eitaa logo
بصیرت امام زمانی
208 دنبال‌کننده
2هزار عکس
382 ویدیو
17 فایل
السلام علیک یا صاحب زمان کانال وقف امام زمان (عج) هرچه برای ظهور بزاریم بازم کم است.. ارتباط با مدیر👇 @Mahdy_Ghaem_313
مشاهده در ایتا
دانلود
fadaeian-fatemiye9402 (9).mp3
4.79M
بسیار زیبا 🌾دائم تو مسیر مزار شهدا موندم... 🌾رفتن رفقا، دونه دونه و جاموندم... شهدا دلم تنگه😭😭😭 🎤سید رضا نریمانی ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
⚜محسن آیه آرم سپاه "وَاعدوُا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَه" را باور كرده بود. همیشه بالای جیب سمت چپ♥️ لباسش یك تكه پارچه می‌دوخت كه رویش "السلام علیك یافاطمه الزهرا" نوشته بود. ⚜در منطقه جایی شده بودیم، وقتی تانك خودی آمد خیلی ابراز خوشحالی كردیم😃 محسن گفت: فكر كردید این به شما قدرت می‌دهد، نه❌ دست زد به نوشته ی لباسش و گفت: "این‌ها قدرت می‌دهند. ⚜روز بود. يك‌ دفعه از جايي كه حاجی بود، صدای انفجار💥 آمد، دود و خاك بلند شد. داد زدم يا فاطمه زهرا و سمت حاجی دويدم🏃‍♂ اصلا حواسم به ميدان مين نبود. ⚜بالای سرش رسيدم، روی زمين افتاده و بدنش شده بود. اولين چيزی كه نظـرم را جلب كرد، نوشته السلام عليك "يا فاطمه الزهرا(سلام‌الله‌علیها)" روی لباسش بود😭 🗓 ۱۵ مرداد، سالروز شهادت گرامی‌باد ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 💥 2⃣1⃣ 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. 💢 به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. 💢نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. 💢شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» 💢شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» 💢و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» 💢 مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. 💢عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... ✍️نویسنده: ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
★دلتنگ هایت ❣ چهره ات ★دلتنگ حضــورت🌷 ❣دلتنگ خنده هایت ★دلتنگ کردنات ❣هواتــو کردم 😔 دخترکوچک 🌙 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
❣ 🌼سلام ای قرار دل💘 بیقرار 🍀سلام ای شب🌙 انتظار 🌼بیا ای دل فاطمه 🍀رو زخم دل 💔شیعه مرحم بزار😞 🌸🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
🌳🌴🌳🌴🌳 💥دیدارتان چه عظیمی ست منِ مُرده را صبـ🌤ــح که می‌شود دوباره می‌دهد 😍 🌺 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
مداحی آنلاین - شیرین کاری برای خدا - حجت الاسلام عالی.mp3
2.37M
♨️شیرین کاری برای خدا 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
📩 ◄ 🥀 ♦️من هستــم چشمــی که به عادت کند خیلی چیزها را از دست میدهد ✔️ ✨بله👇 📛 چشم گنهکار لایق نیست.❌ 🍀🦋🍀🦋🍀🦋🍀 ♦️ازخواهران میخواهم که را مثل زهرا (س) رعایت بکنند نه مثل حجاب های امروز؛ چون این حجابها بوی زهرا نمی دهد❌ 🌷 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
🌷امام صادق ع فرمودند: 🌷۱.هرکه میخواهدغمش برطرف شود: بگوید:لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین ۸۷ انبیا 🌷۲.هرکه میخواهدزر وزیوردنیابهش برسد بگوید: ماشاالله لاقوه الابالله....۳۹کهف 🌷۳.هرکه میخواهد،بدی به اونرسدبگوید: حسبناالله ونعم الوکیل....۱۷۳آل عمران 🌷۴.هرکه میخواهدازمکردرامان باشد: بگوید:وافوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد...۴۴غافر کتاب نصایح،فصل چهارم،مطلب۱۶۷ لطفااین کانال راببینید: پیام قرآن و عترت راسرچ کنید 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
🍃🍂🍃🍂🍃🍂 مهدی جان...💔 غم هجران تو ای یار مرا شیداکرد غیبت و دوری توحال مرا رسواکرد دوری تو اثرجمع بدی های من است شرمسارم، گنهم چشم تورا دریا کرد 🌺 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 💥 3⃣1⃣ 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام (علیه‌السلام) خوانده بودم، قالب تهی می‌کردم و تنها پناه امام مهربانم (علیه‌السلام) جانم را به کالبدم برگرداند. 💢 هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، ترسناکی بود و تا لحظه‌ای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را می‌دیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم. 💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس می‌کردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمی‌توانم از جا بلند شوم. 💢زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمی‌دانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد. 💠 تنها چیزی که می‌دیدم ورود وحشیانه به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی می‌خواست از ما کند. زن‌عمو و دخترعمو‌ها پایین پله‌های ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد که فقط جیغ می‌کشیدند. 💢از شدت وحشت احساس می‌کردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمی‌توانستم جیغ بزنم و با قدم‌هایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب می‌رفتم. 💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو می‌کوبید تا نقش زمین شد و دیگر دست‌شان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود. 💢دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمی‌چرخید تا التماس‌شان کنم دست از سر برادرم بردارند. 💠 گاهی اوقات تنها راه نجات است و آنچه من می‌دیدم چاره‌ای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزده‌ام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلوله‌ای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آن‌ها و ما زن‌ها نبود. 💢زن‌عمو تلاش می‌کرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه می‌زدند و به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت می‌کشید تا از آغوش زن‌عمو جدایشان کند. 💠 زن‌عمو دخترها را رها نمی‌کرد و دنبال‌شان روی زمین کشیده می‌شد که ناله‌های او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم. 💢همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب می‌کشیدم و با نفس‌های بریده‌ام جان می‌کَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را می‌دیدم که به سمتم می‌آمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود. 💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفس‌های را حس کردم و می‌خواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد. 💢 نور چراغ قوه‌اش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!» 💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو می‌خوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست. 💢دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که ناله‌ام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این شده‌ام. 💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم. 💢همانطور مرا دنبال خودش می‌کشید و من از درد ضجه می‌زدم تا لحظه‌ای که روی پله‌های ایوان با صورت زمین خوردم. 💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمی‌کردم که تازه پیکر بی‌سر عباس را میان دریای دیدم و نمی‌دانستم سرش را کجا برده‌اند؟ 💢 یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده می‌شد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه شده است... ✍️نویسنده: ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
✨🌿🥀✨🥀🌿✨ ❣ ❣ 🌹عید غدیر، الله اکبر ✨مولایم جان 🍀با شمادر این بزرگ 🌹عهد می وبیعت می کنم که ✨تنهایتان نمی گذارم با برای 🍀 ظهورتان😍 🌸🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
بیدارت میڪند 🥀 دستت را میگیرد✋🏻 ☘شهیـد مےڪند اگر که 🥀 بخواهی ☘فرقـی نمی ڪند... 🥀" فڪه " و " " ☘یا " دمشق " و "" 🥀 یا " صعده "و " " 🌻...و این را بــدان:هرکسی 🌾 با یڪ خو گرفت 🌻روز آبــــرو از او گرفتــ 🌷 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
مداحی آنلاین - اثبات ولایت و امامت حضرت علی - حجت الاسلام مومنی.mp3
5.19M
🌸 ♨️اثبات ولایت و امامت حضرت علی(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
💖حضرت زهرا (س): 🌼همانا سعادتمند کامل و حقیقی کسی است که امام علی (ع) را در دوران زندگی و پس از دوست داشته باشد، 🌼و شقى تمام كسى است كه على را در زندگى و و پس از مرگش دشمن دارد. 📗امالی(صدوق)، ص182 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ 🌸 ┊ ┊ 🌼 ┊ 🌸 🌼 🌸 🌸آنکه را علی(ع) نیست به دل، ✨از ما نیست هرکه شد ی عشق💞 علی(ع)، تنها نیست 🌸سائل و ریزه خور و درگاهِ ✨توأیم جز علی(ع) هیچکسی بر دل ما مولا نیست ✨🌸 🎉 💕 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
*⛔ جوخه ترور رژیم کثیف صهیونسیتی در تهران* *👈 طبق خبر رسیده، متأسفانه شب گذشته دو تبعه لبنانی که پدر و دختری به نام حبیب و مریم داودی بودند، مقابل منزل شهید ابو‌مهدی‌المهندس در خیابان پاسداران تهران، با ضرب ۵گلوله توسط یک تیم تروریست موتوری به‌شهادت رسیدند!* *👈🏻 شیوه ترور بدین‌صورت بوده که دو موتورسوار به ماشین این دو تبعه لبنانی که خودروی ال۹۰ سفید بوده نزدیک می‌شوند و به سمت راننده و دخترش ۴گلوله شلیک می‌کنند!* *🔹 آنها برای اسلحه‌ی خود از صداخفه‌کن استفاده کرده بودند لذا سر و صدایی بلند نشده و گلوله پنجم آنها به یک ماشین دیگر اثابت کرده است.* *🔹 این افراد بعد از ترور، از پیاده‌رو متواری شده‌اند.* ‌ *🔹 همسایگان محل وقتی از کنار ماشین رد می‌شوند، با چهره بی‌جان این دو نفر روبرو می‌شوند که بلافاصله به پلیس اطلاع می‌دهند.* *💡 یکی از مشاورین نتانیاهو مدعی شد این دو نفر از اعضای حزب‌الله بوده‌اند که ترور شده‌اند.* ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی دیده نشده از شهید محسن حججی و علی آقا 🌹 امروز ۱۸ مرداد سالروز شهادت و روز بزرگداشت ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page295.mp3
707.8K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه کهف✨ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
❣*✨💫✨*❣✨💫✨*❣ 💥در این های 🌟بن بست نفس،پرواز 🕊ممکن نیست 💥باید چگونه بیاموزیم 🌟از آنان که گمنام رفتند. 🥀 🌙 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
رب الشهدا🌷 🌴دست برد سمت شبکه های و دخیل بست. دلش مانند دستانش گره خورد به ای که قرار بود حاجت روایش کند ، بیقراری میکرد گویی در منجلابی فرو رفته که هیچ راه نجاتی ندارد. و دقیقا حس میکرد در منجلاب فرو رفته و کسی نیست تا دست دلش را بگیرد و او را از این منجلاب نجات دهد و تا منتهیٰ الیه آرزویش یعنی برساند. 🌳دلش گرم بود به ، اربابی که دلش نمی‌آمد نوکرش بیش از این عذاب بکشد که درخواستش را خواند و امضاء زد و نام در زمره شهیدان ثبت شد. به گمانم از همان اول مهدی ته قصه را خوانده بود که زبانش با کلمه "شهیدم من" باز شد و تا آخرین لحظه سعی کرد شهید باشد تا شهید شود... 🌴مادرش اما نمی‌خواست شیرینی این را به کام پسرش تلخ کند که به همه سفارش کرد: این لحظه برای پسرم خیلی شیرین است، مواظب باشید این شیرینی را به کامش تلخ نکنید. 🌾 شیرین شهادت گوارای وجودت آقا مهدی، سلام ما رو به ارباب برسون... 🥀 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page296.mp3
751.3K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه کهف✨ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄ @emam_zamani_123 ┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا