eitaa logo
بصیرت افزایی
750 دنبال‌کننده
37.5هزار عکس
33.7هزار ویدیو
464 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ایران جوان بمان
من اصلاً بچه نمی‌خواستم سال آخر فوق لیسانس گزینهٔ لیسانس به پزشکی بودم؛ بچه درس خون علوم تجربی گزینهٔ اولش پزشکیه خب💉... بچهٔ ‌اولمو👶 فقط بخاطر اینکه همسرم بچه می‌خواست آوردم و بچهٔ دومم🧒👶رو فقط بخاطر اینکه بچهٔ اول تنها نباشه الان نگاه می‌کنم می‌بینم چه نادان بودم و چقدر اشتباه کردم بخاطر نگاه غلط و‌ سبک زندگی القایی غلط، زندگی خودمو با سیاه بینی تلخ کرده بودم.😐 به خاطر همین، نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم بچه بیارم دوباره🤱... بعد از اون تصمیم، همهٔ سختی‌های بچه‌داری و همهٔ سختی‌های زندگی _اگه نگم بدتر شد که شده بود اتفاقاً_ با استحکام پابرجا بود. اما من دیگه اون آدم نادان قبلی نبودم🙂 یک حرفه‌ای در نگهداری سه بچه، و یک زن با نگرش و نگاه جدید بودم.😌✌️ سختی‌های قبلی، دیگه در نظرم سخت نبود. سر اولی و دومی با هر اتفاق جدیدی، دیوانه می‌شدم اما سر سومی و چهارمی خیلی آروم و حرفه‌ای، در هر اتفاق، کاری رو که لازم بود انجام ‌می‌دادم.✌️ سر اولی وقتی صبح نزدیک می‌شد و بچه هنوز گریه می‌کرد و‌ نمی‌خوابید به خودم لعنت می‌فرستادم که اینو زاییدم🤬 و می‌گفتم این موجود کِی می خواد بخوابه؟!😤 سر سومی ساعت که به ۴ صبح نزدیک می‌شد می‌گفتم خب دو ساعت، سه ساعت دیگه نهایتاً می‌خوابه😴... الان اگه ازم بپرسید سومی سخت بود؟ می‌گم نه! ولی حقیقتش اینه که عین اولی بود ولی من بلد بودم چه کنم.☺️ ✍ ناشناس @dotakafinist1 😊دوستاتون رو هم به ایران جوان بمان دعوت کنید. [ ایتا | روبیکا ] ╭━━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━━╯
هدایت شده از ایران جوان بمان
عرض سلام و خدا قوت همسرم وقتی خواستگاریم اومدن دانشجو بودند و کار ثابت نداشتند. بعد از عقد رفتیم‌ تو نوبت خوابگاه متاهلین . ولی جلوی ما خیلی نوبت گرفته بودن. اما در کمال ناباوری پنج ماه بعد از عقدمون نوبت ما شدو ما شش ماه بعد از عقد ازدواج کردیم. 😍😍 یکی از سوالات همسرم تو خواستگاری تعداد فرزند بود. تو ذهن خودشون چهار تا معقول بود. ولی وقتی شنیدند من دوست دارم شش تا بچه بیاریم ،شگفت زده شده بودن و خوشحال. فرزند اول مون الحمدلله دوسال بعد از ازدواجمون به دنیا اومد. دخترم یکسالش بود. ماهم تو یه خونه پنجاه متری که دانشگاه به ما داده بود نشسته بودیم. بعد سه سال باید از اونجا بلند میشدیم .ولی همه جا خونه ها کوچیک و گرون بود. تا اینکه یکی از همسایه هامون یه خونه رو معرفی کرد و گفت هم بزرگه هم اجاره اش خیلی خوب و ارزونه .ولی داره بازسازی میشه و مشتری هم خیلی داره. به همسرم یه پیشنهاد دادم. گفتم بیا نذر کنیم اگه این خونه برامون جور شد انشالله برای فرزند دوم اقدام کنیم. در عین ناباوری الحمدلله خدا برامون اون خونه رو فراهم کرد. یه خونه صد و بیست متری 😃 الان پسرم نزدیک دوسالشه و الحمدلله همسرم در کارشون خیلی پیشرفت کردن . و من مدتی است در حال رایزنی با آقای همسر برای فرزند سوم هستم😁. ذهنم مشغوله که دیگه چه پیشنهادی بدم که آقای همسر راضی بشن به فرزند سوم. دعا کنید خدا دلشون رو نرم کنه که ما هم بریم تو خط مقدم جبهه ی فرزندآوری☺️ دو فرزند دو و چهار ساله که الحمدلله هر روز وقتی بازی کردنشون رو‌می بینم خدا رو شکر میکنم که فاصله شون کم هست. خدایا شکرت که به من چشاندی طعم شیرین این شعر را : 🌈هرآنکس که دندان دهد نان دهد🌈 😊دوستاتون رو هم به ایران جوان بمان دعوت کنید. [ ایتا | روبیکا ] ╭━━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━━╯