سلام خدمت اعضای محترم🌸
شبتون بخیر 😊
امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های:
✅ سیصد و شانزدهم
✅ سیصد و هفدهم
از مستند داستانی جان شیعه اهل سنت
با ما همراه باشید...✌️
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و شانزدهم
🎪 موکبهای پذیرایی از زائران، در تمام کوچه خیابانهای شهر نجف مستقر شده و هر یک به وسیلهای به رهگذران خدمت میکردند.
💺در مقابل اکثر موکبها هم صندلیهایی برای استراحت مردم تعبیه شده بود و حسابی ضعف کرده بودیم که در کنار یکی از موکبها نشستیم و هنوز لحظاتی نگذشته بود که خادمان موکب با استکانهایی از شیر داغ و ظرفی پُر از نان شیرین به سمتمان آمدند.
🍪 ظرف نان را با احترام تعارفمان میکردند و با چه مِهر و محبتی استکانهای شیر را به دستمان میدادند که انگار از نور چشم خود پذیرایی میکردند و در خنکای یک صبح پاییزی، شیر داغ و نان شیرین چه حلاوتی را در مذاقمان ته نشین میکرد که جانی تازه گرفته و دوباره به راه افتادیم.
🛣 ساعتی تا اذان ظهر مانده و ما همچنان در جاده نجف به کربلا با پای پیاده پیش میرفتیم و نه اینکه خودمان برویم که یقیناً جذبهای آسمانی ما را از آن سوی جاده به سمت خودش میکشید که طول مسیر را حس نمیکردیم و با چشمه عشقی که هر لحظه بیشتر در جانمان میجوشید، به سمت کربلا قدم میزدیم.
👥👥 سطح مسیر پُر از جمعیت بود و گاهی به حدی شلوغ میشد که حتی بین خودمان هم فاصله میافتاد و به زحمت به همدیگر میرسیدیم.
🚓 نیروهای امنیتی عراقی از ارتشی و داوطلبین مردمی، به طور گسترده در سرتاسر مسیر حضور داشتند و خودروهای زرهی ارتش مرتب تردد میکردند تا حتی خیال حرکتی هم به ذهن تروریستهای تکفیری نرسد و با چشم خودم میدیدم با همه فتنهانگیزیهای داعش در عراق، مسیر نجف تا کربلا به حرمت اولیای الهی و به همت نیروهای نظامی، از چه امنیت بالایی برخوردار است.
🌴🌴 مسیر جاده، منطقه ای نسبتاً خشک و صحرایی بود که نخلها و درختهایی به صورت پراکنده روئیده و کمی دورتر از جاده، نخلستانهای محدودی قد کشیده بودند که زیبایی منطقه را دو چندان میکرد.
🎪🎪🎪 دو طرف جاده پوشیده از موکبهایی بود که غرق پرچمهای سرخ و سبز و سیاه و در میان نوای نوحه و مداحی، برای خدمت به میهمانان امام حسین (علیهالسلام) از جان خود هزینه میکردند؛ از مادرانی که کودکان خُردسالشان را در حاشیه جاده گمارده بودند تا به زائران لیوانی آب مرحمت کرده یا دستمال کاغذی به دستشان بدهند تا پیرمردانی که قهوه مخصوص عراقی را در فنجانی کوچک به زائران تعارف میکردند و جوانانی که بدن خسته مردان را مشت و مال میدادند و حتی نیروهای نظامی و امنیتی که خم شده و قدمهای زائران را نوازش میدادند و چه میکردند این شیعیان عراقی در اکرام عزاداران اربعین حسینی که گویی به عشق امام حسین (علیهالسلام) مست شده و در آیینه چشمان خمارشان جز صورت سید الشهدا (علیهالسلام) چیزی نمیدیدند که هر یک به هر بضاعتی خدمتی میکردند و هر کدام به زبانی اعلام میکردند که خدمت به میهمانان پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افتخار دنیا و آخرتشان خواهد بود.
👳🏻🏻 آسید احمد گاهی مجید را رها میکرد و همراه همسر و دخترش میشد تا من و مجید کمی در خلوت خودمان در این جاده شورانگیز قدم بزنیم و ما دیگر چشممان جز عظمت این میهمانی پُر برکت چیزی نمیدید.
💓 نمیتوانستم بفهمم امام حسین (علیهالسلام) با دل اینها چه کرده که اینچنین برایش هزینه میکنند و میخواهند به هر وسیلهای از میهمانانش پذیرایی کنند که آهسته با مجید نجوا کردم:
⁉ مجید! اینا چرا اینهمه به خودشون زحمت میدن تا از ما پذیرایی کنن؟!!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و هفدهم
🎒 مجید کوله پشتیاش را کمی جابجا کرد و همچنانکه محو فضای فوق تصور این جاده رؤیایی شده بود، سرمستانه پاسخ داد:
👌🏻اینا به خودشون زحمت نمیدن! اینا دارن کِیف دنیا رو میکنن! ببین دارن چه لذتی میبرن که پای یه زائر رو مشت و مال میدن! اینا الان دارن با امام حسین (علیهالسلام) حال میکنن! آسید احمد میگفت بعضیهاشون انقدر فقیرن که پول پذیرایی از زوار رو ندارن، برای همین یه سال پس انداز میکنن و اربعین که میرسه، همه پس اندازشون رو خرج پذیرایی از مردم میکنن! یعنی در طول سال فقط کار میکنن و پسانداز میکنن به عشق اربعین!
🏴 و مگر اربعین چه اعجازی دارد که به انتظار آمدن و اشتیاق برپاییاش، اینچنین خاصه خرجی میکنند و من که از فلسفه پوشیدن یک پیراهن سیاه سر در نمیآوردم، حالا در این اقیانوس عشق و عاشقی حقیقتاً سرگردان شده و در نهایت درماندگی تنها نگاهشان میکردم.
🏻 نه میفهمیدم چرا اینهمه پَر و بال میزنند و نه میتوانستم شیداییشان را سرزنش کنم که وقتی دختری از اهل تسنن، رهسپار چهار روز پیادهروی برای رسیدن به کربلا میشود، از شیعیان انتظاری جز این نمیرود که برای معشوقشان اینچنین بر سر و سینه بزنند!
👁 مجید به نیم رخ صورتم نگاه کرد و شاید مشتاق بود تا ببیند در دلم چه میگذرد که با لحنی لبریز حیاء سؤال کرد:
❓الهه! تو اینجا چی کار میکنی؟
🏻به سمتش صورت چرخاندم که به عمق چشمان مات و متحیرم، خیره شد و باز سؤال کرد:
❓الهه جان! تو این جاده اینهمه زن و مرد شیعه دارن به عشق امام حسین (علیهالسلام) میرن! ولی تو چی کار کردی که طلبیده شدی؟ تو چی کار کردی که باعث شدی من بعد از ٢٩ سال که از خدا عمر گرفتم، بیام کربلا؟
🎪🎪🎪 در میان همهمه جمعیت و صدای پُر شور مداحیهای عراقی که از بلندگوهای موکبها پخش میشد، صدایش را به سختی میشنیدم و به دقت نگاهش میکردم تا بفهمم چه میگوید که لبخندی زد و در برابر سکوت بیریایم، صادقانه اعتراف کرد:
❓من کجا و کربلا کجا؟!!! اگه تو نبودی من کِی لیاقت داشتم بیام اینجا و این مسیر رو پیاده برم؟
🏻 در برابر نجابت مؤمنانهاش زبانم بند آمده و او همچنان میگفت:
🏻الهه! اگه از من بپرسی، این جواب گریههای شب قدر امامزادهاس! من و تو پارسال تو امامزاده اونهمه خدا رو صدا زدیم تا مامان رو شفا بده! خُب حکمت خدا چیز دیگهای بود و مامان رفت، اون دختره وهابی جاشو گرفت و هر کدوم از ما رو یه جوری عذاب داد! عبدالله رو همون اول از خونه بیرون کرد، من و تو رو چند ماه بعد در به در کرد و اونهمه بلا سرمون اومد! بعد هم نوبت محمد شد تا اموالش رو از دست بده و آواره غربت بشه! آینده ابراهیم هم نابود شد و زن و بچهاش اونهمه اذیت شدن! همه سرمایه بابا حرومِ ریختن خون یه مشت زن و بچه بیگناه شد و آخر سر به خود بابا هم رحم نکردن!
💔 از حجم مصیبتهایی که در طول یک سال و نیم بر سر خودم و خانوادهام آوار شده و مجید همه را در چند جمله پیش چشمانم به خط کرده بود، جانم به لب رسید و او دلش جای دیگری بود که با نگاه بیقرارش به انتهای جاده، جایی که به کربلا میرسید، پَر کشید و با چه لحن عاشقانهای زمزمه کرد:
☝🏻شاید قرار بود همه این بدبختیها اتفاق بیفته و اون همه گریه و زاری شبهای امامزاده نمیتونست این سرنوشت رو عوض کنه! ولی... ولی در عوضِ اون گریهها، خدا به ما این سفر رو هدیه داد! شاید این زیارت اربعین تو سرنوشت ما نبود و اون شب تو امامزاده، به خاطر دل شکسته تو، قسمت شد که من و تو هم کربلایی بشیم!
🏻سپس به سمتم صورت چرخاند و با لبخندی لبریز یقین ادامه داد:
- الهه! من احساس میکنم اون شب تو امامزاده، خدا برای من و تو اینجوری تقدیر کرد که بعد از همه اون مصیبتها به خونه آسید احمد برسیم و حالا تو این راه باشیم! شاید این چیزی بود که تو سرنوشت ما نبود و اون شب به ما عنایت شد!
📢 که صدای اذان ظهر از بلندگوهای موکبها بلند شد و مجید در سکوتی عارفانه فرو رفت.
🏻هرچند حرفهایی که از مجید میشنیدم برایم تازه بودند، اما نمیتوانستم انکارشان کنم که حقیقتاً من کجا و کربلا کجا و شاید معجزهای که برای شفای مادرم از شبهای قدر امامزاده انتظار میکشیدم، بنا بود با یک سال و چند ماه تأخیر در مسیر رسیدن به کربلا محقق شود که حالا من در میان اینهمه شیعه عاشق به سمت حرم امام حسین (علیهالسلام) قدم میزدم، ولی باز هم برایم سخت بود که من در این مدت، کم مصیبت نکشیده و هنوز هم دلم میخواست که مادرم زنده میماند و هرگز پای نوریه به خانه ما باز نمیشد!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقل قول و شوخی #امام_خمینی در مورد کسانی که الفبای سیاست را بلد نیستند و اظهار نظر در مورد سیاست میکنند.
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
✍️رسول اکرم "صل الله علیه و آله" به حضرت علی "علیه السّلام" فرموده اند :
👌 بزرگترین مردمان در ایمان و یقین، کسانی هستند که در روزگاران آینده زندگی می کنند، پیامبرشان را ندیده اند، امام آن ها در غیبت است و فقط به سبب خواندن خطی روی کاغذ ( خواندن قرآن کریم و احادیث معصومین علیه السّلام) ایمان می آورند.
📚بحار الانوار، ج۵۲ ،ص۱۲۵
👈 همچنين به نقل از ايشان آمده است كه (به اصحاب) فرمودند : بعد از شما قومي خواهد آمد كه پاداش هر يك از آن ها برابر پاداش پنجاه نفر از شماست. گفتند: يا رسول الله! مگر نه اين است كه ما در حضور شما در جنگ بدر و احد و حنين شركت جستيم و قرآن در ميان ما نازل شد؟حضرت فرمودند: اگر آنچه بر آن ها روي خواهد داد، بر شما روي مي داد، شما نمي توانستيد چون آن ها صبر و شكيبايي را پيشه خود سازيد.
📚منتخب الاثر
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✍️امام علی علیهالسلام فرمود:
⚜ به راستی هرگاه خداوند عزوجل اراده میکند به اهل زمین عذابی برساند، میگوید: اگر نبودند کسانی که بهخاطر جلالت و بزرگی من یکدیگر را دوست دارند و مساجد مرا آباد میکنند و در سحرگاهان به استغفار میپردازند، عذاب خود را بر زمینیان فرو میفرستادم.
📚 وسائلالشیعه، ج۱۶، ص۹۱
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
#فوری
💢 یگان موشکی ارتش یمن از حمله موشکی به تاسیسات آرامکو با استفاده از موشکهای کروز قدس ۲ خبر داد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸 حمله نیروهای مشترک یمنی به پالایشگاه آرامکو با موشک قدس 2
🔹یحیی سریع سخنگوی نیروهای ارتش و کمیته های مردمی یمن : یگان موشکی این نیروها توانستند با یک فروند موشک بالدار از نوع قدس 2، ایستگاه توزیع شرکت نفتی آرامکو را در جده هدف قرار دهند.
🔹استفاده از این موشک اخیرا پس از آزمایش های موفق در عمق خاک عربستان که هنوز اعلام نشده است، به طور رسمی آغاز شد. به لطف خدا این حمله با دقت به هدف اصابت کرد و خودروهای آمبولانس و آتش نشانی به سرعت به این محل اعزام شدند.
🔹 این عملیات بی سابقه در پاسخ به ادامه محاصره و تجاوزگری علیه یمن و در چارچوب وعده چند روز پیش نیروهای مسلح یمن درباره اجرای عملیات گسترده در عمق خاک عربستان صورت گرفت. بار دیگر به شهروندان و شرکت های خارجی فعال در عربستان توصیه می کنیم با توجه به اینکه عملیات ما ادامه خواهد داشت، باید از تاسیسات حیاتی دور شوند، زیرا این تاسیسات در فهرست اهداف ما قرار دارند.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110