🔰نماز در خاكريز
🔹داخل يك خاكريز هلالي شكل #نماز_جماعت برپا شد. مصطفي در حال و هواي خودش بود. صفا مي كرد. اشك مي ريخت و استغاثه مي كرد. صداي انفجار از دور و نزديك به گوش مي رسيد. با خود گفتم: «كاش #مصطفي نماز را زودتر تموم كند. اگه خمپاره اي وسط خاكريز بيايد...» اما مصطفي آرام و مطمئن به همه عطر زد، محاسن خود را شانه كرد، پيشاني بند سبزرنگي كه عبارت مقدس #يا_زهرا (س) روي آن نوشته شده بود را از پيشاني خود باز كرد و در جيب پيراهن گذاشت.
🔸طبق معمول سجاده سبزرنگش را پهن كرد، به طرف قبله ايستاد كمي مكث كرد، منتظر اقامه نماز بوديم كه مصطفي به طرف جماعت برگشت و گفت: «بچه ها مي دانيد اگر اين #نماز_آخر ما باشد، چه عشقي مي كنيم؟» حرف هميشگي مصطفي در ذهنم تداعي شد: «خاك بر سر ما، اگر جنگ تمام شود و زنده باشيم.»
🔻مصطفي صورت به سمت قبله برگرداند و با خود زمزمه كرد. السلام عليك يا مولاتي یا فاطمةالزهرا... لحظاتي مكث كرد. صداي گريه او شنيده مي شد، شانه هايش به لرزش افتاد. ... يا دليل المتحيرين يا غياث المستغيثين... بچه ها همه رفته بودند به حال و هواي خوش غروب جبهه و ياد دوستاني كه شب گذشته #شهيد شدند. بالاخره تكبيرةالاحرام را گفت. انفجار بزرگي در نزديكي ما روي داد. سكوت فضا را گرفت اما هم چنان صداي مصطفي آرام و با ترتيل زيبا به گوش مي رسيد.
🔹پس از نماز مغرب مصطفي برگشت، عادت او بود كه در بين دو نماز حديث يا روايتي را نقل كند... از معدود كساني بود كه عاشقانه در جست وجوي مهدي (عج) بود. او را لحظه اي بدون ذكر و ياد فرزند زهرا (س) نمي ديديم. زمين قم تا #جمكران بارها پابرهنه اي گريان را با سري برهنه نظاره كرده بود...
#خاطره
#سردار_شهید_ردانی_پور
#شهدای_حقانی
#جهاد_و_شهادت
┏━━━🔸💠🔸━━━┓
🆔️ @basije_haghani
┗━━━🔸💠🔸━━━┛