eitaa logo
خبرگزاری‌ بسیج‌ آذربایجان‌ غربی
4.6هزار دنبال‌کننده
38.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
58 فایل
༻﷽༺ 🔊 کانال رسمی برای انعکاس خدمات بسیج و سپاه شهدای آذربایجان غربی سایت: https://basijnews.ir/fa/azarbayejan_gharbi کانال دوم: https://eitaa.com/nor_basiratt کانال روبیکا: https://rubika.ir/basijnews_azgh ارتباط با ادمین ↙️ @sonia_badiee
مشاهده در ایتا
دانلود
برگزاری روضه سید الشهدا توسط هیئت شهدای گمنام کمیته خادم الشهداء شهرستان در محل پایگاه شهید جاهدی  ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺 @basijnews_azgh
🦋 ای در دام عنکبوت 🎬 انور:ببین هانیه الکمال ,من برای بوجود امدن بنیامین وساخت دستگاهی که بشود انسان را پرورش دهد سالها زحمت کشیدم والان که موقع به ثمر نشستن زحماتم است ,اینطوری گرفتار شدم,من میدونم که این فلسطینیهای گرسنه وعقب مانده من را شناختند وبه حساب خودشان جنایتکار ترین فرد روی زمین راگرفته اند ومحال است که من از دست اینها جان سالم بدر ببرم,اما تو فرق میکنی,بگو تازه بامن اشنا شدی واز هیچ چیز خبرنداری,هرطور شده خودت را به بنیامین برسان,دستگاه های تنفس هر شش ساعت یکبار باید تنظیم شوند,تمام چیزهایی را که راجب بنیامین باید بدانی دریک دفترچه نوشتم ودر زیر زمین خانه مخفی کردم,از استعدادت استفاده کن وراهی برای نجات بنیامین پیدا کن واشک از چشمانش سرازیرشد وادامه داد:اگر زنده ماند برایش مادری کن ویک لشکر بنیامین بساز. ما باید ومیتوانیم روی دست خدا بلند شویم وتمام دنیا را مسخر خودمان کنیم... با خودم فکر کردم الان هم که بوی مرگ را حس کرده بازهم از اعتقادات کفرانه اش دست برنمیدارد,از طرفی وقتی به طرز بزرگ شدن وتربیتش فکر میکردم بهش حق میدادم که بالذاته شیطان پرست باشد. نزدیک تر بهش شدم وگفتم:نگران نباش ,اگر من نتوانم خودمان را نجات دهم,هانیه نیستم. برقی داخل چشمهاش درخشید,باورش نمیشد پس گفت :چه طوری? من:اینا ,جیبهای تورا خالی کردند ,از من راکه خالی نکردند,من همیشه عادت دارم یک سلاح سرد کوچلو همرام داشته باشم,الانم یک چاقو کوچک اما فوق العاده تیز داخل جیبم است ،درضمن هنرهای رزمی هم بلدم اگر بتونیم دستهامون را باز کنیم ,وازغفلتشون استفاده کنیم من از پسشون برمیام. انور بادستهای بسته اش جلوی مانتوم راچسپیدو گفت:ممنون...ممنون...اگه بتونی کاری کنی من همه ی دنیا رابه پات میریزم,نقشه ای را که کشیده بودم برای انور گفتم وطوری گفتم تا صدایم داخل میکروفن واضح باشد وبچه های مبارز ,همراه نقشه ام پیش بروند. انور درحالی که از فرط خستگی وکتکهایی که خورده بود, نقش زمین میشد گفت:خوبه مامان ,خیلی خوبه...اگه مثل دفعه ی قبل که من را ازت جدا کردند وتوکاری نکردی,اینبار نجاتم بدهی ,نقشه ام را عوض میکنم,دیگه نمیکشمت...میبخشمت.....هرچی بخوای برات میگیرم وباتکرار این حرفها چشماش اومد روی هم.... باشنیدن حرفاش که بیشتر شبیهه هذیان بودند,خشکم زد....یعنی این شیطان خبیث,این مرتیکه ی عقده ای که من رابه جای مادرش میبینه قصد داشت انتقام مادرش راازمن بگیرد ومن رابکشه؟!! یعنی مادرش رابکشد؟؟؟..... دارد..... 💖 کانال مدداز شهدا 💖  ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺 @basijnews_azgh
