🇮🇷🇮🇷سه درس ولایت پذیری از سه شهید🇵🇸🇵🇸
#شهیـد_حاجقاسم_سلیمانی
اگـر ڪسی صدای رهبـر خود را نشنود به طور یقین صدای امامزمانِ (عج)خود را هم نمیشنود و امروز خط قرمز باید توجه تمام و اطاعت از ولی خود، رهبریِنظام باشد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.
#شهید_حسین_معزغلامی
در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و ... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سیدعلی آقا را تنها نگذارید.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تحلیل_تصویری
🔴 هفتهای سرنوشت ساز؛ ایران یقه آمریکا را می گیرد؟
💬 #آخرینخبر
🔹 پرونده جنجالی روی میز دیوان لاهه!
#بین_الملل
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️ناهار کاری قالیباف با ۲۵ نماینده با نفوذ مجلس
🔹محمدباقر قالیباف ۲۵ نفر از بزرگان مجلس و نمایندگان با نفوذ مجلس را به یک ناهارکاری دعوت کرد. در این جلسه آقایان تقوی، آقاتهرانی، پژمان فر، زاکانی، نادران، میرسلیم، حاج بابایی و ....حضور داشتند.
🔻در این جلسه، نمایندگان انتقادات و نکات خود را مطرح کردند. از جمله انتقادات این بود که مجلس یازدهم نباید با دولت بیش از این کنار بیاید.
🔹مجلس باید با طرح سئوال از رئیس جمهور، دولت را تاحدودی کنترل کند. نگاه رهبر انقلاب هم این نیست که کاری صورت نگیرد. آقای قالیباف در پاسخ به این انتقاد گفت که من درباره سئوال از وزرا حرفی ندارم، می توانید از آن ها سئوال کنید. ولی استیضاح و سئوال از رئیس جمهور را فعلا ملاحظه کنید. برخی همچون نمایندگان جبهه پایداری قبول نکردند و گفتند ملاحظهای که شما میگویید اینطور نیست!باید سئوال و استیضاح صورت گیرد.
🔻همچنین در این جلسه مقرر شد که برای بهبود اقتصاد کشور هر چه زودتر تلاشی صورت گیرد.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 قسمت صد و نودم
دستم را به کمرم گرفته و حتی از روی حوریه هم خجالت میکشیدم که داشتم میرفتم تا درخواست جدایی از پدرش را امضا کنم. هر چه دلم را راضی میکردم که اینهمه تلخی را به خاطر دنیا و آخرت مجید به جان بخرد، باز قلبم قرار نمیگرفت و بغضی که گلوگیرم شده بود، سرانجام اشکم را جاری کرد. تصور اینکه الان در پالایشگاه مشغول کار است و فکرش را هم نمیکند که الههاش در چند قدمی دادگاه خانواده برای تقاضای طلاق است، مغز استخوانم را آتش میزد و تنها به خیال اینکه هرگز نمیگذارم از این ماجرا باخبر شود، خودم را آرام میکردم. نمیدانم چقدر طول کشید تا با دستان خودم به جدایی از مجیدم رضایت دادم و با دلی که در خون موج می زد، به خانه بازگشتم.
پدر تا طبقه بالا همراهم آمد، نه اینکه بخواهد مراقبم باشد که میخواست متهم جداییاش از نوریه را به زندان تنهایی تحویل دهد که در را پشت سرم قفل کرد و خواست برود که صدای عبدالله در راه پله پیچید. فقط دعا میکردم پدر چیزی به عبدالله نگوید که بخاطر کاری که کرده بودم، خجالت میکشیدم در چشمان عبدالله نگاه کنم و دعایم مستجاب نشد که وقتی پدر در را برایش باز کرد و قدم به خانه گذاشت، به جای احوالپرسی، بر سرم فریاد کشید: «الهه! چی کار کردی؟!!! تو واقعاً رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!! از مجید خجالت نمیکشی؟!!!» چادرم را از سرم برداشتم و بیاعتنا به بازخواستهای برادرانه اش، خودم را روی کاناپه رها کردم که خودم بیشتر از او حتی از خیال مجید خجالت میکشیدم.
مقابلم نشست و مثل اینکه باورش نشده باشد، حیرت زده پرسید: «الهه! چرا این کار رو کردی؟!!! تو واقعاً میخوای از مجید طلاق بگیری؟!!!» سرم را میان هر دو دستم گرفتم که دیگر تحمل دردش را نداشتم و زیر لب پاسخ دادم: «بخاطر خودش این کارو کردم.» که باز بر سرم فریاد زد: «بخاطر مجید میخوای ازش طلاق بگیری؟!!! دیوونه شدی الهه؟!!!» و دیگر نتوانستم تحمل کنم که بغضم در گلو شکست و با صدای لرزانم ناله زدم: «چی کار میکردم؟ بابا منو به زور بُرد! هر چی التماسش کردم قبول نکرد!» خودش را روی مبل جلو کشید و با حالتی عصبی پرسید: «الهه! تو چِت شده؟ از یه طرف میگی به خاطر مجید رفتی، از یه طرف میگی بابا به زور تو رو بُرده!» و چه خوب اوج سرگردانیام را احساس کرده بود که حقیقتاً میان بیرحمی پدر و مقاومت مجید، در برزخی بیانتها گرفتار شده بودم و دوای درد دلم را میدانست که خیرخواهانه نصیحت کرد: «الهه! تو الان باید بلند شی بری پیش شوهرت! مجید هر روز منتظره که تو بری پیشش، اونوقت تو امروز رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!!»
و من چیزی برای پنهان کردن از عبدالله نداشتم که حتی اشکم را هم پاک نکردم و با بیقراری شکایت کردم: «عبدالله! تو خودت رو بذار جای من! من باید بین مجید و شماها یکی رو انتخاب کنم! تو جای من بودی کدوم رو انتخاب میکردی؟ من هنوز هفت ماه نیس که مامانم مرده، اونوقت بقیه خونوادهام رو هم از دست بدم؟ آخه چرا؟ مگه من چه گناهی کردم که باید انقدر عذاب بکشم؟» سپس در برابر نگاه اندوهبارش، مکثی کردم و با صدایی آهسته ادامه دادم: «ولی اگه مجید قبول کنه که سُنی شه، میتونه برگرده و دوباره تو این خونه با هم زندگی کنیم. اینجوری هم اون عاقبت به خیر میشه، هم من پیش شماها میمونم!»
از چشمانش میخواندم نمیفهمد چه میگویم که لبخندی لبریز امیدواری نشانش دادم و گفتم: «عبدالله! من اگه الان از این خونه برم، هم برای همیشه شماها رو از دست میدم، هم دیگه بهانهای ندارم تا مجید رو متقاعد کنم که سُنی شه. من میخوام از این فرصت استفاده کنم. احساس میکنم خدا این کار رو کرده تا شاید یه معجزهای اتفاق بیفته! بخدا من حتی نمیتونم تو ذهنم تصور کنم که یه روزی از مجید جدا بشم! امروز هم فقط به اجبار بابا رفتم. حداقل الان دیگه تا یه چند روزی بابا بهم کاری نداره. چون الان فکر میکنه که من راضی شدم از مجید طلاق بگیرم و حالا من یه چند روزی فرصت دارم که با مجید حرف بزنم و راضیاش کنم. اصلاً نمیذارم مجید بفهمه من این کار رو کردم.» چشمانش از حیرت حرفهایی که میزدم گرد شده و جرأت نمیکرد چیزی بگوید که قاطعانه اعلام کردم: «عبدالله! من میخوام انقدر تو این خونه بمونم تا مجید رو تسلیم کنم که سُنی شه و برگرده!»
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
#قسمت_صد_و_نود_و_یکم
گوشی را از این دست به آن دستم دادم و در پاسخ بیقراریهای مجید برای دیدارم، بهانه آوردم: «مجید جان! اگه بیای اینجا و بابا تو رو ببینه، دوباره آشوب به پا میکنه!» و این همه ماجرا نبود که هنوز به مجید نگفته بودم پدر همه درها را به رویم قفل کرده و نمیخواستم به درِ خانه بیاید و ببیند که خانه کودکی و جوانیام، زندان امروزم شده و در این چند روز هر بار به بهانهای از ملاقاتش طفره رفته بودم و او از روی دلتنگی باز اصرار میکرد: «حواسم هست. یه جوری میام که اصلاً بابا نفهمه. فقط یه لحظه تو رو ببینم، برام کافیه!» سپس شبنم بغض روی گلبرگ صدایش نم زد و با دل شکستگی ادامه داد: «الهه! بخدا دلم برات خیلی تنگ شده! الان یه هفتهاس که ندیدمت!»
در برابر بارش احساس عاشقانهاش، داغ دلتنگی من هم تازه شد که آهی کشیدم و گفتم: «منم همینطور، ولی فعلاً باید یخورده صبر کنیم تا بابا یه کم آروم شه.» به روی خودم نمیآوردم که پدر همین چند روز هم که دیگر با هجوم داد و بیدادهایش بر سر من خراب نمیشود، دلش به تقاضای طلاقم خوش شده و به هیچ عنوان سرِ آشتی با مجید و خیال بازگشت او به این خانه را ندارد. من هم به همین تلفنهای پنهانی دل بسته بودم بلکه بتوانم مجید را متقاعد کنم که به خاطر من هم که شده، قدمی به سمت مذهب اهل تسنن بردارد و مجید اصلاً به این چیزها فکر نمیکرد که با لحنی مهربان پاسخ داد: «راستش من میخوام بیام با بابا صحبت کنم. گفتم اگه موافق باشی، همین فردا بیام باهاش صحبت کنم که اجازه بده تو بیای یه جای دیگه با من زندگی کنی، ولی با خونوادهات هم رفت و آمد داشته باشیم. اینجوری هم دل نوریه خنک میشه که ما تو اون خونه نیستیم، هم تو با خونوادهات ارتباط داری!»
از تصور اینکه مجید با پدر روبرو شود و بفهمد که من تقاضای طلاق دادهام، بند دلم پاره شد که دستپاچه جواب دادم: «نه! اصلاً این کار رو نکن! بابا هنوز خیلی عصبانیه! اگه بیای اینجا دوباره باهات درگیر میشه! تو رو خدا این کارو نکن!» و خدا شاهد بود که اگر ماجرای تقاضای طلاق هم در میان نبود، باز هم نمیخواستم مجید با پدر ملاقاتی داشته باشد که پدر حتی از شنیدن نام مجید، یک پارچه آتش غیظ و غضب میشد و اطمینان داشتم حداقل تا زمانی که مجید سُنی نشده باشد، پاسخ او را جز با فحاشی و هتاکی نخواهد داد که با ناراحتی ادامه دادم: «تازه مگه نشنیدی اونشب بابای نوریه چی گفت؟ گفت اگه من با تو زندگی کنم، بابا حتی باید اسم من رو از تو شناسنامهاش پاک کنه! برای بابا هم که حکم نوریه و خونوادهاش، حکم خداست!» که از اینهمه بردگی پدر، گُر گرفت و با عصبانیت به میان حرفم آمد: «الهه! من اگه تا الانم کوتاه اومدم و هیچ کاری نکردم، فقط به خاطر تو و حوریه بوده! به خداوندیِ خدا اگه قرار باشه اینجوری برام تعیین تکلیف کنن، با مأمور میام در خونه! من هنوز مستأجر اون خونه هستم، تو هم زن منی! احدی هم نمیتونه برای زن و زندگیام تصمیم بگیره!»
در برابر موج خروشان خشمش، سکوت کردم تا خودش با لحنی نرم تر ادامه دهد: «الهه جان! من تا اونجایی که بتونم یه کاری میکنم که آب تو دل تو تکون نخوره! الانم میخوام این ماجرا یه جوری حل شه که تو اذیت نشی! به خدا هر شب تا صبح خوابم نمیبره و فقط دنبال یه راهی میگردم که تو راضی باشی! به جون خودت که از همه دنیا برام عزیزتره، من حاضرم هر کاری بکنم که تو راحت باشی! وگرنه یه شب هم این وضع رو تحمل نمیکردم. همون شب اول میرفتم شکایت میکردم که این آقا اجازه نمیده من برم تو خونهام و پیش زنم باشم. فردا صبحش هم دستت رو میگرفتم و میرفتیم یه جای دیگه رو اجاره میکردیم. این کارها خیلی راحته، ولی برای من آرامش تو از همه چی مهمتره! به خدا منم دلم نمیخواد تو رو از خونوادهات جدا کنم. حالا هم تا هر وقت که تو بخوای صبر میکنم تا بابا آروم شه و بلاخره یه راهی جلوی پام بذاره که تو دوست داشته باشی.» و نمیدانست که پدر جز به صدور حکم طلاق ما راضی نمیشود و چقدر دلم میسوخت که اینطور بیخبر از همه جا، منتظر به رحم آمدن دل پدر مانده است که با پرنده آرزویم به آسمان احساسش پرواز کردم: «مجید! تو که حاضری به خاطر من هر کاری بکنی، چرا یه کاری نمیکنی که دلم شاد شه؟ تو که میدونی من دلم چی میخواد، چرا خودت رو میزنی به اون راه؟!!!»
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
✨وقتی که حضرت امام در نجف بودند روزی چشمشان ناراحت شده بود، دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت:(( شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید)) امام یک دفعه خندیدند و گفتند :دکترمن چشمم را برای قرآن خواندن می خواهم، چه فایدهای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم شما یک کاری بکنید که من بتوانم قرآن را بخوانم✨.
420 داستان ازنماز و عبادت امام خمینی ص231
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴چرا امام زمان ارواحنا فداه ظهور نمیکنند؟
♦️ ماجرای هارون مکی و تنور آتش
♦️مأمون رقّى نقل مى کند:روزى خدمت امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام کرده، نشست.
🔴آن گاه عرض کرد:
➖ یابن رسول الله، امامت حق شماست زیرا شما خانواده رأفت و رحمتید، از چه رو براى گرفتن حق قیام نمى کنید، در حالى که یکصد هزار تن از پیروانتان با شمشیرهاى بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند!
♦️ امام عليه السلام فرمود:
– اى خراسانى !
بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود.
سپس دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طورى که شعله هاى آن، قسمت بالاى تنور را سفید کرد.
♦️ به سهل فرمود:
– اى خراسانى !
برخیز و در میان این تنور بنشین !
خراسانى شروع به عذر خواهى کرد و گفت:
➖ یابن رسول الله !
مرا به آتش نسوزان و از این حقیر بگذر!
.♦️امام فرمود:
➖ ناراحت نباش ! تو را بخشیدم .
در همین هنگام ، هارون مکى ، در حالى که نعلین خود را به دست گرفته بود، با پاى برهنه وارد شد و سلام کرد.
♦️امام عليه السلام پاسخ سلام او را داد و فرمود:
🔸در تنور بنشین !
🔸هارون نعلینش را انداخت و بى درنگ داخل تنور شد!
امام با خراسانى شروع به صحبت کرد و از اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن مى گفت که گویا سال هاى دراز در آنجا بوده اند.
سپس از سهل خواستند تا ببیند وضع تنور چگونه است
سهل مى گوید، بر سر تنور که رسیدم، دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است.
➖ همین که مرا دید، از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد.
♦️ امام به سهل فرمود:
در خراسان چند نفر از اینان پیدا مى شود؟
عرض کرد:
– به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود.
آن جناب نیز فرمودند:
آرى ! به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود.
اگر پنج نفر همدست و همداستان این مرد یافت مى شد، ما قیام مى کردیم.
📚 بحار، ج ۴۷، ص ۱۲۳
اندکی تأمل 👇
🔴آیا ما اینگونه مطیع امام زمان خویش هستیم؟! آیا کسی ایمانش و معرفتش نسبت به امام زمانش قوی هست که بدون چون و چرا مثل هارون مکی قبول کند، آیا اینطور هستیم؟آیا با قلم و قدم و مال و جان خویش او را یاری میکنیم؟!
♦️اگر جوابمان مثبت است خوشا به سعادتمان واگر جواب منفی است پس بکوشیم که عقب مانده ایم
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کارشناس شبکه اسرائیلی: حکومت ایران بسیار قدرتمند است
🎥 "ألیف صباغ" تحلیلگر مسائل خاورمیانه در گفتگو با شبکه صهیونیستی آی۲۴:
🔸اینکه فکر کنیم تحولات در منطقه باعث میشود ایران تحت حاکمیت آمریکا یا اسرائیل قرار بگیرد «تخیلاتی مانند رویا است که باید به آن خندید»؛ حکومت ایران بسیار قدرتمند است.
🔹هر کشوری با اسرائیل ائتلاف کند تنها به ابزاری برای رسیدن تلآویو به اهداف خود تبدیل میشود؛ اسرائیل به بحرین و امارات کمکی نخواهد کرد.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⚫️رعب وحشت در کاخ شیطان/ ایران در حال آماده شدن برای گرفتن انتقام سخت
⏪لفاظی ترامپ علیه ایران: انتقام بگیرید، هزار برابر شدیدتر پاسخ میدهیم
🔹ترامپ در واکنش به گزارشها مبنی بر تصمیم ایران برای گرفتن انتقام ترور سردار سلیمانی تهدید کرد: «ضربهای هزار برابر سختتر از چیزی که تا الان به آنها زدهایم، وارد خواهیم کرد».
⏪آمریکاییها فهمیده اند که حمله موشکی به عین الاسد تنها یک سیلی بود و این روزها در رعب و وحشتی خوفناک از انتقام سخت ایرانیان بسر میبرند و برای پنهان کردن ترس خود لفاظی میکنند.
اخیرا خبرهایی منتشر شده که از مردم کشورهای منطقه خواسته شده است از پایگاه های آمریکایی در کشورشان فاصله بگیرند تا در صورت تصمیم ایران برای گرفتن انتقام سخت آسیب نبینند
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
❌ بار دیگر نظامیان تروریست آمریکایی در مناطق مختلف عراق مورد حمله گروههای مقاومت قرار گرفته و تلفاتی به آنها وارد آمده است. تا این لحظه سه حمله به صورت مستند ثبت شده و بر اساس گزارش منابع نزدیک به مقاومت عراق، در یکی از حملات ستون حامل تجهیزات نظامی آمریکا به صورت کامل منهدم شد.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔗 بین الملل/غرب آسیا و محور مقاومت
📌 وزیر دفاع ترکیه گفت: رئیسجمهور فرانسه بر آتش اختلافات منطقه بنزین میریزد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری آنا از الجزیره، خلوصی آکار گفت: امانوئل مکرون بر روی آتش اختلافات (منطقه) بنزین میریزد و باعث پیچیدهتر شدن مشکلات میشود.
وی افزود: مکرون خواب میبیند، نه مسئولان ترکیه. معتقدیم اتحادیه اروپا اختیاراتی مانند تعیین مرزها و تغییر قوانین ندارد.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
گفتهاند امسال راه کربلایت باز نیست
بیشتر از این مسوزان سینههای خسته را
باز بغض دوریات راهِ گلو را بسته است
اربعینت باز کن این مرزهای بسته را...
حمید رحیمی
#اربعین
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
# بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
@basirat_enghelabi110
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
😔
مانند مردهای متحرک شدم، بیا
بی تو تمام زندگیام در عدم گذشت
🍂
میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت
😞
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
😭🥀
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📆 شب اول ماه صفر / اوج مصائب اهل بیت
▪️ ماه صفر که صفر المظفر نیز می نامند ماه غم، اندوه و گرفتاری است، در اولین روز این ماه اسرای کربلا و سرهای مطهر شهدا به شام وارد می شوند و دشمنان اهل بیت و شامیان به این خاطر شادی می کنند. 😔😭
⚫️ در آن زمان برای ورود به شام مسیر باریک و کوتاهی تا دروازه "ساعات" وجود داشت، اما ورود سرهای مطهر شهدای کربلا در این مسیر کوتاه چندین ساعت طول کشید، چراکه مردم ستمگر آمده بودند که سرهای اسرا را تماشا و شادی کنند، همه هلهله می کردند، کف می زدند، سنگ پرانی می کردند، بی احترامی می کردند و زخم و زبان می زدند. 🍂🥀
◾️ اهل بیت امام حسین را سه روز پشت دروازه ساعات در انظار نامحرمان معطل گذاشتند ، این وقایع به قدری بر امام سجاد سنگین بود که فرمود ای کاش از مادر متولد نمیشدم و آن روز را نمی دیدم😭😭😭😭
🏴السلام علیک یا ذبیح العطشان یا اباعبدالله 🏴
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
#قسمت_صد_و_نود_و_دوم
در جوابم تنها نفس بلندی کشید و مثل همیشه با سکوت سادهای منتظر شد تا خودم حرف دلم را بزنم: «به خدا انقدر هم سخت نیس! یه لحظه چشمت رو به روی همه چی ببند! فکر کن از اول تو یه خانواده سُنی به دنیا اومدی! همین!» و شاید از حرفی که زدم به قدری عصبی شد که فقط خندید و باز هم چیزی نگفت تا من با مصلحتاندیشی ادامه دهم: «اگه تو این کارو بکنی، همه چی حل میشه! تو دوباره برمیگردی اینجا، بابا هم همه چی رو فراموش میکنه و مثل قبل دوباره با هم زندگی میکنیم. منم خونوادهام رو از دست نمیدم.» به قدری ساکت بود که گمان کردم برای یکبار هم که شده، میخواهد به این مسئله فکر کند که با شور و شوقی که در انتهای صدایم پیدا بود، مژدگانی دادم: «بهت قول میدم که با این کار خدا هم ازت راضی میشه! چون هم یه کاری کردی که زندگیات حفظ شه، هم مذهب اکثریت مسلمونا رو قبول کردی!» که بلاخره پرده سکوتش را کنار زد و رنجیده پرسید: «یعنی تنها راهی که تو رو خوشحال میکنه، همینه؟» و من هیجانزده پاسخ دادم: «به خدا این بهترین راهه!»
لحظهای ساکت شد و دوباره با صدایی گرفته پرسید: «اصلاً هم برات مهم نیس که داری از من چی میخوای؟» از لحن سرد و سنگین کلامش دلم گرفت و با دلخوری گله کردم: «همین؟!!! انقدر میگی حاضری به خاطر من هر کاری بکنی، همینه؟!!! اگه حاضری هر کاری بکنی که من راحت باشم، پس چرا حالا ناراحت شدی؟ پس چرا حالا که ازت یه چیزی میخوام، بهت بر میخوره؟» از لحن پُر ناز و کرشمهام، به آرامی خندید و با آرامشی عاشقانه آغاز کرد: «الهه جان! قربونت برم! من هنوزم سرِ حرفم هستم! حاضرم هر کاری بکنم که تو راحت باشی! ولی تو از من یه چیزی میخوای که دست خودم نیس! تو میخوای که من قلبم رو از سینهام درآرم و به جاش یه قلب دیگه تو سینهام بذارم! به نظرت این کار عملیه؟!!!»
از تشبیه پُر شور و حرارتی که برای دلبستگیاش به مذهب تشیع به کار بُرد، زبانم بند آمد و نتوانستم برایش پاسخی پیدا کنم که خودش با صداقتی شیرین اعتراف کرد: «الهه جان! عقیده هر کسی براش خیلی عزیزه! تو هم برای من خیلی عزیزی! از همه دنیا عزیزتری! پس تو رو خدا من رو سرِ این دو راهی نذار که بین تو و عقیدهام یکی رو انتخاب کنم! چون نمیتونم انتخاب کنم...» و من دقیقاً میخواستم به همین دو راهی برسم که با حاضر جوابی کلامش را قطع کردم: «پس من چی؟ من که باید بین تو و خونوادهام یکی رو انتخاب کنم، سرِ دو راهی نیستم؟ اگه بخوام با تو بیام، باید تا آخر عمر قید خونوادهام رو بزنم و اگه قرار باشه تو این خونه و پیش خونوادهام بمونم، باید از تو جدا شم!» و دیگر نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم که گلویم از گریه پُر شد و به یاد مصیبت مادرم ناله زدم: «مجید! من هنوز غم مامان رو فراموش نکردم! هنوز داغ مامان تو دلم سرد نشده! اونوقت تو میخوای من با تو بیام و قید بقیه خونوادهام رو هم بزنم! مگه من چه گناهی کردم که باید اینهمه مصیبت بکشم؟»
سپس مقابل سیلاب اشکهایم قدرتمندانه مقاومت کردم تا بتوانم حرفم را قاطعانه به گوشش برسانم: «گناهم اینه که با یه مرد شیعه ازدواج کردم؟ قبول! من که حرفی نداشتم! هنوزم حرفی ندارم! ولی حالا که اینجوری شده و من باید بین شوهر شیعه و خونوادهام یکی رو انتخاب کنم، چرا انقدر اذیتم میکنی؟ چرا کمکم نمیکنی؟ چرا یه کاری نمیکنی که من انقدر عذاب نکشم؟» و باز هجوم گریه امانم را برید که دیگر نتواست اینهمه بیتابیام را تحمل کند و با دلواپسی به پای بیقراریهایم افتاد: «الهه جان! تو رو خدا اینجوری گریه نکن! آروم باش عزیزم! الان که داری گریه میکنی، حوریه هم داره غصه میخوره! به خاطر دخترمون هم که شده، گریه نکن! بخدا من نمیخوام تو رو از خونوادهات جدا کنم! من انقدر صبر میکنم تا بلاخره بابا راضی شه که تو بازم با این مرد شیعه زندگی کنی و کاری به کارت نداشته باشه. هر وقت هم اجازه بدی، خودم میام با بابا صحبت میکنم.» و بعد مثل اینکه تصویر پدر در کنار شبح شیطانی نوریه پیش چشمانش مجسم شده باشد، با لحنی مکدر ادامه داد: «با اینکه بابا هم کنار نوریه خیلی عوض شده، ولی بخاطر تو میام باهاش حرف میزنم. ازش عذرخواهی میکنم تا یه جوری با من کنار بیاد.»
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
#قسمت_صد_و_نود_و_سوم
ولی من میدانستم که این راه بن بست است و پدر تا نوریه اجازه ندهد، در حکم جدایی من و مجید تجدید نظر نخواهد کرد و مطمئن بودم نوریهای که ریختن خون شیعه را مباح میداند، تا مجید شیعه باشد جز به طلاق یا طرد من راضی نخواهد شد که اگر میتوانست با دستان خودش گردن مجید را میزد، همانطور که تروریستهای تکفیری در سوریه چنین میکنند، پس آهی کشیدم و جواب خوشبینیهای بیریایش را با ناامیدی دادم: «مجید! فایده نداره! به خدا فایده نداره! بابا دیگه راضی نمیشه! نوریه تو رو کافر میدونه! بابا هم که رو حرف نوریه حرف نمیزنه! پس تا تو شیعه باشی، بابا اجازه نمیده من با تو زندگی کنم! همین الانم فقط میگه طلاق! مگه اینکه من به همه خونوادهام پشت کنم و با تو بیام!» که خون غیرت در رگهای صدایش جوشید و با لحنی غیرتمندانه عتاب کرد: «الهه! به خدا با موندن تو اون خونه داری گناه میکنی! به خدا اینکه ساکت بشینی و ببینی که یه نفر اینطور بقیه مسلمونا رو کافر میدونه، گناه داره! تو میخوای من سُنی بشم و بعد نوریه هر چی میگه، بهش لبخند بزنم؟»
از کلام آخرش ناراحت شدم و اعتراض کردم: «یعنی چی مجید؟ مگه من که سُنیام، نوریه رو قبول دارم؟ مگه من بهش لبخند میزنم؟ نه، منم نوریه رو قبول ندارم! منم از عقاید نوریه متنفرم! ولی سکوت میکنم! خُب تو هم سکوت کن! منم میدونم نوریه با این حرفهایی که میزنه جاش تو جهنمه! ولی چون میدونم حریفش نمیشم، چیزی نمیگم! تو دلم ازش بدم میاد، ولی از ترس بابا جوابش رو نمیدم! به خاطر حفظ زندگیام سکوت میکنم!» و حالا نوبت او بود که به رفتار مصلحت اندیشانهام قاطعانه اعتراض کند: «ولی من نمیتونم سکوت کنم! دست خودم نیس! من چه شیعه، چه سُنی، نمیتونم ساکت باشم!»
از قاطعیتی که بر آهنگ کلماتش حکومت میکرد، نمیخواستم ناامید شوم و همچنان دنبال راه چارهای بودم که با لحنی لبریز محبت التماسش کردم: «خُب سکوت نکن! تو مذهب اهل سنت رو قبول کن، من یه کاری میکنم که اصلاً چشمت به نوریه نیفته که بخوای اعتراض کنی! ولی تو رو خدا به حرفم گوش کن! جونِ الهه، به خاطر حوریه، بیا یه مدت مثل یه سُنی زندگی کن! شاید نظرت عوض شد...» و هنوز حرفم تمام نشده، با خشمی عاشقانه تشر زد: «الهه! بس کن! جون خودت رو قسم نخور! تو که میدونی چقدر دوستت دارم، پس من رو اینجوری قسم نده!» از بغض پیچیده در غیظ و غضب صدایش، دست دلم لرزید، قطره اشکی پای چشمم نشست و سکوت کردم تا نغمه نفسهایش را بهتر بشنوم: «الهه جان! به خدا همه دنیای من تویی، ولی دست رو چیزی نذار که بخوام بهت بگم نه! چون هیچی برای من سختتر از این نیس که تو یه چیزی ازم بخوای و من نتونم برات انجام بدم!»
