1_355640353.mp3
613.9K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه کهف✨
#قرائت_صفحه_سیصد_وپنجم
🌟یاد تـــــ🌸ــو #می وَزَد ولی
🌟بی #خَبرَم زِ جای تـــ🌹ـــو...!
#شهیدجاویدالاثر
#عباس_آسمیه🌷
#شبتون_شهدایی🌙
♨️ خاطره یک شاعر:
🌸اردیبهشت سال ۹۵ در #مراسم یادواره #شهدا، آقای سلیمانی را دیدم. گفتم: سردار! اون متن «یاران همه رفتند، #افسوس که جا مانده منم» که توی فلان مصاحبهات خوانده بودی رو از کجا آورده بودی⁉️
🍃(یک مصاحبه قدیمی از #ایشان دیده بودم که در آن کلمات شعرگونهای را خوانده بودند با این #مضمون):
یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم
#حسرتا این گل 🥀خارا، همه جا رانده
🌸منم پیر ره آمد و # رفتن آموخت
آنکه نا رفته و جا مانده منم
خندید 😃و گفت: چطور❓
فاتحانه گفتم: چون نه #وزن داره، نه ردیف و نه قافیه!
حالا نوبت او بود که پاتک بزند. دست گذاشت روی شانهام 🌟و گفت: شعر اصلی ما در میدان جنگ است! وزن ما روی #صبحتسینه دشمن! ردیف ما صف بچههای رزمنده! قافیه ما فریاد #اللهاکبر است!
🍃بعد رو کرد و با #بقیه گپ زد و من مبهوت از این #حاضر جوابی او بودم که پاتک توی پاتک زد و ناگهان رو کرد به من و گفت: خدا کنه #شهید بشم و تو برام #شعر با وزن و قافیه بگی!
#حاج_قاسم_سلیمانی🌷
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
Page306.mp3
720.7K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه مریم✨
#قرائت_صفحه_سیصد_وششم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
حدیث نور:
امام على عليه السلام:
با چيره شدن بر عادتهاست كه مى توان به بالاترين مقامات رسيد
بِغَلَبَةِ العاداتِ الوُصولُ إلى أشرَفِ المَقاماتِ
غررالحكم حدیث 4300
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
♦️وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ ...
💐و نشانه هایی ( در #زمین برای هدایت مردم به اهدافشان قرار داد ) و آنها به #وسیله ستاره🌟 هدایت می یابند.
♦️[ اینجا ستاره✨ ای ست
در تاریکی 🖤شهر
برای آنان که راه #گم کرده اند !]
💐#کهف_الشهدایتهران
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
2⃣2⃣#قسمت_بیست_ودوم
💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند.
پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.
💢 دختربچهای در حمله #خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این #جراحت چه کند، جان داد.
💠صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه نالههای حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.
💢 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانیام برد، زنعمو اعتراض کرد :«سِر نمیکنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمیبینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»
💠و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»
💢یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید #ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«میخوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»
💠پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا میکنه!»
💢 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش میبارید، بخیه را شروع کرد.
حالا سوزش سوزن در پیشانیام بهانه خوبی بود که به یاد نالههای #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم.
💠 به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟
حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.
💢 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون میباریدم.
میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار میکردم و تنها در بستر زار میزدم.
💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس میکردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه نالهاش را میشنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.
💢 انگشتانم مثل تکهای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.
دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.
💠 انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بیاختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.
پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.
💢 لبهایش را به هم فشار میداد تا نالهاش بلند نشود، پاهای به هم بستهاش را روی خاک میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.
فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمیام بهجای اشک، خون فواره زد.
💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ میزدم و به #خدا التماس میکردم تا #معجزهای کند.
دیگر به حال خودم نبودم که این گریهها با اهل خانه چه میکند، بیپروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپارههای #داعش شهر را به هم ریخت.
💢 از قدارهکشیهای عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود.
خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
🍁🌿🍁🌿🍁
★با اینکه از #نسل شما نیستم
امّـا دلمـ💓 بدجور هواے
صدای #بیسیمهایتان را کرده ...
📞کمیل...کمیل...حاجی...
📞کمیل...کمیل...حاجی...
#صدایم_کنید😔
#شبتون_شهدایی🌙
#حب_الحسين_يجمعنا
#ما_ملت_امام_حسینیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
📚#عزیز_تر_از_جان
♻️آقا ابوالفضل بی تاب #رفتن شده بود. گاهی صدای دعاهایش🤲 را می شنیدم. #چشمانش پر از شوق رفتن بود.
دلش 💕نمی خواست بماند میل رفتن داشت.راهش را از اول #انتخاب کرده بود و قرار بود من همراهی اش کنم تا به مقصد برسد.
🌀ولی مگر می شد این دل عاشق🌷 را آرام کرد. این #حلالیت طلبیدن هایش ، تمام کردن کارهای نیمه تمامش، خبر از #سفری_بی_بازگشت می داد. هیچ مرهمی مگر عشق به اهل بیت (ع) مرهم دل عاشقم ❣نبود...
🔅برگرفته از کتاب📚
#عزیز_تر_از_جان
🔅زندگینامه شهیدمدافع حرم #ابوالفضل_راه_چمنی
به روایت #همسر محترم
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
Page307.mp3
730K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه مریم✨
#قرائت_صفحه_سیصد_وهفتم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
OOMADE MOHARRAMET.mp3
2.82M
#پیشواز_محرم
🎶اومده محࢪمٺ شباے ماٺمٺ
⏯ #شور
🎤 #سیدمجید_بنی_فاطمه
🔴 گلچین بہتࢪین مداحے هاے روز
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌹 صلے الله علیڪ
✨یا ابا عبدالله الحسین
✨دارد محرم تـــو
✨ز ره مے رسد حسین (ع)
✨با یک نگــاه
✨اسم مرا هم زهیر ڪن
✨من حَرّ روسیاه توام،
✨یابن فاطمه (س)
✨دستم بگــیرو
✨عاقبتم را بخیر ڪن..
🌹اللّهُمَ اَرزُقنـٰا
💫في اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن
💫و فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
🔈🔈
#اطلاعرسانی
#پخشزنده
#مجازی_را_هئیت_میکنیم
⌛️۶ ساعت و نیم مانده تا شروع مراسم
🏴 عزاداری دهه اول محرم با مداحی کربلایی #سیدرضا_نریمانی
♦️هـیـئـت فـدائـیـان حـسـیـن عـلـیـه الـسـلام - اصـفـهـان
🕚 ساعت ۲۳ آنلاین باشید
#حب_الحسين_يجمعنا
#ما_ملت_امام_حسینیم
لینک مراسم
https://heyatonline.ir/heyat/6
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
📖 تقویم
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۳۰ مرداد ۱۳۹۹
میلادی: Thursday - 20 August 2020
قمری: الخميس، 30 ذیالحجه1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹آغاز ماه محرم الحرام
🔹محاصره شعب ابیطالب
🔹غزوه ذات الرقاع، 4ه-ق
🔹حدیث معروف امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب
🔹جمع آوری اولین زکات در اسلام به دستور حضرت رسول
📆 روزشمار:
▪️10روز تا عاشورای حسینی
▪️24 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️34 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️49 روز تا اربعین حسینی
▪️57 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
بیانیه سپاه به مناسبت روز صنعت دفاعی
🔹سپاه پاسداران: موشکهای شهیدان حاج قاسم و ابومهدی مظهر عزم ملی در دکترین بازدارندگی دفاعی و تهاجمی کشور است.
#حب_الحسين_يجمعنا
#ما_ملت_امام_حسینیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
4_5906631598907852876.mp3
4.76M
#ماه_محرم اومد🏴
🎤 #سیدرضا_نریمانی
#حب_الحسين_يجمعنا
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حب_الحسين_يجمعنا
#ما_ملت_امام_حسینیم
➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅ @emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅ ┄
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
3⃣2⃣#قسمت_بیست_وسوم
💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
💢 زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
💠 #وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
💢 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
💠 گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
💢 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
💠 ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
💢 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
💠 موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
💢 چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
💢 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
💠 دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#حب_الحسين_يجمعنا
#ما_ملت_امام_حسینیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄
Reza Narimani-Golchin Shab 01 Ta Shab 06 Ramzan1395-002.mp3
7.16M
🍁ابر بهارم
#عطر_شهادت پیچیده💫 تو دیارم
ارزو #سرم رو قربونی کنم پای نگارم
#کربلا و
امام حسیـ♥️ــن و
#شب_جمعه و
مدافعان حرم🌷
🎤 #سیدرضا_نریمانی
#حب_الحسين_يجمعنا
#ما_ملت_امام_حسینیم
➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅ @emam_zamani_123
┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅ ┄