🦋 🎬 انور روی زمین افتاد انگاری توخواب وبیداری بود,سعی کردم جلوش,چاقو را از جیبم دربیارم وبااحتیاط,شروع به بریدن بندهای دستم کردم. وقتی دستم ازاد شد ,دستهای انور هم باز کردم,انور باچشمای نیمه باز تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. حالا که هردومون دستهامون ازاد شده بود,کنارش نشستم وگفتم:حالا باید منتظر بشینیم ,تا بیان سراغمون،فقط حیف که نمیدونم کجای شهر هستیم وچند نفر مراقبمان هستند . انور به زحمت سعی کرد بشینه وبه دیوار تکیه بدهد,خودش راکشید بالا ومثل یک بچه ی کوچک ناخن شصتش را شروع به مکیدن کرد وگفت:مامان دیگه تنهام نزار... میدونستم که انور حال طبیعی نداره,معلومه که خیلی کمبود محبت داره وبااین حالش شاید بعد ازاینکه بهتر بشه یادش بیاد ,پس باید فیلم بازی میکردم،اما نمیدونستم به حال خودم گریه کنم یاخنده...تواوج جوانی ،این پیرمرد زشت وجانی من رابه چشم مادرش میبینه.....شاید این هم از الطاف خداست برای جاکردن من دردل این ابلیسان و رسوا کردن این یهودیان صهیونیست. زمان خیلی دیرمیگذشت,از روزنه ی در که بیرون را نگاه میکردم به نظر میامد خارج شهر ویک جایی متروک زندانی شدیم,هیچ تحرکی اطراف اتاق دیده نمیشد . همینطور که هر چند ساعتی یک بار بیرون را نگاهی میانداختم ,متوجه شدم افتاب درحال غروب است که صدای ماشینی از بیرون امد. سریع به سمت انور رفتم وکتش را گرفتم وتکان دادم:استاد...استاد...بیدارشین,هوشیار شین... انور چشماش راباز کرد وسریع یه نگاه به,اطراف کرد وگفت:هاااا چی شده؟من کجام؟ من:استاد....اسیر فلسطینیا شدیم ...یادته؟؟....پاشو الان شب شده یکیشون اومد ,من میرم پشت در ,تا در راباز کرد بهش حمله میکنم وتو سعی کن حواسش را پرت کنی تا متوجه من نشه وغافلگیرش کنم. پشت در کمین گرفتم تا صدای,قیژ در امد.... دارد.... 💖 کانال مدد از شهدا 💖  ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺 @basijnews_azgh
🦋 ۱۳۸ 🎬 تا در باز شد ,محکم در راکوبیدم به طرف واونی که پشت در بود با صدای بلندی به بیرون از اتاق افتاد. سریع رفتم بیرون, هوا تاریک بود ,توتاریکی یه چی شکل شبح میدیدم که بهم اشاره میکرد. رفتم طرفش که گفت:خواهر مبارز خداقوت,حرفاتون را شنیدیم الان مثلا من رابزن لت وپارکن وماشین رابردار وببر,امیدوارم این پیرمرد جنایتکار دوباره فریب بخورد...برو ما هوات را داریم ,خدا هم حواسش بهت هست. باحالتی که وانمود میکردم نفس نفس میزنم خودم رابه انور رساندم ,این سوسک له شده مثل کرمی به دیوار چسپیده بود. کتش را گرفتم وبلندش کردم:زود باش استاد...یک نفر بود باچاقو حسابش را رسیدم,الان بیهوشه,تا به هوش نیامده یا کسی دیگه نرسیده باید فرارکنیم. اسحاق انور باحالتی که انگار باورش نمیشد نگاهم کرد وگفت:تو اعجوبه ای هانیه....دنیا رابه پات میریزم,بریم ,بنیامین منتظر ماست. ولخ لخ کنان درحالی که انگار یک پایش اسیب دیده بود ولنگ میزد ,حرکت کرد وباهم رفتیم طرف ماشین. نشستم پشتش,طبق گفته ی اون مبارز باید از,سمت راست میرفتیم,همه جا تاریک تاریک بود وهیچ نوری به چشم نمیامدبه نظرمیرسید دربرهوتی گیرافتادیم. بالاخره بعداز تلاش بسیار رسیدیم اورشلیم واز انجا یک راست حرکت کردیم طرف تل اویو.... نیمه شب بود که به تل اویو رسیدیم. جلوی خانه انور ایستادم وگفتم:خوب استاد ,میخوایین ببرمتان بیمارستان ,اخه وضع ظاهریتون خوب نیست به نظرمیاد به شدت اسیب دیدین. انور:نه نه بریم خانه,توخودت پزشکی ,زخم هام راببند,درضمن سر خودت هم شکسته.... آه تازه یاد زخم سرم افتادم,زخمی که یادگار روز ذبح پدر ومادرم بود,زخمی که التیام نیافته ودوباره دهن باز کرده بود. مصلحت ندیدم باحرفش مخالفت کنم,باهم پیاده شدیم من:استاد,کلید نداریم. انور نگاهی بهم کرد ودست خونینش رانشانم داد وگفت:کلید خانه همیشه همراهم است,اثر انگشتم.... از ترس به خودم لرزیدم...