#اطلاعیه
#تعطیلی_مدارس
⚪️ تعطیلی برخی از مقاطع تحصیلی در آذربایجانغربی
▫️جلسه کارگروه شرایط اضطرار و آلودگی هوای استان عصر امروز به ریاست معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار آذربایجانغربی برگزار شد.
▫️با توجه به داده های ایستگاههای سنجش آلودگی هوای شهر ارومیه در ۲۴ ساعت گذشته، کیفیت هوا برای گروههای حساس در شرایط ناسالم قرار گرفته و با توجه به پایداری هوا در روزهای شنبه ۱۷ آذر و یکشنبه ۱۸ آذر ، فردا شنبه ۱۷ آذرماه، آموزش حضوری مقاطع پیش دبستانی، ابتدایی و دوره اول متوسطه شهرستان #ارومیه در شیفت صبح و بعدازظهر تعطیل و آموزش به صورت غیرحضوری انجام خواهد شد.
▫️همچنین در شهرستانهای #مهاباد، #اشنویه و #شاهین_دژ نیز دوره پیش دبستانی و ابتدایی صبح و بعدازظهر آموزش حضوری تعطیل و به صورت غیرحضوری انجام میشود.
▫️بر اساس اعلام این کارگروه، در شرایط آلودگی هوا، گروههای حساس شامل کودکان، افراد مسن و بیماران قلبی از تردد غیرضروری اجتناب نمایند.
#آذربایجان_غربی
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#خبرگزاری_بسیج_آذربایجان_غربی
🔺@basijnews_azgh
📸 گزارش تصویری(۲)
💢 آیین تشییع و تدفین پیکر پاک شهید گمنام در بخش کشاورز با حضور خیل عظیم مردم
حوزه مقاومت بسیج حمزه سیدالشهدا(ع) ناحیه #شاهین_دژ
#مهمان_داریم
#فاطمیه
📲 ما را در رسانهها دنبال کنید
روبیکا
https://rubika.ir/basijnews_azgh
ایتا
https://eitaa.com/basijnews_azgh
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#خبرگزاری_بسیج_آذربایجان_غربی
🔺@basijnews_azgh
خبرگزاری بسیج آذربایجان غربی
📸 گزارش تصویری(۲) 💢 آیین تشییع و تدفین پیکر پاک شهید گمنام در بخش کشاورز با حضور خیل عظیم مردم حو
#مدافع_عشق
#قسمت_بیست_و_چهارم
❤ #هوالعشـــــق
پوزخند میزنم:
_ آره!مراقبمے!
چپ چپ نگاهم میڪند.فاطمه دوباره میگوید:
_باشه مزاحم نمیشم...فقط نگران شدم چون حس ڪردم ریحانه داره گریه میڪنه...اگر چیزی شد حتماً صدام ڪن!
_ باشه!شب خوش!
چند لحظه میگذرد و صدای بسته شدن در اتاق فاطمه شنیده میشود!
با ڪلافگے موهایش را چنگ میزند، همانجا روی زمین مےنشیند و به در تڪیه میدهد
💞
چادرم را سرمیڪنم، به سرعت از پله ها پائین میدوم و مادرش را صدا میڪنم:
_ مامان زهرااا!..مامان زهرااا!!اقاعلےاڪبرکجاست!؟
زهراخانوم از آشپزخانه جواب میدهد:
اولاً سلام صبح بخیر!دوماً همین الان رفت حیاط موتورش رو برداره.میخواد بره حوزه!
به آشپزخانه سرڪ میڪشم،گردنم را کج میکنم و با لحن لوس میگویم:
آخ ببشید سلام نکردم!حالا اجازه مرخصی هست؟
_ کجا؟بیا صبحانت رو بخور!
_ نه دیگه کلاس دارم باید برم.
_ اِ؟خب پس به علے بگو برسونتت!
_ چشم مامان !فعلا خدافظ!
و در دل میخندم اتفاقا نقشه بعدی همین است!به حیاط میدوم فاطمه درحال شانه زدن موهایش است.مرا که میبند میگوید:
_ اووو...کجا این وقت صبح!
_ کلاس دارم
_ خب صبر کن باهم بریم!
_ نه دیگه میرسونن منو:)
و لبخند پررنگے میزنم.
_ آهااااع!توراه خوش بگذره پس...
