eitaa logo
بصیرت
62 دنبال‌کننده
960 عکس
558 ویدیو
14 فایل
عمار می خواهد این زمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی تو بازرسی ها بهتون میگن گوشی تونو نشون بدید، دلیلش اینه...
عطر بهشت💖: نجات حاج ماشاء اللّه از مرگ حتمی با عنایت امام حسین علیه السلام از سال ها پیش داستان شفا یافتن حاج ماشاء اللّه خدا دادپور، به طریق اعجازآمیز و اعجاب انگیز را از دوستان کرمانی شنیده بودم تا در سال گذشته روز چهارشنبه 23/1/91 برابر 19 جمادی الاولی 1433 قمری که به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام در کرمان بودم، در حضور حجة الاسلام والمسلمین آقای پاکزاد و میزبان محترم آقای مهدی ضرّابی، به منزل آقای حاج ماشاءاللّه رفتیم و داستان شفایافتن او را از زبان خودش شنیدیم. این حادثه در روز پنج شنبه، 1/6/1335 شمسی برابر 16 محرم 1376 قمری، اتفاق افتاده و اینک آقای حاج ماشاء اللّه در 93 سالگی بسیار شاداب و سر حال از عنایات سالار شهیدان پس از گذشت نزدیک به شصت سال از آن بیماری حادّ و کمرشکن، زندگی سراسر امید و افتخارش را سپری می کند. حاج ماشاء اللّه خدادادپور، مشهور به حاج ماشاءاللّه نجّار، که معجزه زنده امام حسین علیه السلام است، داستان خود را به شرح زیر بیان کرد: 32 سال از عمرم می گذشت، در کارگاه نجاری خود مشغول کار بودم که احساس تهوّع شدیدی به من رخ داد، به مطبّ آقای دکتر میرحسین وکیلی رفتم، پس از معاینات، نارسایی و مشکل کلیه تشخیص داد و داروهایی تجویز کرد و دستور استراحت داد. هر روز وضعم بدتر می شد، تمام بدنم ورم کرده بود، ادرار دفع نمی شد، از آب هم منع شده بودم، فقط گاهی لب هایم را تر می کردند. دو سال تمام در منزل به پشت خوابیدم، هنگامی که مرا بلند کردند که به بیمارستان ببرند، دیدند که موریانه تخت و تشک و قسمتی از پشتم را خورده بود که در اثر بی حس شدن بدنم متوجه نشده بودم. در آن ایام دیالیز وجود نداشت، داروهای مختلفی را روی من آزمایش می کردند و هر روز دو بار بدنم را زیر برق می گذاشتند و آب بدنم را با سرنگ می کشیدند. پس از یک دوره درمان شش ماهه، بدون هیچ بهبودی مرخص شدم. در منزل نیز هر روز وضعم بدتر شد تا به وساطت پزشک معالجم یک بار دیگر در بیمارستان بستری شدم. پس از شش ماه مرخص شدم، حالم بدتر شد و یک بار دیگر در بیمارستان بستری شدم. روزی آقای صمصام استاندار کرمان از بیمارستان دیدار کرد، حال بسیار وخیم مرا مشاهده کرد، به پزشک معالجم آقای دکتر هِرمان ابراشر که اهل آلمان بود، گفت: این مریض را به خارج بفرستید، کل هزینه اش را من می پردازم. دکتر هرمان گفت: این مریض در هیچ جای دنیا قابل معالجه نیست. آنگاه جلو آمد، پلک های چشمم را بالا زد و گفت: این مریض بیش از 24 ساعت زنده نیست، ولی سه تا فرزند دارد، اگر لطف کنید آنها را به پرورشگاه بدهید. پس از اظهارنظر دکتر هرمان خانواده ام مرا به منزل بردند که لحظات آخر را در کنار من باشند. برخی از آشنایان به من شراب کهنه تجویز می کردند، گفتم: به فرموده امام صادق علیه السلام خداوند در حرام شفا قرار نداده است. اگر بمیرم لب به شراب نمی زنم. همه ی دوستان برای من دعا می کردند، حتی در مساجد نیز برای شفای من دعا و تضرّع می کردند. من از همه جا قطع امید کرده بودم، ولی ماه محرم بود و من چشم انتظار عنایت امام حسین علیه السلام بودم. روز هشتم محرم بود، کبوتر سفیدی بر لب بام خانه نشست. گفتم: خدایا اگر این کبوتر قاصد امام حسین علیه السلام است، بیاید به کنار تخت من، ناگاه کبوتر آمد و رفت زیر تخت من. ساعتی بعد مادرم آمد، دستمالی در دست داشت، گفت: پسرم این دستمال به اشک بر امام حسین علیه السلام آغشته است، آن را بر سینه ام مالید. من قدرت تکلّم نداشتم، با اشاره به مادرم فهمانیدم که من مهمان دارم. او رفت و برای کبوتر آب و دانه آورد، ولی کبوتر چیزی نخورد. شب شانزدهم محرم (1376 ق) خیلی دلم شکست و گفتم: مولاجان، عاشورا گذشت و عنایتی به من نشد. چشم هایم را روی هم نهادم، یک مرتبه در حال بیداری مکاشفه شد و دیدم: سقف اطاق شکافته شد، آقای بزرگواری که یکپارچه نور بود، تشریف فرما شد، روی صندلی چوبی که در کنار بسترم بود، نشست. با یک زحمت طاقت فرسا از جای خود برخاستم، با یک دست بازوی حضرت را گرفتم و بازوی دیگرم را روی شانه ی حضرت قرار دادم و مکرر می گفتم: بَه بَه، به صورت عالم نگاه کردن عبادت است و ایشان لبخند می زدند. عرض کردم: شما کی هستید؟ فرمودند: شما چه کسی را صدا می زدید؟ گفتم: من آقا امام حسین علیه السلام را. فرمودند: من امام حسین علیه السلام هستم، از من چه می خواهی؟ گفتم: شما می دانید که من چه می خواهم. در همین حال یک بار دیگر سقف اطاق شکافته شد و دو دست قطع شده در داخل بشقابی در برابر حضرت حسین علیه السلام قرار گرفت. حضرت فرمودند: آنچه می خواستی ما به تو دادیم. سپس فرمودند: بلند شو برویم. پس دست مرا گرفتند و در آن حال مکاشفه به مسجد خواجه خضر کرمان رفتیم، مسجد پر از جمعیت بود، آنها نیز همه نور بودند. چون حضرت وارد شدند، همه ی آنها به احترام حضرت از جای برخاستند.
یک مرتبه از آن حال بیرون آمدم و دیدم در اطاق هستم، بوی عطر و گلاب فضا را پُر کرده است. کبوتر نیز از زیر تخت بیرون آمده می خواند. دست به شکمم زدم، دیدم ورم رفع شده، کاملاً سالم هستم. درب اطاق از بیرون بسته بود، در زدم مادرم آمد، در را باز کرد و مرا در بغل گرفت و گفت: اینجا چه خبر است؟ این همه بوی عطر و گلاب از کجا می آید؟ گفتم: آقا امام حسین علیه السلام مرا شفا داد. به حیاط منزل آمدم، پس از چهار سال برای اولین بار احساس کردم که محصور هستم، به دستشویی رفتم، مقدار زیادی چرک و خون از من دفع شد و بدنم کاملاً راحت شد. صبح کسانی که به قصد دیدار و احیاناً تشییع جنازه ام آمدند، دیدند که من کاملاً سالم هستم. ظهر به مسجد جامع کرمان رفتم و در نماز جماعت مرحوم آیة اللّه صالحی شرکت کردم. یکی از افرادی که در کنار من نشسته بود، گفت: این جوان چقدر شبیه حاج ماشاء اللّه نجار می باشد، دیگری گفت: بیچاره حاج ماشاء اللّه در بستر مرگ است، کارش تمام است. گفتم: من حاج ماشاء اللّه هستم، امام حسین علیه السلام مرا شفا داده است. مردم جمع شدند که لباس هایم را تکه تکه کنند، آیة اللّه صالحی مانع شد. دکتر وکیلی که چهار سال پزشک معالج من بود، مطلع شد، مرا به بیمارستان برد و آزمایش کامل از من گرفت، همه پزشکان تعجب کردند و دکتر هرمان به دکتر وکیلی گفت: برای این مریض چه دارویی تجویز کردی؟ به من بگو من نیز در موارد مشابه از آن استفاده کنم. دکتر وکیلی که سیّد بود، گفت: من جدّی دارم به نام امام حسین علیه السلام ، جدّ من او را شفا داده است. دکترها و پرستارها که دو دوره شش ماهه در آن بیمارستان وضع مرا دیده بودند، شروع به گریه کردند. دکتر هرمان پس از دیدن جواب آزمایش ها گفت: این آقا از یک نوزاد تازه تولّد یافته سالم تر است. یک سال بعد، شب تاسوعا امام حسین علیه السلام را در خواب دیده، دستور روضه خوانی دادند، اینک بیش از نیم قرن است که در منزل آقای حاج ماشاء اللّه که به عزاخانه و شفاخانه شهرت یافته، مجلس عزا برپا می باشد، افراد زیادی در این شفاخانه شفا یافته اند، یک جوان زرتشتی شفا گرفته، چندین بانو که سال ها بچه دار نمی شدند، در این عزاخانه متوسل شده، بچه دار شده اند. اطاقی که آقای حاج ماشاء اللّه در آن شفا گرفته، به حال خود باقی است آن صندلی چوبی که امام حسین علیه السلام روی آن نشسته، در همان نقطه از اطاق قرار دارد. داستان شفا گرفتن ایشان را همه ی اهل کرمان می دانند، دوست دانشمندم آقای قاضی زاده مشروح شفا گرفتنش را در کتابی به نام: «کلید سعادت» از زبان خودش نقل کرده، اشعار شاعر متعهّد آقای سازگار را در این رابطه نقل کرده، سپس اشعار غلامرضا کپتان دیلمی متخلّص به «طوفان» را آورده که داستان آقای خدادادپور را در 180 بیت به نظم کشیده است. در پایان، دستخط آیة اللّه شیخ عباس شیخ الرئیس را آورده که در سال 1335 شمسی در منزل آقای دکتر علی اکبر وکیلی یک دهه منبر می رفته، شبی آقای حاج ماشاء اللّه را برای شفا آورده بودند، مشاهده کرده و دکتر وکیلی به ایشان گفته: این آقا ماشاء اللّه خدادادپور است که کلیه هایش از کار افتاده و در آستانه ی مرگ حتمی است، بعدها که شفا یافته اش را مشاهده کرده، برایش باورناکردنی بود. حاج ماشاءاللّه تاکنون بیش از یکصد منبر ساخته، به شهرهای مختلف در داخل و خارج فرستاده که در مساجد و تکایا بر فراز آن روضه ی حضرت سیدالشهداء علیه السلام خوانده شود.
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه عجیبی که ازطبقه بندی امنیتی خارج شده از شهید طهرانی مقدم . به حال وچهره و زبان بدن شهید کاملاً دقت کنید میگه ما در بخش موشک زمین به زمین مرزی برای برد نداریم! سال ۸۵ 💔در خاطرات شهید تهرانی مقدم هست؛میگه رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. افسر روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید.افسر خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیه‌س. میگه نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید... ❤️‍🔥وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازیم اما به دَرِ بسته میخوردیم. تااینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم، تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از نوع روسی هم بهتر در اومد. 💔امام رضا علیه السلام، گره سخت رو تودفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه! 🥀خاطره اى به ياد شهيد معزز حسن طهرانی‌مقدم عجل الله تعالی فرجه الشریف حسینی علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آزاده باش
💠 چطور یک نوشابه میتواند آسیب روحی بزند؟؟ وقتی از اثر وضعی میگیم... نوشابه کوکا... ✅👉 @azade_baash
هدایت شده از آزاده باش
کولا-غزّه جایگزین نوشابه کوکا کولا، با هر خریدش، یک تیر به قلب صهیونیست عواید حاصل از این فروش برای حمایت از پروژه های جامعه مدنی فلسطین در کرانه باختری و غزه استفاده می‌شود. منبع خبر👈🏾اینجا محمد الکسوانی، مدیر ارتباطات این شرکت به نام «صفد» گفت: تقاضا برای این نوشابه ، به طور غیرمنتظره ای بالا بوده است🦾 نمی‌دونم به ایران راه پیدا کرده یا نه! از طرفی مصرف نوشابه شدیداً مضره! حالا اگر کسی اهل نوشابه س و دسترسی داره این رو جایگزین کنه! اگر هم دسترسی نداره به هیچ عنوان از کوکا کولا استفاده نکنه !حتی در ایران هم امتیازش به صهیونیست میرسه!حواسمون باشه ✅👉 @azade_baash
هدایت شده از انسان و خدا
گفته اند انسان جایز الخطاست ، کاش گفته بودند ممکن الخطاست ، چون خطای انسان جایز نیست ، اما چرا انسان ممکن الخطاست ؟ چون صاحب اراده و اختیار است ، می تواند خوب باشد می تواند بد باشد ، که نتیجه هر دو یکی نیست ، یک راه به سمت نیک بختی است یک را به سمت بد بختی ، در اواخر سوره شمس آمده: قسم به نفس و آنکه او را بیاراست ، پس به آن را الهام به پلید کاری و پرهیزکاری کرد ، قطعا آنکه نفس را پاک کرد رستگار شد و آنکه دچار دسیسه اش کرد فرو ریخت .
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دخترانی که با تعزیه "زن، زندگی، شهادت" در اطراف مترو تئاتر شهر تهران اشک ریختند و با حجاب شدند! ❄️💞❄️💞❄️💞 @basirat65
ترویج خرافات با ادبیات دینی، روش جدیدی برای کسب فالوور و کسب درآمد شده است❗️ 🔹شکی نیست که نذر، ذکر و احسان امری توصیه شده است، اما برخی افراد با سوء استفاده از احساسات پاک مذهبی مردم از قداست گزاره های دینی برای مقاصد غیر الهی بهره می برند. بعد از فضاحت ۱۳ صفر و گسترش خرافات خوش یمن بودن خرید طلا این بار همین همین خرافات رو به آخر صفر هم نسبت دادن! شکی نیست افراد سودجو این خرافات رو منتشر می کنند اما این ما مردم هستیم که نباید گرفتار خرافات و جهل بشیم و از انتشارش جلوگیری کنیم. نوشته خرید طلا در آخر صفر یکی از آیین و سنتهای دیرینه است! دقیقا توی کدوم آیین و سنت این اومده؟! جالبه سال ها دیگه اینو نمی شنیدیم.. توی فضای مجازی مراقب باشیم هر چیزی رو باور نکنیم و درگیر خرافات که خیلی آسیب زا هستند نشیم.