نکنه,برم داخل خطرناک باشه؟ بازم توکل کردم ووارد خانه شدیم.من باید کارهای بزرگتری انجام بدهم... دارد... 💖 کانال مدد از شهدا 💖  ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺 @basijnews_azgh
🦋 ۱۳۸ 🎬 تا در باز شد ,محکم در راکوبیدم به طرف واونی که پشت در بود با صدای بلندی به بیرون از اتاق افتاد. سریع رفتم بیرون, هوا تاریک بود ,توتاریکی یه چی شکل شبح میدیدم که بهم اشاره میکرد. رفتم طرفش که گفت:خواهر مبارز خداقوت,حرفاتون را شنیدیم الان مثلا من رابزن لت وپارکن وماشین رابردار وببر,امیدوارم این پیرمرد جنایتکار دوباره فریب بخورد...برو ما هوات را داریم ,خدا هم حواسش بهت هست. باحالتی که وانمود میکردم نفس نفس میزنم خودم رابه انور رساندم ,این سوسک له شده مثل کرمی به دیوار چسپیده بود. کتش را گرفتم وبلندش کردم:زود باش استاد...یک نفر بود باچاقو حسابش را رسیدم,الان بیهوشه,تا به هوش نیامده یا کسی دیگه نرسیده باید فرارکنیم. اسحاق انور باحالتی که انگار باورش نمیشد نگاهم کرد وگفت:تو اعجوبه ای هانیه....دنیا رابه پات میریزم,بریم ,بنیامین منتظر ماست. ولخ لخ کنان درحالی که انگار یک پایش اسیب دیده بود ولنگ میزد ,حرکت کرد وباهم رفتیم طرف ماشین. نشستم پشتش,طبق گفته ی اون مبارز باید از,سمت راست میرفتیم,همه جا تاریک تاریک بود وهیچ نوری به چشم نمیامدبه نظرمیرسید دربرهوتی گیرافتادیم. بالاخره بعداز تلاش بسیار رسیدیم اورشلیم واز انجا یک راست حرکت کردیم طرف تل اویو.... نیمه شب بود که به تل اویو رسیدیم. جلوی خانه انور ایستادم وگفتم:خوب استاد ,میخوایین ببرمتان بیمارستان ,اخه وضع ظاهریتون خوب نیست به نظرمیاد به شدت اسیب دیدین. انور:نه نه بریم خانه,توخودت پزشکی ,زخم هام راببند,درضمن سر خودت هم شکسته.... آه تازه یاد زخم سرم افتادم,زخمی که یادگار روز ذبح پدر ومادرم بود,زخمی که التیام نیافته ودوباره دهن باز کرده بود. مصلحت ندیدم باحرفش مخالفت کنم,باهم پیاده شدیم من:استاد,کلید نداریم. انور نگاهی بهم کرد ودست خونینش رانشانم داد وگفت:کلید خانه همیشه همراهم است,اثر انگشتم.... از ترس به خودم لرزیدم...نکنه,برم داخل خطرناک باشه؟ بازم توکل کردم ووارد خانه شدیم.من باید کارهای بزرگتری انجام بدهم... دارد... 💖 کانال مدداز شهدا 💖 ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺 @basijnews_azgh
مدیرکل بهزیستی آذربایجان غربی خبر داد بازارچه دائمی زنان و مددجویان بهزیستی ۷۵ درصد پیشرفت فیزیکی دارد پروین محمدپوری گفت: بازارچه دائمی برای زنان و مددجویان بهزیستی در استان ایجاد می شود که ۷۵ درصد پیشرفت فیزیکی دارد. متن کامل خبر ⬇️ https://basijnews.ir/00eLMi ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺 @basijnews_azgh
مثبت سوژه/جغرافیامحور نهادینه سازی سبک زندگی قرآنی در گروی حرکت جهادی است حجت‌الاسلام میثم فیاضی گفت: برای اینکه سبک زندگی قرآنی در جامعه نهادینه شود لازم است در این زمینه حرکت جهادی شکل بگیرد. متن کامل خبر ⬇️ https://basijnews.ir/00eLMp ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺 @basijnews_azgh