🔴 افشاگری حمید رسایی در خصوص پایین آوردن عکس و نام #شهید_رکنآبادی در وزارت خارجه ظریف
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🖤 #امام_جواد علیه السلام فرمودند:
الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال:
1. تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ،
2.وَواعِظ مِنْ نَفْسِهِ،
3. وَقَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ
🌹مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است:
🌱توفیق از طرف خداوند متعال،
🌹واعظی از درون خود،
🌱قبول و پذیرش نصیحت كسی كه او را نصیحت نماید.
📖 بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۵۸
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
჻ᭂ࿐
مظلومٺر از جواد، بغداد نداشٺ
آن مظہر داد، ٺاب بیداد نداشٺ💔
مےخواسٺ ڪہ فریاد ڪند ٺشنہ لبم
از سوز عطش، طاقت فریاد نداشٺ…🥀
مظلوم آقااام😭
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
می نویسم جواد می خونم عشق من.mp3
6.12M
🎶 مینویسم جواد...
🎙 کربلایی علی اکبر حائری
🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴
#امام_جواد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
مداحی آنلاین - حاجت گرفتن از امام جواد - حجت الاسلام رفیعی.mp3
3.8M
🏴 #شهادت_امام_جواد(ع) تسلیت
♨️حاجت گرفتن از امام جواد(ع)
🎤حجت الاسلام #رفیعی
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
حاج_محمود_کریمی_جوون_امام_رضا_می.mp3
8.57M
٫٫روی خاک حجره غریبونه،
میسوزه پیکر من٫٫😭
🎙 حاج محمود کریمی
#امام_جواد 🏴
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
🏴 #شهادت_امام_جواد(ع) تسلیت ♨️حاجت گرفتن از امام جواد(ع) 🎤حجت الاسلام #رفیعی #بصیرت_انقلابی 🆔
▪️ عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ
امام محمد تقی #جوادالائمه «علیه السلام» می فرماید:
عزّت مؤمن در بینیازی و طمع نداشتن به مال و زندگی دیگران است.
📚تحف العقول ، ص۸۹
📚بحارالأنوار، ج۷۲، ص ۱۰۹، ح ۱۲
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
▪️السلام علیک یا جواد الائمه...
با عرض تسلیت شهادت جگر گوشه ی امام رضا حضرت جواد الائمه به محضر ولی الله الاعظم حضرت حجت ابن الحسن💔
با قسمت های ۵۷ و ۵۸ از رمان شیرین قصه ی دلبری در خدمت شما هستیم...
#قصّهدلبـری🏴
#قسمت57
تو ساعتی مشخصی به من میگفتن برم به بچه شیر بدم، وقتی میرفتم قطره ای شیر نداشتم...
تا کمی شیر میومد زنگ می زدم که الان بیام بهش شیر بدم؟؟
میگفتن:
+ الان نه. میخوای بدی به بچه های دیگه....
محمدحسین اجازه نمیداد.
خوشش نمیومد از این کار...
دو دفعه رفت اون دنیا و احیا شد،
برگشت..!
مرخصش که کردن ،همه خوشحال شدیم که حالش رو به بهبودی رفته...
پدرم که تا اون روز راضی نشده بود بیاد دیدنش، تو خونه تا نگاهش به اون می افتاد، یک دل نه صد دل عاشقش شد...
مثل پروانه دورش میچرخید، قربون صدقش میرفت...
اما این شادی و شعف چند ساعتی بیشتر دووم نیاورد...
دیدم بچه نمیتونه نفس بکشه، هی سیاه می شد.
حتی نمی تونست راحت گریه کنه.
تا شب صبر کردیم اما فایده ای نداشت. به دلهره افتادیم که نکنه طوری بشه؟!
پدرم با عصبانیت میگفت: + از عمد بچه رو مرخص کردن و فرستادن خونه....
حال و روز همه بدتر شد.
تا نیاورده بودیم خونه اینقدر به هم نریخته بودیم...
پدرم دور خونه راه میرفت و گریه میکرد.
میگفت:
+ این بچه یه شب اومد خونه همه رو وابسته و بیچاره خودش کرد و رفت.
#ـشرایـطکُپی: نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
#قصّهدلبـری🏴
#قسمت58
محمدحسین باید میرفت.
اوایل ماه رمضون بود!
گفتم:
- تو برو، اگه خبری شد زنگ میزنیم.
سحرِ همون شب از بیمارستان مستقیم به گوشی خودم زنگ زدن و گفتن:
+بچه تموم کرد...
شب دیوونه کننده ای بود.
بعد از پنجاه روز امیرمحمد مرده بود و حالا شیر داشتم.
دور خونه راه میرفتم و گریه میکردم.
مادرم سیسمونی هارو جمع کرد که جلوی چشمم نباشه.
عکس ها، سونوگرافی ها و هرچیزی که نشونه ای از بچه داشت، گذاشت زیر تخت.
با پدر و مادرش برگشت، میخواست براش مراسم ختم بگیره.
خاکسپاری، سوم، هفتم و چهلم.
خونوادهش گفتن:
+بچه کوچیک این مراسمارو نداره.
حرف حرف خودش بود...
پدرش با حاج آقا مهدوی نژاد که روحانی سرشناسی تو یزد بود، صحبت کرد تا متقاعدش کنه..!
محمدحسین روی حرفش حرف نمیزد...
خیلی باهم رفیق بودن!
از من پرسید:
+راضی هستی این مراسمارو نگیریم؟؟
چون دیدم خیلی حالش بده، رضایت دادم که بیخیال مراسم شه...
گفت:
+پس کسی حق نداره بیاد خلد برین،{خلد برین، قبرستانی در یزد}
برای خاکسپاری...
خودم همه کارهاش روانجام میدم.
#ـشرایـطکُپی: نـوش جـونـت رفـیق..!💔