بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۴۴
باورش نمیشد، این دومین بار بود که جواب منفی از او شنیده بود.
دلش میخواست فریاد بکشد، آن قدر بلند که صدایش به گوش او هم برسد...
با عصبانیت از پله های پشت بام بالا رفت...
در قفس کبوترها را باز کرد و همه را با خشم به هوا پرتاب کرد.... قفسشان را نیز از همان بالا به پایین پرت کرد.
الهه زن محسن با ترس از اتاقش بیرون آمد،چی شده؟
محبوبه خانم نگاه دلواپسش به بالا دوخت و لبهایش را به زیر دندان برد، اعصابش خورد شده دوباره جواب رَد دادن.
هر چیزی که روی پشت بام بود پرت کرد پایین....
روی زمین نشست، سرش را روی پاهایش گذاشت، و با صدایی که از عصبانیت دورگه شده بود، فریاد زد: لعنت به همه تون، لعنت به هر چیزی که دلیلی شده برای نه گفتن اون.....
لعنت به من که تو نمیخوایم....لعنت به من!
سنگدل چرا نمی فهمی من دوسِت دارم...دوسِت دارم...
سرش را بلند کرد، نگاهش را به آسمان سیاهِ شب دوخت...
خدایا من میخوامش از تهِ دلم دوسش دارم، از تموم دنیا داشتن اون تنها آرزومه .....
می دونم، یه کارایی کردم که تو نمی پسندیدی، ولی عهد بسته بودم اگه مریم زنم بشه، بشم همونی که تو میخوای.....اما نشد.....نخواستی...
ساعتی در همان حالت بود .....
حالتی که خشم و عشق در قلبش به جنگی نابرابر دچار بودند....
هم بی اندازه از مریم دلگیر بود و هم نمی توانست او را از قلبش بیرون کند.
...
دو ماه از آن ماجرا میگذشت، درست از فردای روزی که برای بار دوم از خانواده سید کریم جواب منفی شنیده بود، تصمیم تازهای گرفت...
✍فاطمه سادات مروّج
کپی ممنوع🚫
#پایگاه_حضرت_نرجس_س
26.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هفتهی دفاع مقدس گرامی باد
جانباز به روایت تصویر
کاری از نیروی فرهنگی #پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
@gharargahesayberiii
یا مهدی:
# نیاسر در مراسم ویژه ( ۱۴۰۰)
☑️ دعای ندبه نیاسر همراه با گرامیداشت چهل و یکمین سالگرد هفته دفاع مقدس و زنده نگهداشتن یاد و خاطره شصت شهید گلگون کفن شهر در گلزار شهدا🌹
☑️ این الطالب بدم المقتول بکربلا🌹
🕊🥀جمعه به جمعه چشم من منتظرنگاه تو
🕊🥀کی دل خسته ام شود معتکف پناه تو
🕊🥀زمزمهی لبان من این طلب است ازخدا
🕊🥀کاش شوم من عاقبت یک نفر ازسپاه تو
☑️ دعای ندبه نیاسر این هفته در جمعه هفته دفاع مقدس ۱۴۰۰/۷/۲ با گرامیداشت یاد و خاطره شصت شهید گلگون کفن با حضور همه شهروندان و امت حزب الله نیاسر و مزارع در جوار گلزار شهدای نیاسر(محله شهید بهشتی) همراه با قرائت زیارت عاشورا از ساعت ۶/۴۵ الی ۸/۳۰ با رعایت نکات بهداشتی برگزار می شود.
☑️🎤🎤 سخنران :اقای عبد الکریم طهماسبی ( پدر بزرگوار شهید مدافع حرم شهید مهدی طهماسبی)
☑️🎤🎤 مداح : با نوای گرم کربلایی عباس شاکری
☑️همچنین توجه داشته باشید جهت نوبت دهی سالیانه در خدمت بانیان و هیئت امنا مساجد و حسینیه های نیاسر و مزارع و گلزار های شهدا هستیم .
پایگاههای مقاومت بسیج خواهران و برادران
ستاد برگزادری نماز جمعه بخش نیاسر
هیئات مذهبی شهر و مزارع نیاسر
@gharargahesayberiii
#برگزاری همایش پرچمداران زینبی همزمان با شروع هفته دفاع مقدس
#سخنرانی استاد برجسته حاج اقا فرجی
#اهدای جوایز نقاشی با موضوع شهدا برای کودکان و نوجوانان
#تجلیل از بهورزان روستا با اهدای لوح تقدیر و جایزه نقدی
#برگزاری برنامه تجدید عهد با امام زمان(عج)
#پذیرایی به صرف اش
#پایگاه_مبارکه
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری
جلسه اعضای شورای پایگاه شهیده
جهتِ برنامه ریزی های هفته دفاع مقدس و تحویل ابلاغیه سال به اعضای شورا
#پایگاه_مقاومت_بسیج_شهیده_آزران
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب
@gharargahesayberiii
گروه جهادی پایگاه سمیه
متن خبر:حدود۳۰نفرازبسیجیان درپاک کردن سبزی برای مراسم اربعین حسینی برای کمک به مسجدالمهدی بایک اقدام جهادی
بسیجیان باهمکاری مسجدالمهدی اقدام به این کارجهادی کردنددرایام هفته دفاع مقدس
۳۰/۶/۱۴۰۰
#پایگاه مقاومت بسیج سمیه
#حوزه حضرت زینب س کاشان
@gharargahesayberiii
🌹 رهبر انقلاب اسلامی در پیام به مناسبت روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران: خون مطهر شهدا حقانیت جمهوری اسلامی را بر جبین تاریخ ثبت کرد
♦️پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران دفاع مقدسکه بعد از ظهر امروز (پنجشنبه) توسط حجتاسلام و المسلمین شکری نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران، درگلزار شهدای بهشت زهرای تهران قرائت شد، به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
هفته دفاع مقدس، مزین به نام و یاد شهیدان عالیمقام است. فداکاری مخلصانهی آنان و دیگر ایثارگران، پیروزی را به ملت ایران هدیه کرد و خون مطهّر آنان حقانیت جمهوری اسلامی را بر جبین تاریخ ثبت کرد.
