eitaa logo
بصیرت
384 دنبال‌کننده
9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
32 فایل
چه‌بنویسم ؟! قلم‌مات ِ علی ست . نوشتند‌ مارا گدای ِ حسن . بصیرت وار باش مومن (: السلام‌ ُ علیڪ‌ َیا‌ بقیة‌ َ اللہ . کپی؟! نعم . نوکر ِ اهل‌بیت : @yahydar1395 .
مشاهده در ایتا
دانلود
️انگلیس گرداننده فتنه های داخلی ایران 🔹انگلیس به عنوان گرداننده انواع فتنه‌ها همواره بر طراحی و پشتیبانی از انواع فتنه‌ها در ایران اصرار کرده و هیچگاه دوستی خود را به ملت و دولت ایران اثبات نکرده است. 🔘 @basirat113_110 🔴شما هم در سهیم باشید.
🔴مستندات جدید از سوابق متعدد کیفری «محمدمهدی کرمی» 🔹️ مستندات موجود در پرونده محمدمهدی کرمی نشان می‌دهد، این محکوم‌علیه دارای چندین سوءسابقه و بازداشت از جمله شکایت خانواده‌اش علیه او بوده است 🔸️ در یکی از موارد شکایت خانواده کرمی علیه پسرشان در تاریخ ۲۵ مرداد ماه سال ۱۴۰۱ (کمتر از ۵ ماه پیش)، پدر محمدمهدی کرمی در ساعت ۹:۴۵ به گشت فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ مراجعه کرده و عنوان داشته پسرش به مواد مخدر اعتیاد دارد و اقدام به تخریب وسایل منزل و تهدید اهالی منزل با چاقو کرده است. 🔹️ سوابق محمدمهدی کرمی به مصرف مواد مخدر و آزار و اذیت خانواده محدود نمی‌شود، نامبرده در تاریخ ۱۶ آبان سال ۹۸ به علت مصرف مشروبات الکلی بازداشت و برای او پرونده قضائی تشکیل شده است. 🔸️ در دوران خدمت نظام وظیفه کرمی نیز دو سابقه محکومیت قطعی به اتهام فرار از خدمت دیده می‌شود. او همچنین در سال ۹۴ به اتهام تهیه و توزیع سه کیلو گرم مواد منفجره (اکلیل سرنج) در دادسرای شهرستان نظرآباد پرونده قضائی داشته است. 🔘 @basirat113_110 🔴شما هم در سهیم باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨یکی از اساتید: دیروز سر کلاس به دانشجوها گفتم که زمان شاه وقتی یه ایرانی می‌خواست بره کرج نیاز به اجازه خاص داشت؛ چون خارجی‌ها اونجا بودن! دانشجو باور نمی‌کرد... خب بفرما اینم صوت و تصویر آقای هویدا بهایی، که بیش از ۱۳سال نخست‌وزیر محمدرضا شاه. 🔘 @basirat113_110 🔴شما هم در سهیم باشید. بوده!!
✅آگاهی از خوشبخت نبودن بر بسیار تاثیرگذار است و کودک را به حدی آشفته می‌کند که قادر است در او دراز مدت ایجاد کند. قدرت کشف ریشه های بدبختی را ندارند. آنها خود را در وضعیت بسیار خوب و رویایی تصور می‌کنند و فهمیدن واقعیت تلخ خوشبخت نبودن آنها سخت کودکان را وحشت‌زده و متزلزل می‌کند. جنگ و دعوا میان دو فردی که کودک بیشترین وابستگی را به آنها دارد، به شدت مغشوش کننده است. 🌺مارو به معرفی کنید👇 🔘 @basirat113_110 🔴شما هم در سهیم باشید.
