فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بـشــارتـــــــ 💌
اگر کسی روز اول ماه رجب را روزه بگیرد...✨
#أین_الرجبیون
🌴پس از پایـان جنگ ۳۳ روزه ...
مادر حاج عماد مغنیه
از او پرسیده بود که آیا این همه
ویرانی را می توان درست ڪرد؟
حاج عماد در جواب گفته بود
یک نفر قرار است بیاید
که کار خودش را خوب بلد است.
" شهیـد حسـن شــاطری "
که در لبنان به نام "حسام خوشنویس"
🍃معروف شد و سالها بدون هیچ مرزی
در میان اهل تسنن و تشیع آذربایجان ،
ڪردستان و کشورهـای افغانستان و
عـراق ، در زیـر باران خطرهـا ...
جاده کشیده بود و مدرسه ساخته بود ،
برای این کار انتخاب شده بود ...
سید حسن نصرالله میان مردم رفت و گفت لبنان را از آن چیزی که بود زیباتر خواهیم ساخت "اجمل مما کانت ..."
🌿به تعبیر سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی ؛ حسام خوشنویس یا همان سردار شاطری ما تنها لبنان را نساخت بلکه دلهای مردم لبنان و منطقه را از مسیحی و سنی و .. را فتح نمود و پیروزی دنیای اسلام را تکمیل نمود.
🥀#شهید_سردار_حاج_حسنشاطری
#سالـروز_شهـادت🕊🌷
✅ پیشگویی ظهور #امام_زمان (عج) ، از زبان #شهید_همت :
‼️ سختیها را تحمل کنید...
🌼 ان شاءاللّه این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی امامزمان (عج) اتصال پیدا میکند...
🌸 تحقق این آرزو، چندان دور نیست و بدون شک در لوح محفوظ الهی، زمان وقوع آن تعیین شده است..
🗓 ۲۶ مهر ۱۳۶۲ - قلّاجه
☑️اردوگاه تاکتیکی شهید بروجردی
📚 به روایت همت، ص ۸۰۹
#رزق_معنوی_جمعه_ها
🌹 نسبت به ظهور ناامید نباش!!!❌
✅ بر اساس تعدادی از روایات، «ظهور امام زمان علیهالسلام به صورت ناگهانی و در زمانی که انتظار آن نمیرود، رخ خواهد داد»!
و دیگر روایات تصریح دارند « امر او در یک شب اصلاح خواهد شد!»🌹
❓ سوال شد «ای رسول خدا ص! پس قائم علیهالسلام چه موقع خروج خواهد کرد»؟
💕 فرمودند: «إِنَّمَا مَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّاعَهًِْ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً.»
🌸 «مَثَل او مثل رستاخیز است، این مطلب بر آسمانها و زمین گران آمده و به طور ناگهانی بر شما فرود میآید»
📗تفسیر اهلبیت علیهمالسلام ج۵،ص۴۳
📗بحار الأنوار، ج۳۶، ص۳۴۱
👈 پس امیدوار باش! چرا که تحقق ظهور در زمانی است که انتظار آن نمیرود!!!....
🤲 التماس دعای ظهور
#رزق_معنوی_جمعه_ها
#جمعه #امام_زمان
💠🌹بهشت در حوالے🌹💠
❇️ مادر خواست کنارش بماند و جایی نرود و گفت: اگر بروی، شاید دیگر من را نبینے. با اینڪه کار مهمی داشت، تصمیم گرفت بماند پیش مادرش. ما خواهرها مادر را مجاب ڪردیم ڪه رضایت بدهد به رفتنش.
وقت خداحافظے، ڪف پای مادر را بوسید و رفت.
همان شد ڪه مادر گفته بود، این، آخرین دیدارشان بود.
بعدها خوشحال بود ڪه حسرت بوسیدن ڪف پای مادر بر دلش نمانده.
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم
☫ @SardaarSoleimaani
قاسم، قاسم، ایران....🇮🇷
در بندِ شبیم!💚🌷
ایران، ایران، قاسم....💠
صبح آمدنے است🌹✨
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم
☫ @SardaarSoleimaani
🔹 استخدام
⭕️ هر وقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم ، میگفت:
چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی ؟
آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه !
اطاقم که بهم ریخته بود میگفت : تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه ...
حتی در زمان بیماریش هم تذکر میداد
تا اینکه روز خوشی فرارسید؛ چون می بایست در شرکت بزرگی برای کار مصاحبه بدم.
با خود گفتم اگر قبول شدم ، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو ، ترک میکنم!😒
☢ صبح زود حمام کردم ، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بهم پول داد و با لبخند گفت: پسرم!
۱- مُرَتب و منظم باش؛
۲ - همیشه خیرخواه دیگران باش
۳- مثبت اندیش باش؛
۴- خودت رو باور داشته باش؛
💢 توی دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!☹️
🔷 با سرعت به شرکت رویایی ام رفتم.
وقتی به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود!
به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته ، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله ...
اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده ، یاد پند پدرم افتادم که میگفت: "خیرخواه باش" ؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیوفته!
از کنار باغچه رد میشدم ، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو ، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه ؛ لذا شیر آب رو هم بستم ...
🔸 پله ها را بالا میرفتم ، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد ، لذا اونارو خاموش کردم!
به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه
چهره و لباسشون رو که دیدم ، احساس خجالت کردم ؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی شون تعریف میکردن!
عجیب بود ؛ هر کسی که میرفت تو اتاق مصاحبه ، کمتر از یک دقیقه میامد بیرون!
با خودم گفتم : اینا با این دَک و پوزشون رد شدن ، مگر ممکنه من قبول بشم؟عُمرا !!!🙄
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن!
باز یاد پند پدر افتادم که "مثبت اندیش باش" ، نشستم و منتظر نوبتم شدم
*اون روز حرفای بابام بهم انرژی میداد*
توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن.
وارد اتاق مصاحبه شدم ، دیدم ۳ نفر نشستن و به من نگاه میکنند.
یکیشون گفت :خب از چه روزی میخوای کارتو شروع کنی؟!
یه لحظه فکر کردم داره مسخره ام میکنه !
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام
🔷 یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!!!😊
با تعجب گفتم: هنوز که سوالی نپرسیدین؟!
گفت: چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود.
با دوربین مداربسته دیدیم ، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا ، نقصها رو اصلاح کنی ...
در اون لحظه همه چی از ذهنم پاک شد! کار ، مصاحبه ، شغل و ...
هیچ چیز جز صورت پدرم رو ندیدم...
کسی که ظاهرش سختگیر اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری... کسی که سعی داشت همیشه ما رو مودب بار بیاره...
#ادب
🌷
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آيا به پاسخ دوزخيان گوش فرا نمی دهيد،
آن هنگام كه از آنها پرسيدند:
چه چيز شما را به دوزخ كشانده است؟