و آن را تا انقلاب مهدی (عج) استوار بدار. همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست می‌دارم، چون خدای خود را در آن زمان پیدا می‌کنم. از تو می‌خواهم اگر می‌خواهی فردی خداگونه باشی و درس دهنده، از امروز و از این ساعت سعی کنی تماس خود را با خدای خویش بیشتر کنی و همین طور معلّمی باشی جدّی.
🔴شهادت یک مامور در درگیری با اشرار مسلح 🔹گروهبان یکم «اسماعیل جلالی» از اهالی روستای محمداباد دهگاوی بخش نگین کویر، در درگیری ماموران انتظامی با اشرار مسلح و قاچاقچیان مواد مخدر در منطقه عملیاتی (پنگ) در جازموریان زهکلوت به فیض شهادت نائل آمد و یک مامور دیگر هم مجروح شد.