eitaa logo
بسیج مدرسه علمیه حقانی
1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
747 ویدیو
266 فایل
🌐 بسیج مدرسه علمیه حقانی قم‌ (منتظریه) 📚رسانه محتوایی: @basije_haghani 📣ویراستی بسیج حقانی: https://virasty.com/basij_haghani هرگونه سوال، انتقاد یا پیشنهاد را با ادمین در میان بگذارید: @admin_basije
مشاهده در ایتا
دانلود
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین! نامم را صدا زد گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟ جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم... دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی! پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها؛ بر سر این کوچه، حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... به سومین کوچه رسیدم؛ شهید محمد حسین علم الهدی! به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند گفت: و ، در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... به چهارمین کوچه؛ شهید عبدالحمید دیالمه! بر خلاف ظاهر جدی اش در عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت گفت: چقدر برای روشن کردن مردم؛ کردی؟ برای خودت چه کردی؟ برای دفاع از چطور؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... به پنجمین کوچه؛ و شهید مصطفی چمران! صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با خداوند؛ از حال معنوی ام! باز گذشتم... ششمین کوچه؛ و شهید عباس بابایی! هیبت خاصی داشت؛ مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ؛ کم آوردم گذشتم... هفتمین کوچه انگار بود... بله؛ شهید ابراهیم هادی! انگار مرکز کنترل دل ها بود؛ هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود؛ که در خطر لغزش و ، تهدیدشان میکرد! را دیدم؛ از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند! انگار پازوکی هم کنارش بود؛ پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند. شهید محمودوند پرونده ها را، به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم ؛ وساطت میکردند برایشان! اسم من هم بود؛ وساطت فایده نداشت! از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... تازه فهمیدم... از کوچه پس کوچه های دنیا؛ بی شهدا،نمی توان گذشت! ،گاهی،نگاهی... 🌐 بسیج مدرسه علمیه حقانی
📌تلنگر 💢 ... ✍ وقتے تو زندگے این نوجوان سیر مےڪنیم مےبینیم ڪه چطور جبهہ بہ فرموده حضرت امام روح الله (ره) دانشگاه بوده و چطور مس وجودها رو طلا مےڪرده . عشق واقعے بہ شهادت رو میشہ تو گوشہ گوشہ‌ے زندگے بہ ظاهر ڪوتاه علیرضا و دست نوشتہ‌ها و آثار بجا مونده ازش لمس ڪرد ؛ چیزے ڪه شاید براے خیلے از مسن‌هاے این زمان گفتنش هم سخت باشہ ، ملڪہ‌ے ذهن و رفتارے شهید علیرضا محمودیہ …. 🔰 فقط قبل از خوندن یادمون باشہ ڪه این توبہ‌نامہ ڪسی است ڪه هنوز بہ سن تڪلیف نرسیده ولے نگران ترڪ اولیٰ‌هایـے است ڪه ازش سرزده …..!!! ♥️ الهے لاتودبنے بعقوبتڪ ….خداے خوبم … مرا با گناهانم مجازات نڪن … خدایا شرمسارم … از درهایـے ڪه ڪوبیدم … ولے در تو نبود … خدایا روسیاهم از لحظہ‌هایـے ڪه تو در آن جارے نبودے … اِلهے و رَبّـے مَن لے غَیرڪ . 🌸 بار خدایا از ڪارهایـے ڪه ڪرده‌ام بہ تو پناه مےبرم از جملہ : از این ڪه حسد ڪردم … از این ڪه تظاهر بہ مطلبـے ڪردم ڪه اصلاً نمےدونستم … از این ڪه زیبایـے قلمم را بہ رخ ڪسی ڪشیدم …. از این ڪه در غذا خوردن بہ یاد فقیران نبودم …. از این ڪه مرگ را فراموش ڪردم …. از این ڪه در راهت سستے و تنبلے ڪردم …. از این ڪه عفت زبانم را بہ لغات بیهوده آلودم ….. از این ڪه در سطح پایین‌ترین افراد جامعہ زندگی نڪردم …. از این ڪه منتظر بودم تا دیگران بہ من سلام ڪنند …. از این ڪه شب بهر نماز شب بیدار نشدم …. از این ڪه دیگران را بہ ڪسے خنداندم ، غافل از این ڪه خود خنده‌دارتر از همہ هستم …. از این ڪه لحظہ‌اے بہ ابدے بودن دنیا و تجملاتش فڪر ڪردم …. از این ڪه در مقابل متڪبرها ، متڪبرترین و در مقابل اشخاص متواضع ، متواضع‌تر نبودم …. از این ڪه شڪمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم …. از این ڪه زبانم گفت : بفرمایید ولے دلم گفت نفرمایید . از این ڪه ایمانم بہ بنده‌ات بیشتر از ایمانم بہ تو بود …. از این ڪه منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم ، غافل از این ڪه تو بهتر از دیگران مےنویسے و با حافظه‌ترے ….. از این ڪه در سخن گفتن و راه رفتن اداے دیگران را درآوردم …. از این ڪه پولے بخشیدم و دلم خواست از من تشڪر ڪنند …. از این ڪه از گفتن مطالب غیر لازم خوددارے نڪردم و پرحرفے ڪردم …. از این ڪه ڪاری را ڪه باید فے سبیل الله مےڪردم نفع شخصے مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم …. از این ڪه نماز را بـےمعنے خواندم و حواسم جاے دیگرے بود ، در نتیجہ دچار شڪ در نماز شدم …. از این ڪه بـےدلیل خندیدم …. از این ڪه ” خدا مےبیند ” را در همہ ڪارهایم دخالت ندادم …. از این ڪه ڪسے صدایم زد اما من خودم را از روے ترس و یا جهل ، یا حسد و یا … بہ نشنیدن زدم …. و از …… 🌷 🍃 ولادت : ۱۳۴۸/۴/۲۳ 🍂 شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۹ ✍ پ.ن :خدایا من از گفتن شرمنده‌م شرم دارم😔 🌐 بسیج مدرسه علمیه حقانی