و در برابر سکوت مظلومانهام، با حالتی منطقی ادامه داد: «فکر میکنی اگه الان من برگردم خونه و به بابا بگم سُنی شدم، کافیه؟ فکر میکنی نوریه به این راضی میشه؟ مگه نشنیدی اونشب باباش چی گفت؟ گفت باید وهابی شم، یعنی به اینکه من سُنی هم بشم، راضی نمیشن! الهه! اونا میخوان من و تو هم مثل خودشون بشیم! مثل اونا فکر کنیم! مثل بابا که وهابی شده! الهه! اگه بخوای کنار نوریه زندگی کنی، باید مثل خودش باشی، وگرنه دَووم نمیاری! امروز منو بیرون کردن، فردا تو رو!» از حقایق تلخی که از زبانش میشنیدم، مذاق جانم گَس شد و باز دست بردار نبودم که میخواستم به بهانه مخمصهای که نوریه برایمان ایجاد کرده بود، مجید را به سمت مذهب اهل تسنن بکشانم که مجید با مهربانی صدایم کرد: «الهه جان! اینا رو وِل کن! از خودت برام بگو! از حوریه بگو!»
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴وقتی رهبرمعظم انقلاب میگوید به داروی آمریکا هم اعتماد نیست، دقیقا یعنی چه؟!
♦️هشدار بسیار مهم یک پژوهشگر به مردم جهان در مورد #واکسن_کرونا
🏴 #بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چه لامذهب، چه مسلمان و یا چه مسیحی باشید، به شما پیشنهاد صلح می دهند اما دستور دارند تا وقتی به دین و بردگیشان در نیامده اید، به کشورهایتان بیایند، شهر به شهر تسخیرتان کنند، مردهایتان را بکشند و زنانتان را نگهدارند
ربی «ایسرائیل آریل» رییس مرکز قضات یهودی - اورشلیم - ۲۰۱۵
🏴 #بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✨﷽✨
#شاه_کلید
👈جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت ؛ سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
🔺قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
🔺قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد
🔺قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
💠شیخ نخودکی فرمود برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان. جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!
✅شیخ نخودکی فرمود نماز اول وقت ''شاه کلید'' است.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان بسیار شنیدنی از تشرف سید ابوالحسن اصفهانی خدمت امام زمان(عج) شیعه صاحب داره...
🔻سهم شما پنج صلوات به نیت سلامتی و تعجیل درفرج امام زمان(عج).
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🌹دعای هر روز ماه صفر برای دفع بلاها🌹
🌸هر کسی خواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعا را بخواند
✨یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ✨
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
مادر شهیدان ایراندوست به فرزندان شهیدش پیوست؛
در عرض ۲ سال داغ ۲ جوان دید..
مادر نگران فرزند بود و یکبار اصرار زیادی کرد که پسرش از جبهه رفتن منصرف شود. حمیدرضا در پاسخ مادر، عینک را برداشت و دستش را مشت کرد و روی چشمانش گذاشت و گفت: «هر دو چشمم فدای حسین»
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
📎 عضو دفتر سیاسی جنبش جهاد اسلامی:
📍منطقه شاهد صف بندی میان ۲ اردوگاه مقاومت و تسلیم است
📃 به گزارش خبرگزاری مهر، «خالد البطش» عضو دفتر سیاسی جنبش جهاد اسلامی فلسطین در گفتگو با شبکه المسیره یمن اعلام کرد که منطقه شاهد صف بندی گسترده ای میان اردوگاه تسلیم و اردوگاه مقاومت است.
وی افزود: برخی رژیم های عربی از طریق عادی سازی روابط علیه آرمان فلسطین، خود را در صف دشمن صهیونیستی قرار داده اند.
⚜ البطش بیان کرد: تنها ۲ گزینه است و گزینه سومی وجود ندارد؛ یا تسلیم، یا مقاومت و یاری رساندن به آرمان فلسطین. صدای تفنگ ها، توهم عادی سازی را از بین خواهد برد.
💢 وی اضافه کرد: ما از اقدامات کشورهای عربی شوکه نشدیم چرا که طرح صلح کشورهای عربی نیز اسرائیل را به رسمیت می شناسد. آنچه که جدیدا رخ داده، صف بندی برخی رژیم های عربی در کنار رژیم صهیونیستی است.
📌 البطش اعلام کرد: گذر زمان، حقایق بیشتری را بر ملا می کند و نشان می دهد که محور فلسطین و مقاومت، محور پیروز خواهد بود. از همین جا اعلام می کنیم که اگر عربستان به روند عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی بپیوندد، در کنار دشمنان فلسطین خواهد ایستاد.
🏴 #بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 رئیسی، آذری جهرمی و امنیت ملی
ریاست قوه قضاییه متوجه شدهاند که تا ولنگاری فعلی در فضای مجازی جمع نشود و این عرصه تابع قانون و حاکمیت نگردد، جنگ روانی شدید مثلث تیرانا، تل آویو و ریاض علیه دستگاه قضا ادامه خواهد یافت و هر روز یک ماجرای جدید برای تخریب قوه عّلَم خواهد شد. یک روز افکاری و روز دیگر قطع انگشت کودکان و ...! و بدیهی است ادامه این روند، دستگاه قضا را در انجام وظایف روزانه هم با مشکل مواجه خواهد تا جایی که امثال مهناز افشار برای عدلیه تعیین تکلیف کنند!
اگر قوه قضاییه سریعا تکلیف فضای مجازی ولنگار را تعیین نکند، تکلیفش به دست ولنگاران فضای مجازی روشن خواهد شد!
"دکتر کوشکی"
🏴 #بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴زاهدی:جریان نفوذ در آموزش و پرورش رخنه کرده
عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس:
🔹جریان نفوذ به گونهای کار میکند که تا اعماق کتاب های درسی و مدیریتهای آموزش و پرورش اثر میگذارد.
🔹افرادی که درآمدهای میلیاردی دارند نمیگذارند کنکور حذف شود.
🔹جریان نفوذ سند ۲۰۳۰ را پیگیری کرد.
🔹با حذف عکس دختران فکر کردهاند کار انقلابی میکنند!
🔹شورای عالی انقلاب فرهنگی باید به گزینش مدیران آموزش و پرورش ورود کند.
🏴 #بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
هوالصادق
« ظلم جمهوری اسلامی به جامعه زنان »
💥 رهبررمعظم انقلاب درسالهای اخیربارهادرمورد خطر #تحریف حقایق توسط دشمن هشدار داده اند وامسال روز عیدقربان برآن تاکیدفرمودند :
« به موازات #تحریم یک جریان تحریف هم هست؛ تحریف حقایق، واژگون نشان دادن واقعیّات؛ چه واقعیّات کشور ما، چه واقعیّات مرتبط با کشور ما » ۱۳۹۹/۰۵/۱۰
🔹 به عنوان مثال درروزهای اخیر شاهد یک نمونه کوچک از هزاران نمونه عینی تحریف و جفا به ج.ا. بودیم .
🔴 دشمن، خطای سهوی یا کج سلیقگی حذف کاریکاتور چند زن و دختر از روی جلد یکی از کتابهای درسی را پیراهن عثمان می کند و هزاران خبر دروغ و تحلیل غلط پیرامون نقض و نادیده گرفته شدن #حقوق_زنان_درایران را تولید و منتشرمی کند !
✅ نکته قابل توجه اش اینکه تمام این اکاذیب توسط شخصیتها و رسانه های متعلق به جریانی باز نشرداده شد که سال گذشته یکی از بزرگان این جریان با شلیک پنج گلوله به شقیقه زنش اختلافات خانوادگی خود راحل کرد !!!
❇️ معجزه تحریف را جدی بگیریم!!
تحریف، دو امام معصوم - امام علی (ع) وامام حسن (ع) - راخانه نشین کرد.
تحریف، امام حسین (ع) را شهید وسایرائمه هُدای علیهم السلام را زمینگیرکرد و... !
این درحالیست که زن درغرب تا ۱۴۰ سال پیش نه تنها حق مالکیت نداشته بلکه خود، مِلک وکالا بوده است. ویل دورانت فیلسوف و مورخ برجسته غربی در کتاب « لذات فلسفی » اعتراف میکند : « برای اولین باردرسال ۱۸۸۲ در انگلیس به زنان حق مالکیت داده شد و اینکه دراین سال به مادران ماحق مالکیت دادند نه بخاطر احقاق حق، بلکه برای اینکه نیروی کار ارزان زنان را به کارخانه ها بکشانند و... »
مقایسه عظمت جایگاه و منزلت زن دراسلام مثنوی هفتادمن کاغذ است و از حوصله این مقاله خارج می باشد !
✅ و اما این فقط 👇 تنهابخش کوچکی ازکم توجهی ج.ا. به زنان است!!
ببینیم وقضاوت کنیم تاشایدخطرتحریف حقایق را جدی گرفتیم !
◀️ پیش از انقلاب، سهم زنان از کرسی استادی دانشگاه 1.4% بود که این رقم اکنون به ۲۰% رسیده است؛ تعداد فارغالتحصیلان زن دانشگاهی در سال ۱۳۵۵حدود ۶% ازکل فارغ التصیلان بوده درحالیکه اکنون ۴۴% از فارغالتحصیلان دانشگاهی را زنان تشکیل میدهند!
❇️ تعداد پزشکان زن قبل از انقلاب ۳۵۰۰ نفر بوده که هماینک به حدود ۶۰ هزار نفر رسیده است؛ پزشکان متخصص زن نیز از ۵۹۷ نفر قبل از انقلاب، با افزایش بیش از ۵۰ برابری به ۳۰ هزار نفر رسیده است !
✳️ تعداد نویسندگان زن قبل از انقلاب کمتر از ۱۰ نفر بوده که اکنون به حدود ۴۰۰۰ نفر رسیده است !
🔻 تا ۴۰ سال قبل اصلاً ناشر زن در کشور وجود نداشت درحالیکه اکنون بیش از ۷۰۰ ناشر زن فعالیت میکنند !
🔻در سالهای قبل از انقلاب که حضور بیحجاب زنان اجباری بود، تعداد حضور زنان در مسابقات ورزشی و... خارجی ۶ مورد بوده ، اما اکنون این میزان به 12 هزار مورد رسیده است !
وهمچنان جمهوری اسلامی متهم به نادیده گرفتن حقوق #زنان است !!!
#تحریف_بدترازتحریم
✍بهزادزارع
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110