🔸معماری جدید فراجا در پیش است 🔹سردار رادان: مسیر حساسی داریم 🔻| فرمانده کل انتظامی کشور گفت: نهضت علمی و کشف جرم با قدم‌هایی همراه با آرامش و اقتدار خواهیم داشت. 🔻سردار رادان افزود: با تمامی نظرات نخبگان و اهالی فن حتما این هدف مهم و معماری جدید در فراجا محقق می‌شود. 🔻فرمانده فراجا گفت: رویکرد من این است که عقب ماندگی که در فرماندهی انتظامی خصوصا در حوزه معیشت پرسنل بوده را به نحو احسن با همکاری دولت و مجلس پیش ببرم. 🔻او ادامه داد: آرامش و امنیت خدمات پر ثواب اما حساس است که با تمامی ظرفیت و امکانات در پیش خواهیم گرفت. @basirat113_110 🔴شما هم در سهیم باشید.
📌چند روایت کمتر شنیده شده از زندگی جهان پهلوان در پنجاه‌وپنجمین سالمرگش ⭕️تختی دوباره می‌میرد 🔻 _روزنامه‌نگار| منصور رحیمی‌ها همدوره‌اش بود. رفیقی که صبح بیدار شد و ناغافل جناره کودکش را در کنارش دید. باید بچه طفل معصوم را کفن می‌کردند و به خاک می‌سپردند؛ پولی نداشت. حدود ساعت شش صبح رفت در خانه تختی و در زد. 🔻مادر پیرش در را باز کرد. وقتی سراغش را گرفت، گفت نماز صبح را خوانده و خوابیده. الان بیدارش می‌کنم. وقتی قصه را فهمید منصور را به اتاقکی برد و یک ساک پر از پول آورد و گذاشت جلویش و نشست. گفت: «هر چقدر لازمه بردار.» 🔻منصور یک بسته اسکناس را برداشت و شروع کرد به شمردن. تختی عصبانی شد و فریاد زد: الان وقت این کارهاست؟ برو به کفن و دفن برس. بعد از مدتی رفیق فرزندمرده، تختی را در رستوران دید. چون از قبل هشتاد و هفت تومنی که قرض گرفته بود، برای پس دادن آماده کرده بود، رو به روی تختی در چلو کبابی نشست و بسته اسکناس را گذاشت جلوی پهلوان. تختی پرسید، منصور این حق ماموریته؟ گفت: نه. پرسید: اضافه کاریه؟ نه غلیظی توی دهنش چرخاند و گفت: این همون پولیه که قرض گرفته بودم. تختی با حالت برافروخته پول را پرت کرد به سمت منصور و بلند شد از پشت میز و از چلوکبابی رفت. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ادامه در مطلب بعد👇👇👇👇
بصیرت
📌چند روایت کمتر شنیده شده از زندگی جهان پهلوان در پنجاه‌وپنجمین سالمرگش ⭕️تختی دوباره می‌میرد 🔻#عل
ادامه👇👇👇👇 🔻۹ سال قبل، اولین مدالش را در جهانی هلسینکی گرفته بود. الکساندر مدوید در یوکوهاما برای اولین بار غلامرضا تختی را از نزدیک دید. در آن سال تختی در وزن ششم مدال طلا را به سینه زد و اسطوره سال‌های بعد کشور شوروی در فوق سنگین برنزی شد. مسابقات جهانی تولیدو که از راه رسید، هر دو به عنوان کشتی‌گیر فوق سنگین حاضر شدند و در ایستگاه پایانی به هم رسیدند. 🔻مدوید جوان دچار ضرب‌خوردگی شده بود. پزشک تیمشان در رختکن بانداژ زانویش را باز کرد و نوک سرنگ حاوی مسکن را به زانویش فرو کرد. تختی داشت رد می‌شد که اوضاع را دید. یکی از مربیان الکساندر همانجا صدایش زد و گفت: ضربخوردگی‌ات را دید؛ حتما در مسابقه به همان پا می پیچد. 🔻همه آدم‌ها تا نیروی جوانی هست چابک و سرحالند اما تختی به پایان راه جوانی نزدیک می‌شد. کشتی در سنگین وزن با حریفی که هفت سال از تو جوان‌تر باشد و البته سنگین‌تر، کار سختی است. هر دو خسته شده بودند اما به قول مدوید، تختی از حریف جوان تحرک بیشتری داشت. یکی از خاطرات ماندگار مدوید شهیر در کشتی این بود که حتی دست تختی هم در آن مبارزه به پای ضرب‌خورده‌اش نخورد و مدال نقره را مردانه به سینه زد. 🔻شب آخری بود که تیم در دانشکده افسری اقامت داشت و فردا باید می رفتند برای حضور در مسابقات ۱۹۶۴. مربی تیم از اتاق کارش بیرون آمد. داشت راهروهای طولانی را طی می‌کرد که صدای گریه کودکانه‌ای را شنید. یک نفر داشت هق‌هق می‌کرد. در تاریکی نمی‌شد او را شناخت. نزدیک شد و دید غلامرضا تختی دارد اشک می‌ریزد. ظاهرا عده‌ای که دور و بر تیم بودند، داشتند اذیتش می‌کردند تا خسته شود و بزند بیرون از اردو. 🔻خودش می‌گفت: هیچ وقت از هیچ کدامشان رنجش و دلخوری نداشتم. چطور این‌ها دلشان می‌آید با من این‌طور کنند؟ در تمرین‌ها که حریف سنگین ندارم و باید با وزن‌های پایین تمرین کنم. به زور که نمی‌خواهم بروم مسابقه. اگر باخته بودم حرفی نبود اما خیلی‌ از مردم از من خواستند در مسابقات شرکت کنم. 🔻رفت پرچم کاروان را گرفت دستش. خنده جمع و جوری کرد و عکاس دو، سه تا عکس از او با پرچم ایران گرفت. تختی گفت: چه فایده که نمی‌گذارند پرچم دست من بماند. آخر هم پرچم را از دستش گرفتند و دل غمدیده و خسته‌اش را در هم شکستند. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ادامه در مطلب بعد👇👇👇👇
بصیرت
ادامه👇👇👇👇 🔻۹ سال قبل، اولین مدالش را در جهانی هلسینکی گرفته بود. الکساندر مدوید در یوکوهاما برای او
ادامه👇👇👇 🔻قبل از رفتن به تولیدو، مهدی؛ برادرش از سروری، اوضاع و احوال غلامرضا در مسابقات را می‌پرسد. سروری می‌گوید: تختي پا به سن گذاشته پس نمی‌شود انتظارات سال‌های جوانی را از او داشت ولی اگر قرعه به کامش باشد و در دور مقدماتی به آی کی و مدويد نخورد، می‌شود امیدوار بود. 🔻ظاهرا نزدیکی مسابقه حرف‌هایش به گوش غلامرضا رسید. بعد از بدرقه مردم و در آستانه سوار شدن به هواپیما، تختی او را صدا می‌زند و خواهش می‌کند کنارش بنشیند. سروری! الان که اومدم کشتی بگیرم برای خودم محرزه که هیچ چی نمی‌شم. خودم می‌دونم غرورم جلوی جوونا شکسته می‌شه ولی چه کنم که نمی‌تونم درخواست اونایی که بهم اعتبار دادنو رد کنم. 🔻از بد حادثه، تقدیر دقیقا عکس آرزوی سروری رقم خورد و تختی در آخرين ميدان مبارزه، بدترین قرعه را آورد. حریف مجاری را برد. همین حریف بعدها در فرنگی و آزاد مدال‌های زیادی گرفت. کشتی‌گیر ژاپن و بریتانیا هم نتوانستند جلویش مقاومت کنند و باختند. همين كه تختی حریف ژاپنی‌اش را برد، نفس زنان از تشک پايين آمد. عطا بهمنش؛ گزارشگر مبارزه بود. میكروفن را جلوی تختی گرفت و گفت: نظر شما را برای فردا می‌خواستم سؤال كنم...! خستگی مبارزه عرق داغی را روی پیشانی پهلوان ایرانی نشانده بود. 🔻با تمام توان هوا را فرو کرد توی ریه‌هایش و پس از مکثی با بازدم گرم نفسی که دیگر مثل قدیم چاق نبود، گفت: فردا حريفان بزرگی پيش رو دارم، ترک و روس و بلغار باقی مانده‌اند. چه می‌شود گفت؟ گزارشگر خاطره‌ساز سال‌های بعد گفت: از این‌ها که بگذریم، مردم می‌خواهند صدایتان را بشنوند؛ صدای قهرمان زندگیشان را... 🔻یادش افتاد به آخرین زیارتش همین چند روز قبل. هر سال قبل و بعد از مسابقه می‌رفت مشهد پابوس آقا امام رضا. در این آخرین سفر، به یاد جمله‌ای افتاد که مقابل ضریح امام غریب بر زبان آورده بود. پهلوان غریب در وطن، آرزو کرده بود بتواند به مردم خدمت کند. به بهمنش یک جمله گفت و تمام؛ به مردم ایران تعظیم می‌کنم. 🔻آئیک برای دور بعد منتظر پهلوان خسته بود و مقدر شده بود تختی با وجود بی‌مدالی در آخرین پیکار، جاودان شود. آئیک ترک توانست تختی را شکست دهد. آخرین کشتی تختی هم مبارزه‌ای بود با مدوید. از زمان سوت داور به نشانه تمام شدن وقت اول مبارزه تا لحظه‌ای که تختی برای استراحت به کنار تشک برسد، برایش یک عمر گذشت. دست و پایش می‌لرزید؛ بدنش خالی کرده بود؛ دنیا داشت دور سرش می‌چرخید. بالاخره اما به کنار تشک رسید. 🔻سروری کنار تشک ایستاده بود و می‌خواست تختی را تر و خشک کند. غلامرضا گفت: سروری هیچ جا را نمی‌بینم. سروری از او خواست اگر نمی‌تواند کشتی را ادامه ندهد. تختی سری تکان داد و گفت: این همه راه آمده‌ام تا کشتی بگیرم پس حرفش را نزن. سردار ایرانی به آخر خط قهرمانی رسیده بود اما در آخرین حضورش هم مردانه جنگید. 🔻پایان مبارزه و وداع با مدال؛ مدوید لبخند تختی و بوسه بر صورتش را از آخرین مسابقه با رفیق ایرانی، خوب در ذهن دارد. آقا تختی مجارستان، بریتانیا، ژاپن را شکست داده بود اما به سد احمد آئیک و مدوید خورد و با شکست از آن‌ها چهارم شد. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🔻وقتی خبر رسید خودکشی کرده، مدوید در شوروی بود؛ انگار برق گرفته بودش. خودش چند سال بعد( سال ۱۳۵۹ ) که آمد به تهران برای حضور در اولین دوره جام تختی، گفت: وقتی شنیدم تختی خودکشی کرده، سرم گیج رفت. از همان سرگیجه‌هایی که وقتی با ساعد و دست‌های تنومندش روی سر و گردنم کار می‌کرد، تجربه‌اش کرده بودم. مثل همان مسابقه‌ها سرم گیج رفت و حس کردم دارم به زمین می‌خورم. با خودم فکر کردم چطور ممکن است جسم جهان پهلوان، بر چهره نقاب خاک کشیده باشد؟ 🔻مسابقات به پایان رسیده بود. شاید فقط یک لحظه کافی بود برای از یاد بردن قهرمانی های تختی. انگار هوای تنش سردتر از همیشه شده بود. ماجرای تبعید مصدق و عزل دولتش، دردی بود که عمقش در روزهای تنهایی بیشتر در مغز استخوانش خودنمایی می‌کرد. می‌گفتند زیر بار فشار مالی زیادی بوده. با قطع شدن حقوق‌هایی که از راهن آهن، تربیت بدنی و حق سفره‌ای که برای بازوبند می‌گرفت، دخل و خرجش به سختی جور می‌شد زیرا هنوز هم مردم او را فقط همان پهلوان بخشنده می‌خواستند. 🔻می‌رفت آلمان ماشین می‌خرید و می‌آورد تهران و می‌فروخت تا پولی دربیاورد. یک بار در مسیر ترکیه به ایران تصادف کرد و نزدیک بود جان بدهد. در حیاط خانه، گل می‌کاشت و می‌برد به گل‌فروشی خیابان تخت جمشید و به سیروس می‌فروخت. البته از ۱۰ دسته گلی که می‌برد برای فروش، یک دسته‌اش به مغازه می‌رسید. مردم تا او را می‌دیدند، دوره‌اش می‌کردند و تختی برای تلافی، دسته گل‌ها را به آن‌ها می‌داد. سه، چهار روز قبل از مرگ دوباره‌اش، رفته بود هتل آتلانتیک و اتاق شماره بیست و سه را رزرو کرده بود. 🔻ادامه در مطلب بعد 👇👇👇
بصیرت
ادامه👇👇👇👇 🔻۹ سال قبل، اولین مدالش را در جهانی هلسینکی گرفته بود. الکساندر مدوید در یوکوهاما برای او
🔻فردا صبح هم رفت محضر و اختیار دارایی اندکش و سرپرستی بابک را داد به دوست هم‌حزبی‌اش؛ کاظم حسیبی. زنگ زده بود به خانه امامعلی حبیبی؛ دارنده پنج مدال المپیک و جهان که ببر مازندران لقب اوست. ایران خانم تلفن را برداشته بود. سراغ داش حبیبی را از همسرش گرفت. حبیبی که تلفن را برداشت، صدای تختی را شنید که دعوتش می‌کند با دو، سه نفر فردا حوالی ۹ تا یازده صبح قرار بگذارند برای رفتن به باغ تختی و بنشینند دور هم. «صبح ساعت ۹، دم گل‌فروشی سیروس در خیابان تخت جمشید». 🔻یک ساعتی قبل از قرار، داش حبیبی لباس پوشیده و دارد جلوی آینه کراواتش را می‌بندد. صدای زنگ تلفن؛ ایران خانم گوشی را می‌دهد دست امامعلی. چند لحظه مکث و پریدن رنگ چهره حبیبی. طباطبایی: کی تختی را دیدی؟ حبیبی: امروز جلوی گل‌فروشی خیابان تخت جمشید با یکی، دو نفر دیگر قرار داریم برویم باغ داش تختی. طباطبائی از حبیبی خواست که خودش را برساند پزشک قانونی؛ رفیقش جان داده بود؛ برای بار دوم. حبیبی و برادر تختی و دو نفر دیگر از وسط ازدحام خودشان را هل دادند داخل اتاق و غلامرضا را روی تخت دیدند. 🔻پهلوان با شکمی شکافته تا زیر گلو به خواب عمیقی فرو رفته بود. دکتر طباطبایی بسته قرصی را که در دست داشت، جلوی چشمشان گرفت و گفت: ۷ تا از این‌ها را خورده‌اند. چند ساعت بعد یکی از روزنامه‌ها، اختلاف خانوادگی را علت فرضیه خودکشی معرفی کرد. برخی روزنامه‌ها هم فرضیه قتل را دنبال کردند. عده‌ای هم با رد این دو فرضیه، امکان وقوع سکته را قوی‌تر می‌دانند. چگونه مردن تختی بارها مورد پرسش قرار گرفته اما به قول بابک، شاید «اینکه تختی چطور زندگی کرد، بسیار مهم‌تر باشد از چطور مردن او». راستی تختی که نمرده است؛ عکس شناسنامه‌اش را ببیند؛ آنجا نوشته: تختی زنده است! @basirat113_110 🔴شما هم در سهیم باشید
روزمان را با آغاز کنیم 🔰 حیرانی و لجبازی غرب پرستان [سوره الأنعام (6): آیه 71 كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا همچون كسى كه شياطين او را در زمين از راه به در برده‏اند و سرگردان مانده است در حالى كه براى او يارانى (دلسوز) است كه او را به هدايت دعوت كرده (و مى‏گويند:) نزد ما بيا (و حقّ را بپذير ولى او گوشش بدهكار نيست). 👇پيام‏: شرایط امروز غربگرایان لیبرال مسلک، اینگونه است که به دلیل اعتماد به شیطان بزرگ و شیاطین کوچکتر اروپایی، در کار خود حیران و سرگردان مانده و همزمان دلسوزان انقلابی، دست یاری به سوی او دراز کرده و برای عبور از مشکلات، به او راه حل های عملی ارائه می دهند، ولی او یا از سر لجبازی و یا بی اعتقادی، دست کمک آنها را رد می کند ✍ 🎯@basirat113_110 🔴شما هم در سهیم باشید.