شنیده ایم...
شنیده بودم که آسمانی ها وقتی نوبت عروج شان میرسد خبردار میشوند و عزیزانشان را دور خود جمع میکند تا دید و بازدید کنند تا وداع کنند. اما به چشم ندیده بودم!
دقیقا هفته ی پیش بیمناسبت ملی و مذهبی گفتند؛ سردار مازندرانی، خانواده های تیپ را دعوت به مهمانی خانوادگی کردند.
برایم عجیب بود. مدام از همسرم میپرسیدم داستان و دلیل این برنامه چیست؟
نه روز زن هست، نه روز پاسدار، نه روز پدر...
برنامه اجرا شدو بچه های قد و نیم قد پاسداران حسابی بازی و شادی کردند و دور و بر سردار میچرخیدند و سردار بالبخند پدرانه و برق شادی که در چشمانش متبلور بود به آن ها نگاه میکرد؛ مثل پدربزرگی که نوه هایش دورش را گرفته اند. همه بچه ها از دست سردار هدیه گرفتند.
متواضعانه سر میزها آمد و با خانوادهها احوالپرسی کرد. انگار میهمانی خانواده ای است و همه عزیزانش.
شنیده را به چشم دیدم! انگار سردار هوای وداع با خانواده ی بزرگ فرزندان مجاهد خود را در سر داشت سفره ی بزرگ خداحافظی اش را پهن کرد و رفت شبی که آخرین دیدار بود.
یادت مانا،در آغوش آسمان،آسمانی شدی.
سلامما را به سردار دل ها برسان.
خاطره همسر یکی از پاسداران تیپ: م.ق/ گالیکش
1403/8/15
#سردار_مازندرانی
#فرمانده_مجاهد
#نهضت_روایت_گلستان
#قلم_راوی
ارسال روایت از طریق پیامرسان
@revaitgolestan
💠https://eitaa.com/revait_golestan