📌 لبخند دلنشین شهید زیبا روی مقاومت در قبر
🔷️ همیـشه بشــاش و خنــدهرو بـود. انرژی خاصی در صورتش موج میزد و لبخندی که همیشه همراهش بود، حتی در قبر هم از او جدا نشد.
◇ مجموعهای از خصلتهای اخلاقی و ایمانی، که از مکتب سـیدالشـهدا (ع) تغذیه میشد.
◇ اهتمام زیادی به نماز و مخصوصاً نماز شب داشت. همیشه سوره واقعه را تلاوت میکرد. از صله رحم بسیار سخن میگفت و به آن عمل میکرد.
◇ همیشه فانی بودن دنیا را به خود و اطرافیان تذکر میداد و میگفت که: «باید از لذتهای این دنیــای فــانی هم فاصله بگیریم.»
◇ شخصیتی دوستداشتنی که نزد همگان مجبوب بود و هرکس چهره زیبای این شهید را میدید، به عشق و محبت در ایشان نسبت به خدا و مسیر شهادت پی میبرد.
◇ شهـید وسـام، علاقه خاصی به امام خامنهای داشت؛ علاقهاش به ایشان طعم دیگری داشت.
◽راوی: همسر شهـید مقاومت لبنان
#شهید_سید_وسام_شرف_الدین
🌺🍀💐☘️💐🍀🌺
#شهدا
#امام_زمان_عج
#شهید_والامقام
#مهدی_منتظر_القائم
بچه های لشکر تا روز #نیمه_شعبان وقت داشتند در شرهانی به جستجوی شهدا بپردازند. اما این روزهای آخر هر چی می گشتند #شهدا خودشان را نشان نمی دادند. ناامیدی در چهره تک تک افراد موج میزد. روز #نیمه_شعبان بود و روز آخر ما. بچه ها امیدوار بودند. بچه ها به امید گرفتن عیدی، جستجو را آغاز کردند. بچه ها رمز عبور را #یا_مهدی_عج گذاشتند. هر کس نجوایی می کرد. تا عصر مشغول بودیم. هر چه گشتیم بی فایده بود. لحظات وداع رسید. رو به قبله کردم و گفتم: "غروب نیمه شعبان است. آقا جان، ما قابل نبودیم. ما به امید شما کار را شروع کردیم. حال باید دست خالی برگردیم." اشک چشمان همه بچه ها را بارانی کرده بود. آماده حرکت شدیم. یکی برای تبرک مشتی خاک برمی داشت و یکی سیم خاردار و ...
#شهید_علیرضا_غلامی با صورتی پر از اشک از ما جدا شد. رفت سراغ یه گل شقایق وحشی که آنجا رویده بود را از ریشه جدا کند و در قوطی کنسرو قرار دهد و به عقب بیاورد. زیر گل را خالی کرد. باورش سخت بود. شقایق درست روی جمجمه یک #شهید روییده بود. پیکر را از زیر خاک خارج کردیم. خوشحالی ما وقتی کامل شد که پلاک هویت #شهید استعلام شد. باور کردنی نبود. نام #شهید پشت بی سیم اینگونه اعلام شد:
#شهید_مهدی_منتظر_القائم
📚 کتاب وصال، صفحه ۱۳۳ الی ۱۳۶
جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح #امام و ارواح طیبه #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
رزمندهای که شفا گرفت.
قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود، شب جمعه برادران درخواست کردند که برای خواندن دعای پر فیض کمیل در مسجد پادگان جمع شویم. یکی از دوستان نابینا بود و جایی را نمیدید. قبل از اعزام، هرچه تلاش کردند تا مانع از آمدنش به جبهه شوند موفق نشدند. میگفت: «میتوانم لااقل آب برای رزمندگان بریزم».
آن شب در اواسط دعا بلند شد. مدام صدا میزد: «یابنالحسن (عج)، مهدی جان کجا میروی؟ من نابینا هستم. من نابینای چشم بسته را از این گرفتاری و فلاکت نجات بده». در حال گریه به راه افتاد و 20 متری جلو رفت و فریاد زد: «خدا را شکر، خدا را شکر، چشمانش باز شد، بچهها دورش حلقه زدند و او را غرق بوسه کردند. آن شب همگی خدا را شکر کردیم که امام زمان (عج) به مجلسمان عنایت نمودند.».
راوی: جلال فلاحتی
وقتی پدر شهید در جبهه بود، نامهای از طرف مادر محمود به دستش میرسد، در آن نامه نوشته شده بود که محمود سه روزه اعتصاب غذا کرده است و میخواهد به جبهه بیاید. پدرش مرخصی میگیرد و به تهران میآید و وقتی دلیل غذا نخوردن را میپرسد، محمود میگوید: اگر شما شهید شوی حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) شما را شفاعت میکنند، برادرهایم را هم همینطور، ولی من چکار کنم و در جواب حضرت زهرا(س) چه بگویم.
محمود بالاخره به پایگاه بسیج میرود که به جبهه اعزام شود، اما فرمانده پایگاه قبول نمیکند، در نهایت او در بهداری مشغول میشود. بعد از 10 روز محمود اصرار میکند که برای جنگیدن به جبهه آمده است و نمیخواهد در بهداری بماند. یکی از فرماندهان یگان دریایی که با پدرش آشنا بود، قبول میکند که محمود در یگان دریایی مشغول به کار شود. محمود نوجوان 13 ساله هم مشغول آموزش غواصی میشود.
🌷شهید مدافع حرم حامد جوانی🌷
نام: حامد جوانی
نام پدر: جعفر
ولادت: 1369/8/26 (تبریز)
شهادت: 1394/4/4 (سوریه)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ندارند اما معروف به شهید ابوالفضلی هستن(به علبت علاقه به حضرت ابوالفضل(ع))
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت:
حامد مثل اچار فرانسه بود همه کار میکرد داعش از دستش آسایش نداشت در روز ۲۳ اردیبهشت حامد را با موشک ضد تانک زدن مجروع شد به مدت ۴۳ روز در بیمارستان بقیه الله تهران بستری بود که دعوت حق را لبیک گفت شهید حامد جوانی قبل ازشهادت همه کاراهای خود را کرده بود یعنی سنگ قبرش را آماده کرد بود و پوستر هایش راهم چاپ کرده بود
سن شهادت: 25ساله
علاقه: حضرت ابوالفضل(ع)
قسمتی از وصیتنامه شهید:
من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم
و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم... لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم.
#یادش_باصلوات
هجده نفر بوديم كه براي شناسايي به منطقه ي چنانه رفته بوديم. روزها استتار مي كرديم و شب ها راه مي افتاديم. در حقيقت در ميان دشمن بوديم. سهميه ي ما مقداري برنج خام بود كه بعد از سه روز آن هم تمام شد. طلبه اي همراهمان بود كه شرايط سخت، بسيار بر او فشار مي آورد.
يك روز بعد از نماز صبح، آن طلبه به شهيد برونسي اعتراض كرد و گفت: «من دچار شك و ترديد شده ام.» برونسي گفت: «اگر من اين حرف را بگويم، مسأله اي نيست، اما تو كه چند سال نان امام زمان (عج) را خورده اي، چرا؟!»
آن طلبه متأثر شد و ادامه داد: «من بايد خودم را بسازم.» روزهاي بعد او را بسيار سرحال ديدم. پرسيدم: «چي شده؟ خيلي سرحال شدي!» پاسخ داد: «ديشب صحراي وسيعي را در مقابلم ديدم. آقايي در آن جا ايستاده بود كه صورتش آفتاب را منعكس مي كرد. رو به من گفت: بلند شو. مگر فرزند اسلام و شهيد انقلاب به تو نگفت كه نبايد به خود ترديد راه بدهي؟ سخن او حجت است.»
در همان شناسايي، دشمن متوجه حضور ما شد و آن طلبه «خودساز» به بزرگترين آرزوي هر مجاهد (شهادت) نايل آمد. طبق وصيتش، شهيد برونسي پيكرش را به زادگاهش برد و به خانواده تقديم نمود.
راوي : حجه الاسلام محمدقاسمي
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
شهیدمصطفی ردانی پور شهیدی که حضرت زهرا(س)دعوت عروسیش راپذیرفت. رفته بود حرم حضرت معصومه سلام الله
شب جمعه، دعای کمیل می خواند. اشک همه را در می آورد. بلند می شد. راه می افتاد توی بیابان ؛ پای برهنه. روی رملها می دوید. گریه می کرد. امام زمان را صدا می زد. بچه ها هم دنبالش زار می زدند. می افتاد. بی هوش می شد. هوش که می آمد، می خندید. جان می گرفت. دوباره بلند میشد. می دوید ضجه می زد. یابن الحسن یابن الحسن می گفت. صبح که می شد، ندبه می خواند. بیابان تمامی نداشت. اشک بچه ها هم.
یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 6
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🌷شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌷 نام: محمدرضا دهقان امیری نام پدر: علی ولادت: 1374/1/26 (تهران) شه
#مادر_شهید
#شهید_والامقام
#محمدرضا_دهقان
فاطمه طوسی مادر #شهید مدافع حرم #محمدرضا_دهقان که ۲ برادرش نیز در دفاع مقدس و حمله کوموله به شهرهای مرزی به #شهادت رسیدهاند .
درباره شب قبل از #شهادت پسرش اینگونه روایت کرده است : شب قبل از #شهادت_محمدرضا احساس کردم ، مهر #محمدرضا از دلم جدا شده است ، آن موقع نیمهشب از خواب بیدار شدم ، حالت غریبی داشتم ، آن شب برادر #شهیدم در خواب به من گفت : خواهر نگران نباش #محمدرضا پیش من است .
صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود ، به بچهها و همسرم گفتم شما بروید #بهشت_زهرا_س ، من خانه را مرتب کنم .
احساس میکردم #مهمان داریم ، عصر بود که همسرم ، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از #بهشت_زهرا_س آمدند ، صدای زنگ در بلند شد ، به همسرم گفتم حاجی قوی باش خبر #شهادت_محمدرضا را آوردهاند . وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت فاطمه #محمدرضا زخمی شده است ، من میدانستم #محمدرضا به آرزویش رسیده است .
#محمدرضا_دهقان_امیری متولد ۲۶ فروردینماه سال ۱۳۷۴ به عنوان فرزند دوم و پسر ارشد خانواده در تهران به دنیا آمد.
او از #شهدای دهه هفتادی مدافع حرم #حضرت_زینب_س است که ۲۱ آبانماه سال ۱۳۹۴ در سن ۲۰ سالگی طی عملیاتی #مستشاری در حلب سوریه به فیض #شهادت نائل شد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
❇️ مگر ما امامزمان نداریم؟
✨مسئول تیم شناسایی بودم و به دستور علی آقا باید وضعیت تنگه سومار را در می آوردم. از هر طرف که میرفتیم، میخوردیم به میدانمین و موانع و نرسیده به آنجا کپ میکردیم. دیگر خسته شده بودم.
آمدم پیش علی آقا و گفتم: نمیشود.
جوابی نداد. گفتم: از هر طرف که رفتیم به سیمخاردار و میدان موانع برمیخوریم.
معلوم بود که علی آقا عصبانی شده. وقتی عصبانی می شد، چشمهای سبزش را گوشه ای میدوخت.
با عصبانیت داد زد: مگر ما امامزمان نداریم؟
این جمله را با تمام وجودش گفت.
گفت: همین الان می رویم.
مات و مبهوت گفتم: حالا؟ توی این روز روشن؟ رفتیم و شناسایی کامل انجام شد.✴️
🌷راوی کریم مطهری همرزم شهید
#علی_چیت_سازیان
از کتاب "دلیل"
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
❇️ مگر ما امامزمان نداریم؟ ✨مسئول تیم شناسایی بودم و به دستور علی آقا باید وضعیت تنگه سومار را در
🌷شهید دفاع مقدس علی چیت سازان🌷
نام: علی چیت سازان(برادر شهید محمدامیر چیت سازان)
نام پدر: ناصر
ولادت: 1341/9/20 (همدان)
شهادت: 1366/9/4 (گامو)
وضعیت تاهل: متاهل
نام جهادی: ندارند اما معروف به عقرب زرد هستند
اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره)و فرمانده اطلاعات عملیات لشکر۲۲ انصارالحسین
نحوه شهادت:
در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی
سن شهادت: ۲۵ساله
علاقه: ــــــ
قسمتی از وصیتنامه شهید:
کسی میتواند از سیم خاردار های دشمن عبور کند که در سیم خاردار های نفسش گیر نکرده باشد.
#یادش_باصلوات
📌 ماجرای شهیدی که رهبری با شال سبز او نمازجماعت را خواند.
🔹️ قبل از یکی از عملیات ها، بچه های گردان حضرت علی اکبر(ع) پیش رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) می روند.
◇ موقع نماز وقتی حضرت آقا می خواهند نماز را شروع کنند، سید جمال که قرار بود مکبر نماز باشد، شال سبزش را می اندازد روی دوش آقا و می گوید: این را گذاشتم تا تبرک بشود و بعدا می برم تا ان شا الله در جبهه به آرزویم برسم و شهید بشوم
◇ بین نماز، سید جمال مداحی سوزناکی می کند که مورد توجه حضرت آقا قرار می گیرد.
◇ بعد از نماز، سید می رود شالش را بگیرد که آقا می فرمایند: شما ساداتی و اگر مشکلی ندارد این به عنوان تبرک پیش من بماند که سید جمال قبول می کند.
◇ حضرت آقا از رزمندگان گردان علی اکبر(ع) جویای احوال سید جمال می شود که به ایشان می گویند که سید شهید شده است.
🔹️ شهید سید جمال قریشی متولد روستای برغان از توابع کرج بود که در ۱۷ تیر ۱۳۶۵ و عملیات کربلای یک به شهادت رسید.
◇ سید جمال، سه برادر و عمو و پسر عمویش هم به شهادت رسیده اند و این خاندان، شش شهید به انقلاب هدیه کرده است.
#شهید_سیدجمال_قریشی
#رفیق_آسمانی | شهید زنده است...
🔹شهیدی به خواب مادرش آمده و گفته است: «شب جمعهها اینجا نیا، ما پنجشنبهها به زیارت اباعبدالله علیه السلام میرویم، آقا در جلسه میفرمایند: «آنهایی که مادرشان سر قبرشان آمده است برگردند و بروند، مادرشان واجبتر است.» اگر میشود یک روز دیگر بیا که زیارت اباعبدالله هم از ما گرفته نشود.» شهدا زیارت میروند!
🔸شهیدی آمده و کارنامۀ دخترش را امضا کرده است. از شهید نمونۀ امضایی در بانک بود، کارشناسهای بانک خطشناسی و امضاشناسی کردند و گفتند همین است. امضا در موزۀ بنیاد شهید هست، بروید و ببینید. شهدا هر از چندگاهی میآیند و کارهایی میکنند که به من و تو بفهمانند و حجت را تمام کنند که شهید زنده است.
ـ - - - - - - - - -
🇮🇷 شهید مهدی ناصری
🔅 ولادت: ۲ فروردین ۱۳۴۱
❣️شهادت: ۱ دی ۱۳۶۶
📍محل شهادت: شلمچه
🕌 آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده سید علیاصغر، ساوه
ـ - - - - - - - - -