و چشمک میزند.جلوی در میروم و به چپ و راست نگاه میکنم.میبینمش که داره موتورش را تا سرکوچه کنارش میکشد بےاراده لبخند میزنم
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال مدد از شهدا 💖
خبرگزاری بسیج آذربایجان غربی
#مدافع_عشق #قسمت_بیست_و_چهارم ❤ #هوالعشـــــق پوزخند میزنم: _ آره!مراقبمے! چپ چپ نگاهم میڪند.فاطم
#مدافع_عشق
#قسمت_بیست_و_پنجم
❤ #هوالعشــــــق
همانطور ڪه با قدمهای بلند سمتش می روم زیر لب ریز میخندم.می ایستد و سوار موتور میشود... هنوز.متوجه حضور من نشده است. من هم بی معطلی و با سرعت روی ترڪ موتورش میپرم و دستهایم را روی شانه هایش میگذارم.شوڪه میشود و به جلو میپرد.سر میگرداند و بمن نگاه میکند!سر ڪج میکنم و لبخند بزرگی تحویلش میدهم!
_ سلام آقا!..چرا راه نمیفتی!؟
_ چی!!!...تو!...کجا برم!
_ اول خانوم رو برسون کلاس بعد خودت برو حوزه
_ برسونمت؟؟؟
_ چیه خب!تنها برم؟
_ لطفاً پیاده شو...قبلشم بگو بازی بعدیت چیه.!
_ چرا پیاده شم؟...یعنی تن...
_ اره این موقع صبح کلاس داری مگه؟
_ بــــله!
پوزخند میزند
_ کلاس داری یا تصمیم گرفتی داشته باشے...
عصبـے پیاده میشوم.
_ نه!تصمیمم چیز دیگس علےاڪبر!
این را میگویم و بحالت دو ازت دور میشوم.
خیابان هنوز خلوت است و من پایین چادرم را گرفته ام و میدوم.نفس هایم به شماره مےافتد نمیخواهم پشت سرم رانگاه کنم.گرچه میدانم دنبالم نمےآیـد...
به یڪ ڪوچه باریڪ میرسم و داخل میروم...
به دیوار تڪیه میدهم و از عمق دل قطرات اشڪم را رها میڪنم.
دستهایم را روی صورتم میگذارم، صدای هق هق در کوچه میپیچد.
چند دقیقه ای بہ همان حال گذشت که صدایـے منو خطاب کرد:
_ خانومی چی شده نبینم اشکاتو!
دستم را از روی صورتم برمیدارم،پلک هایم را از اشک پاک و بسمت راست نگاه میکنم. پسرغریبه قد بلند و هیکلے با تیپ اسپرت که دستهایش را درجیب های شلوارش فرو برده و خیره خیره نگاهم میکند.
_ این وقت صبح؟؟..تنها!؟...قضیه چیه ها!
و بعد چشمک میزند!
گنگ نگاهش میکنم.هنوز سرم سنگین است.چندقدم نزدیکم می آید...
_ خیلے نمیخوره چادری باشی!
و به سرم اشاره میکند.دستم را بی اراده بالا میبرم. روسری ام عقب رفته بود و موهایم پیدا بود. بسرعت روسری را جلو میکشم ، برمیگردم ازکوچه بیرون بروم که از پشت کیفم رامیگرد و میکشد.ترس به جانم مے افتد...
_ آقا ول کن!
_ ول کنم کجا بری خوشگله!؟
سعی میکنم نگاهم را از نگاهش بدزدم. قلبم در سینه میکوبد.کیفم را میکشم اما او محکم نگهش میدارد...
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال مدد از شهدا 💖
🔺دیدار و تجلیل فرمانده ناحیه مقاومت #چایپاره و هیئت همراه از فرهنگی بسیجی خانم وخشوری به پاس زحمات چندین ساله ایشان در عرصه مدیریتی و تعامل سازنده با بسیج دانش آموزی و فرهنگیان ناحیه مقاومت بسیج شهرستان
📲 ما را در رسانهها دنبال کنید
روبیکا
https://rubika.ir/basijnews_azgh
ایتا
https://eitaa.com/basijnews_azgh
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#خبرگزاری_بسیج_آذربایجان_غربی
🔺@basijnews_azgh
میهمان بوکان به منزلش رسید
💢پیکر مطهر شهید خوشنام در محل یادمان شهدای گمنام واقع در پادگان شهید حاج قاسم سلیمانی سپاه شهرستان #بوکان به خاک سپره شد.
◾️این برای اولین بار است که در شهرستان بوکان شهید گمنام تشییع و تدفین می شود.
#مهمان_داریم
📲 ما را در رسانهها دنبال کنید
روبیکا
https://rubika.ir/basijnews_azgh
ایتا
https://eitaa.com/basijnews_azgh
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#خبرگزاری_بسیج_آذربایجان_غربی
🔺@basijnews_azgh