این درس بزرگ آن اسوههای ایثار است؛ هرجا تلاش مخلصانه باشد پیروزی و سربلندی نیز هست.
و ملت ایران این یادگار ارجمند را هرگز از خاطر نخواهد برد انشاءالله.
سلام خدا بر شهیدان و بر شهیددادگان و بر همهی ایثارگران و بر پیشوای آنان امام روحالله.
سیّدعلی خامنهای
نمایندگی حوزه حضرت زینب سلام الله علیه
🌹نامه امام زمان علیه سلام🌹
🔹حضرت حجت (روحی فداه) در نامه ای به شیخ مفید میفرماید:
سعی کنید اعمال شما (شیعیان) طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.
🔹امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایدهای ندارد و سودی نبخشد.
🔹عدم التزام به دستورات ما ، موجب میشود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت.
📘احتجاج ، ج2 ، ص597
فضا سازی میدان امام حسین(ع) روستا به مناسبت هفته دفاع مقدس
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرهای از زبان...👇
مادر بزرگوارِ «شهید محمد یگانه مرقی»
عنوان روایت: همترازِ نخلهای مدینه🌸
باورم نمیشد دارم میبینمش! آن هم بعد از مدتها.
چقدر به درگاه خدا التماس کردهبودم، که اجازه دهد دوباره ببینمش.
چشمانم محو قدِ رشید و صورت مثل ماهش بود و او را درست همترازِ نخلهای سربلند مدینه میدیدم!
انگار او هم مثل من و پدرش قصد زیارت خانهی خدا را داشت، شاید هم زودتر از ما خانهی خدا را زیارت کرده و مُحرم شدهبود، چرا که حولهای دور کتفش بسته بود و حولهای به کمر.
از خوشحالی دیدارش روی پاهایم بند نبودم. لبخند زیبایش داشت تمام دلتنگیهایم را جبران میکرد.
لب باز کردم و با اشتیاق صدایش کردم: محمد... محمد...
هنوز سومین محمد از دهانم خارج نشده بود که از خواب پریدم!
چشمانم را که باز کردم دیدم همسفران نگران دورم را گرفتهاند.
_حاج خانم خوبی؟
_چت شد یهو؟!
_ داشتی خواب میدیدی؟
با یادآوری خواب شیرینم شروع کردم به گریه کردن و گفتم: چرا بیدارم کردید؟ تازه داشتم یه دل سیر نگاش میکردم.
نمیدونید چقدر به خدا التماس کرده بودم تا بیاد به خوابم!
_شرمنده سرشان را پایین انداختند و جواب دادند: میترسیدیم مثل دیروز حالت بد بشه.
به یاد حس شیرینِ دیدارش مرغ خیالم به گذشته سفر کرد، « _محمد شش ماه جبهه بودی، بسه، نرو من دیگه طاقت ندارم مادر.
_لبخندی زد و گفت: عه مادر نگو این حرف و!
اولاً که خدمت وظیفهی منه، دوماً هنوز تفنگمو تحویل ندادم، بعدشم من زخمی شدم، زخمی هارو که نمیبرن عملیات، تازه بادمجون بم آفت نمیگیره.
اول مهر سال۶۵ بود، درست روز تولدش که دوباره راهی جبهه شد. قبل از رفتن صدایم کرد؛
_مادر دوتا دستمال بهم بده.
_بلند شدم و از داخل بقچه دو دستمال برایش آوردم.
_نگاهی به آنها انداخت و گفت: نه اینا نه مادر، دستمال بزرگ. میخوام وقتی خمپاره زدن، یکیشو ببندم به سرم که مغزم نریزه بیرون، یکیشو ببندم به پهلوم که رودههام نریزه بیرون.
انگار مسخ شدهبودم، اصلاً متوجه نمیشدم چه میگوید!
دو دستمال حدوداً یک متری برایش آوردم.
از دستم گرفت و داخل ساکش گذاشت.
رفت و این آخرین درخواستی شد که از من کرد.
رفت و بعد از پنج ماه، اوایل اسفند ماه خبر شهادتش را برایمان آوردند.
قضیهی دستمالها را به کلی فراموش کرده بودم، تا اینکه دو روز مانده به مراسم چهلمش کاملاً اتفاقی عکسی از لحظهی شهادتش پیدا کردیم.
چیزی که در عکس توجهم را جلب کرد و داغم را تازهتر کرد، دیدن پهلوی غرق به خونش بود.
مصاحبه و نگارش: ✍فاطمه سادات مروّج
کاری از...👇
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii