♦️ ایران با ترکیه اتمام حجت کرد❗️
🔸متن بیانیه مرکز مستشاری ایران در سوریه که حکایت از اتمام حجت ایران با شرارت های نظامی ترکیه در حمایت از تروریستها دارد
به گزارش المیادین، متن بیانیه مرکز مستشاری ایران درباره تحولات ادلب به شرح زیر است:
🔸از صبح روز گذشته به نیروهایمان دستور دادیم نظامیان ترکیه را در ادلب هدف قرار ندهند تا جان آنها حفظ شود. نیروهای ما نیز علیرغم اینکه آنها را در تیررس داشتند، از هدف قرار دادنشان خودداری کردند اما ارتش ترکیه همچنان به گلوله باران توپخانه ای مواضع و مراکز و پایگاه های ما ادامه می دهد.
🔸مرکز مستشاری نظامی ایران در سوریه نظامیان ترکیه را دعوت به برخورد عقلانی بر اساس مصلحت ملتهای سوریه و ترکیه می کند. باز هم تاکید میکنیم فرزندان ملت ترکیه در ارتش آن کشور در منطقه ادلب در تیررس نیروهای نظامی ما هستند و به راحتی میتوانستیم انتقام بمباران مراکزمان را از آنها بگیریم اما در پاسخ به دستورات صادر شده از فرماندههانمان خویشتنداری کرده ایم.
🔸از آنها دعوت میکنیم به فرماندهان و رهبران ترکیه برای حفظ آرامش و جلوگیری از ریخته شدن خون نظامیان ترکیه در خاک سوریه فشار وارد آورند.
🔸اعلام میکنیم علیرغم شرایط بسیار سخت و طاقت فرسای بهوجود آمده همچنان در کنار دولت و مردم و ارتش سوریه در میدان مبارزه با تروریسم تا آزادسازی و پاکسازی کامل خاک این کشور قرار داریم و همگان را به تفکر و درک خطرات بزرگی که ادامه دشمنی و حملات علیه سوریه بهوجود میآورد، دعوت میکنیم.
#سپاه
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦فرمانده نیروی زمینی ارتش: دستگاهی ابداع کرديم که ويروس را در محيط بسته ۵ دقيقه ای از بين میبرد
#ارتش
#سپاه
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_سوم
💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با #اشکهایم به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا پیداش کنید!»
بیقراریهایم #صبرش را تمام کرده و تماسهایش به جایی نمیرسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟»
💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» #مادرش مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمیخواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد.
دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال میزد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟»
💠 از صدایم تنهایی میبارید و خبر #زینبیه رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من #سُنیام، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمیتونم اینجا بشینم تا #حرم بیفته دست اون کافرا!»
در را گشود و دلش پیش اشکهایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر #شیعه را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعهاس یا #ایرانیه!» و میترسید این اشکها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد.
💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من میترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
تلوزیون #سوریه فقط از نبرد حمص و حلب میگفت، ولی از #دمشق و زینبیه حرفی نمیزد و از همین سکوت مطلق حس میکردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم.
💠 اگر پای #تروریستها به داریا میرسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه میکردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهاییمان اضافه شد.
باورمان نمیشد به این سرعت به #داریا رسیده باشند و مادرش میدانست این خانه با تمام خانههای شهر تفاوت دارد که در و پنجرهها را از داخل قفل کرد.
💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم #آیت_الکرسی میخواند و یک نفس نجوا میکرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمیدانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد.
حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریستهای #ارتش_آزاد جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهمالسلام) چنگ میزدم تا معجزهای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد.
💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود.
خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه #وحشت کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بیپاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟»
همچنان صدای تیراندازی شنیده میشد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاریام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.»
💠 این بیخبری دیگر داشت جانم را میگرفت و #امانت ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی میافتاد نمیتونستم جواب برادرتون رو بدم!»
مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمیرفت جلوتر بیاید و دلش پیش #زینبیه مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!»
💠 و حکایت به همینجا ختم نمیشد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه #شیعههای اطراف دمشق رو آتیش میزنن تا مجبور شن فرار کنن!»
سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمیذارم کسی بفهمه من شیعهام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی میکرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال #سلیمانی رو میشناسید؟»
💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و میدانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق #شهید شده!»
قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. میدانستم از فرماندهان #سپاه است و میترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفسنفس افتادم :«بقیه ایرانیها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
3.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ جوان اهل شهرک شهید چمران #ماهشهر که زندگیش زیر آب رفته در اعتراض به فرماندار دست فرمانده #سپاه اونجا رو میگیره،
میگه؛ مثل این مرد باش ؛ بیا اینجا کار کن
👤 علی رنجبر
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
🔻سردار تنگسیری: نیروی دریایی سپاه تا رفع کامل مشکلات در کنار مردم خوزستان خواهد بود
🔹فرمانده نیروی دریایی سپاه با تشریح اقدامات سپاه در جهت ساماندهی به مشکلات مردم خوزستان تاکید کرد: نیروی دریایی سپاه همانند سال گذشته در کنار مردم خوزستان تا رفع کامل مشکلات آنها خواهد بود.
صد درود و سلام بر سربازان ولایت از محسن حججی تا #حاج_قاسم سلیمانی 🌹🌹،حاجی زاده و سلامی🌸🌸
#سپاه
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
هدایت شده از بصیرت انقلابی
🔸رزمایش موشکی سپاه پاسداران با موفقیت برگزار شد
🔹رزمایش بزرگ موشکی #سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی با اجرای تمامی سناریوهای متصور و دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده با موفقیت برگزار شد.
🔹در این رزمایش چندین #موشک پیشرفته و نقطه زن #سپاه پاسدران (از جمله موشک های برد بلند) همزمان و با موفقیت شلیک شد.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 استفاده از هوش مصنوعی روی موشکها و پهپادها در مرحله نخست رزمایش پیامبر اعظم (ص) ۱۵
#سپاه
#اقتدار_موشکی
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📌 سرنوشت نامعلوم یک نیروی سپاه پس از حادثه #سراوان
معاون امنیتی انتظامی وزیر کشور:
🔹در #حمله_تروریستی به خودروی مهندسی #سپاه در روز گذشته یکی، دو نفر زخمی شدند و سرنوشت یکی از نیروها هنوز مشخص نیست که در حال پیگیری هستیم، اما بعید است که ربوده شده باشد.
👤 آنتی صهیون: ببینید آقای معاون امنیتی در مورد یک حادثه مهم چگونه خبررسانی کرده و توضیح داده!!!؟
- یکی دو نفر زخمی شدند!! انگار داره در مورد خرید یکی دو کیلو سیب زمینی و پیاز صحبت میکنه!! یعنی معلوم نیست یک نفر زخمی شده یا دو نفر یا بیشتر!؟ یکی دو نفر یعنی چه!؟
- سرنوشت یک نفر هم معلوم نیست و بعید است ربوده شده باشد!!! یعنی قایم باشک داره بازی میکنه آقای معاون امنیتی!؟ بالاخره که یعنی چی!؟ آب شده رفته توی زمین یا دوربین مخفیه!؟ نیست و ربوده هم نشده!؟
- خلاصه که حرف نمیزدین سنگین تر بود جناب معاون امنیتی انتظامی وزارت کشور...
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
👆 تصاویری از مقر تجمع تروریستها و جاسوسان موساد در اقلیم کردستان عراق پس از اصابت موشکهای #سپاه
#زوال_اسرائیل
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
🔷 کامرون به نتانیاهو: #سپاه را به عنوان نهاد تروریستی شناسایی نمیکنیم
🔸«دیوید کامرون» وزیر امور خارجه انگلیس در دیدار اخیرش با «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر رژیم صهیونیستی در سرزمین های اشغالی، آب پاکی را روی دست او ریخت و اعلام کرد که دولت لندن #سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی ایران را بهعنوان سازمان به اصطلاح تروریستی شناسایی نخواهد کرد.
🔸نشریه دیلی تلگراف روز جمعه به نقل از یک مقام ارشد دولت لندن نوشت که آقای کامرون این پیام را شخصا به نخست وزیر و وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی اعلام کرده است.
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ این پاسدار، ظاهرا شده گنده لات خلیج فارس😂😂
کم مونده بود تیزی رو دربیاره آمریکاییه را از پشت بیسیم خشی کنه 🚀
آمریکایی ها را مجبور میکند تا فارسی صحبت کنند.
ماچ تمام صیادای خلیج فارس روی لپت گنده لات😍😆
دوم اردیبهشت سالروز تاسیس #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران گرامی باد
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110