eitaa logo
خبرگزاری‌ بسیج‌ آذربایجان‌ غربی
4.8هزار دنبال‌کننده
40.4هزار عکس
3هزار ویدیو
58 فایل
༻﷽༺ 🔊 کانال رسمی برای انعکاس خدمات بسیج و سپاه شهدای آذربایجان غربی سایت: https://basijnews.ir/fa/azarbayejan_gharbi کانال دوم: https://eitaa.com/nor_basiratt کانال روبیکا: https://rubika.ir/basijnews_azgh ارتباط با ادمین ↙️ @sonia_badiee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚪️ تعطیلی برخی از مقاطع تحصیلی در آذربایجان‌غربی ▫️جلسه کارگروه شرایط اضطرار و آلودگی هوای استان عصر امروز به ریاست معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار آذربایجان‌غربی برگزار شد. ▫️با توجه به داده های ایستگاه‌های سنجش آلودگی هوای شهر ارومیه در ۲۴ ساعت گذشته، کیفیت هوا برای گروه‌های حساس در شرایط ناسالم قرار گرفته و با توجه به پایداری هوا در روزهای شنبه ۱۷ آذر و یکشنبه ۱۸ آذر ، فردا شنبه ۱۷ آذرماه، آموزش حضوری مقاطع پیش دبستانی، ابتدایی و دوره اول متوسطه شهرستان در شیفت صبح و بعدازظهر تعطیل و آموزش به صورت غیرحضوری انجام خواهد شد. ▫️همچنین در شهرستان‌های ، و نیز دوره پیش دبستانی و ابتدایی صبح و بعدازظهر آموزش حضوری تعطیل و به صورت غیرحضوری انجام می‌شود. ▫️بر اساس اعلام این کارگروه، در شرایط آلودگی هوا، گروه‌های حساس شامل کودکان، افراد مسن و بیماران قلبی از تردد غیرضروری اجتناب نمایند. ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
📸 گزارش تصویری(۲) 💢 آیین تشییع و تدفین پیکر پاک شهید گمنام در بخش کشاورز با حضور خیل عظیم مردم حوزه مقاومت بسیج حمزه سیدالشهدا(ع) ناحیه 📲 ما را در رسانه‌ها دنبال کنید روبیکا https://rubika.ir/basijnews_azgh ایتا https://eitaa.com/basijnews_azgh ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
خبرگزاری‌ بسیج‌ آذربایجان‌ غربی
📸 گزارش تصویری(۲) 💢 آیین تشییع و تدفین پیکر پاک شهید گمنام در بخش کشاورز با حضور خیل عظیم مردم حو
پوزخند میزنم: _ آره!مراقبمے! چپ چپ نگاهم میڪند.فاطمه دوباره میگوید: _باشه مزاحم نمیشم...فقط نگران شدم چون حس ڪردم ریحانه داره گریه میڪنه...اگر چیزی شد حتماً صدام ڪن! _ باشه!شب خوش! چند لحظه میگذرد و صدای بسته شدن در اتاق فاطمه شنیده میشود! با ڪلافگے موهایش را چنگ میزند، همانجا روی زمین مےنشیند و به در تڪیه میدهد 💞 چادرم را سرمیڪنم، به سرعت از پله ها پائین میدوم و مادرش را صدا میڪنم: _ مامان زهرااا!..مامان زهرااا!!اقاعلےاڪبرکجاست!؟ زهراخانوم از آشپزخانه جواب میدهد: اولاً سلام صبح بخیر!دوماً همین الان رفت حیاط موتورش رو برداره.میخواد بره حوزه! به آشپزخانه سرڪ میڪشم،گردنم را کج میکنم و با لحن لوس میگویم: آخ ببشید سلام نکردم!حالا اجازه مرخصی هست؟ _ کجا؟بیا صبحانت رو بخور! _ نه دیگه کلاس دارم باید برم. _ اِ؟خب پس به علے بگو برسونتت! _ چشم مامان !فعلا خدافظ! و در دل میخندم اتفاقا نقشه بعدی همین است!به حیاط میدوم فاطمه درحال شانه زدن موهایش است.مرا که میبند میگوید: _ اووو...کجا این وقت صبح! _ کلاس دارم _ خب صبر کن باهم بریم! _ نه دیگه میرسونن منو:) و لبخند پررنگے میزنم. _ آهااااع!توراه خوش بگذره پس... و چشمک میزند.جلوی در میروم و به چپ و راست نگاه میکنم.میبینمش که داره موتورش را تا سرکوچه کنارش میکشد بےاراده لبخند میزنم ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال مدد از شهدا 💖
خبرگزاری‌ بسیج‌ آذربایجان‌ غربی
#مدافع_عشق #قسمت_بیست_و_چهارم ❤ #هوالعشـــــق پوزخند میزنم: _ آره!مراقبمے! چپ چپ نگاهم میڪند.فاطم
همانطور ڪه با قدمهای بلند سمتش می روم زیر لب ریز میخندم.می ایستد و سوار موتور میشود... هنوز.متوجه حضور من نشده است. من هم بی معطلی و با سرعت روی ترڪ موتورش میپرم و دستهایم را روی شانه هایش میگذارم.شوڪه میشود و به جلو میپرد.سر میگرداند و بمن نگاه میکند!سر ڪج میکنم و لبخند بزرگی تحویلش میدهم! _ سلام آقا!..چرا راه نمیفتی!؟ _ چی!!!...تو!...کجا برم! _ اول خانوم رو برسون کلاس بعد خودت برو حوزه _ برسونمت؟؟؟ _ چیه خب!تنها برم؟ _ لطفاً پیاده شو...قبلشم بگو بازی بعدیت چیه.! _ چرا پیاده شم؟...یعنی تن... _ اره این موقع صبح کلاس داری مگه؟ _ بــــله! پوزخند میزند _ کلاس داری یا تصمیم گرفتی داشته باشے... عصبـے  پیاده میشوم. _ نه!تصمیمم چیز دیگس علےاڪبر! این را میگویم و بحالت دو ازت دور میشوم. خیابان هنوز خلوت است و من پایین چادرم را گرفته ام و میدوم.نفس هایم به شماره مےافتد نمیخواهم پشت سرم رانگاه کنم.گرچه میدانم دنبالم نمےآیـد... به یڪ ڪوچه باریڪ میرسم و داخل میروم... به دیوار تڪیه میدهم و از عمق دل قطرات اشڪم را رها میڪنم. دستهایم را روی صورتم میگذارم، صدای هق هق در کوچه میپیچد. چند دقیقه ای بہ همان حال گذشت که صدایـے منو خطاب کرد: _ خانومی چی شده نبینم اشکاتو! دستم را از روی صورتم برمیدارم،پلک هایم را از اشک پاک و بسمت راست نگاه میکنم. پسرغریبه قد بلند و هیکلے با تیپ اسپرت که دستهایش را درجیب های شلوارش فرو برده و خیره خیره نگاهم میکند. _ این وقت صبح؟؟..تنها!؟...قضیه چیه ها! و بعد چشمک میزند! گنگ نگاهش میکنم.هنوز سرم سنگین است.چندقدم نزدیکم می آید... _ خیلے نمیخوره چادری باشی! و به سرم اشاره میکند.دستم را بی اراده بالا میبرم. روسری ام عقب رفته بود و موهایم پیدا بود. بسرعت روسری را جلو میکشم ، برمیگردم ازکوچه بیرون بروم که از پشت کیفم رامیگرد و میکشد.ترس به جانم مے افتد... _ آقا ول کن! _ ول کنم کجا بری خوشگله!؟ سعی میکنم نگاهم را از نگاهش بدزدم. قلبم در سینه میکوبد.کیفم را میکشم اما او محکم نگهش میدارد... ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال مدد از شهدا 💖
🔺دیدار و تجلیل فرمانده ناحیه مقاومت و هیئت همراه از فرهنگی بسیجی خانم وخشوری به پاس زحمات چندین ساله ایشان در عرصه مدیریتی و تعامل سازنده با بسیج دانش آموزی و فرهنگیان ناحیه مقاومت بسیج شهرستان 📲 ما را در رسانه‌ها دنبال کنید روبیکا https://rubika.ir/basijnews_azgh ایتا https://eitaa.com/basijnews_azgh ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
میهمان بوکان به منزلش رسید 💢پیکر مطهر شهید خوشنام در محل یادمان شهدای گمنام واقع در پادگان شهید حاج قاسم سلیمانی سپاه شهرستان به خاک سپره شد. ◾️این برای اولین بار است که در شهرستان بوکان شهید گمنام تشییع و تدفین می شود. 📲 ما را در رسانه‌ها دنبال کنید روبیکا https://rubika.ir/basijnews_azgh ایتا https://eitaa.com/basijnews_azgh ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh