✍ دلنوشته بسیار زیبای #زنده_یاد_احمد_عزیزی (روحش شاد)
🔴خروس ها منتظر اذان تواند! #خمینی کجایی؟
🔻مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم...!
ما دو هزار و پانصد سال در قفس نفس کشیدیم؛ دو هزار و پانصد سال پرچمهایمان در تبسم تکان میخورد. مغولها به کاشیهای ما تجاوز کردند. شرح نیستانهای سوختِ ما یک مثنوی با هفتاد من کاغذ است. آنها با هلاکو آمدند و ما با مولانا برخاستیم. ما بر گرد شهیدان خود سماع میکردیم. تیمور، رؤیاهای ما را به آتش کشید. اسکندر، ما را به کرانهٔ کابوس تبعید کرد. این یک مشت مینیاتور معلول، حاصل محاصرهٔ نیشابور است...
خمینی آخرین تجلی ذوالفقار بود: مردی که با ابروانش خیبرهای زمان را درهم میشکست؛ مردی که با لبهایش سماع میکرد. ابروان خمینی، ذوالفقار دوره غیبت بود.
مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم. مردی که سلمان فارسی را به همه زبانها ترجمه کرد. مردی که با اباذر برادر بود، اما با ابابسیم میانهای نداشت. مردی که با خون، شمشیر را به زانو درآورد. مردی که با بارانهای موسمیِ نیایش، پایانِ خشکسالیِ تفسیر بود. مردی که در بازارها، تجلی فروخت و به خیابانهای ما پرچم هدیه داد. مردی که ما را به خودکفایی موجها رساند. مردی که کشاورزی آخرت را رونق داد. مردی که ما را به اوایل آخرالزمان رساند.
مردی که کاسههای ترکخورده نیت را از عرفان ناب کوهپایههای پرستش پُر کرد و ما را به آب و هوای اهورایی عادت داد.
اکنون کودکان ما، بربامهای نیایش، بادبانهای بلندِ زیارتنامه را تکان میدهند. اکنون زنان ما، آبستن آفتابگردانند و مردان ما در زیرخروارها تاک - در معدن مِی- به استخراج ابدیت مشغولند. ما به جهان، خورشید و پرچم وسنجاقک و نیلوفر صادر میکنیم. اکنون پرتونگاران ما، پروانهای اختراع کردهاند که همه رنگهای جهان را نمایش میدهد و اکنون حوّاشناسان ما، کارخانه آدمسازی راه انداختهاند. ما تکلم بشری را بازسازی میکنیم. ما خشم خمینی را برای ببرهای منطقه میفرستیم تا از زخم غزالان زمین، برائت بجویند.
کپرنشینان حاشیه تصویر، تشنه یک جرعه آیینهاند. #خمینی! کجایی؟ خون تفسیر به جوش آمده است؛ زیارتنامهها زاری میکنند؛ شبنم، بیگلبرگ است؛ شب بیستاره از بیابان عبور میکند؛ شقایقها شیون میکنند: خمینی کجایی؟ قرار بود به هر کدام از ما یک شاخه گل سرخ هدیه بدهی؛ قرار بود برای ما، از مرز ملکوت، تجلی وارد کنی؛ قرار بود ما را به ملاقات خدا ببری، برای پابرهنگان فرهنگ ما، کفشهای مکاشفه بخری! نخلها خم شدهاند. هر شب کارونی از دیدگان دماوند میچکد. خروسها منتظر اذان تواند. خمینی! کجایی؟
ما را به بالاتر از ابر دعوت کن! به پایینتر از عرش؛ آنجا که برگهای درختان پرهای طاووسانند؛ آنجا که حورچشمان، آیینه تقسیم میکنند و لبخند میفروشند؛ آنجا که هر فرشتهای گاهواره عیسایی را تکان میدهد. #خمینی_خمینی_کجایی
✅ کانال بصیرت
@basiratbasir
🔰 به خمینی بگو ما ندیده شما را خریدیم
🔴 طیب حاج رضایی؛ از تولد گرفتن برای بچه فرح تا اعدام به جرم احترام به بچههای حضرت زهرا
🔹 چند ساعت بعد از دستگیری ما، #طیب حاج رضایی رو کت بسته آوردند و تو بند ما انداختند. از بزن بهادرها و لاتهای تهران بود و طرفدار #شاه؛ جوری که وقتی #فرح پهلوی پسر اولش، #رضا_پهلوی را به دنیا آورد، طیب کوچه و محل را چراغونی کرد. رو همین حساب، تا طیب را دیدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش کردم.
🔹 میدونستم #ساواک از علاقه طیب به آقای خمینی سوءاستفاده میکند. در حالی که همیشه شنیده بودیم او طرفدار و فدایی شاهه، یهو ورق برگشت و طیب شد ضد شاه. سران مملکت جلسه گذاشتند که با طیب زد و بند کنند و وادارش کنند که بگه خمینی به من پول داده تا بارفروشها رو تیر کنم.
🔹 آن روز در دادگاه، طیب رو به #سرهنگ_نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتیگری، با بچههای حضرت زهرا در نمیافتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمیافتم.
🔹 عاقبت دادگاه شاه به اسماعیل حاج رضایی، #طیب_حاج_رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلاحضرت با یک درجه تخفیف، عفو ملوکانه به شما داده.
🔹 اینها را گفتند تا طیب تو بزنه و از ترس #اعدام، حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی منو تحریک کرد؛ اما طیب که تو سلول دیگه زندانی بود، بلند گفت: این حرفها رو برای ننهات بزن! یک بار گفتم، باز هم میگم، من با بچه حضرت زهرا در نمیافتم.
🔹 فردا شب، صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن می برندشان برای اعدام. وقتی میرفتن،طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا! اگه یک روز #خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم.
🔹 بعد از پیروزی انقلاب، محمد آقا با جمعی از مردان انقلابی خدمت امام خمینی رسیدند و با ایشان عکس یادگاری انداختند. وقتی محمد آقا پیام طیب را به امام گفت، امام فرمود: طیب، #حر دیگری بود.
📚 کوچه نقاشها، خاطرات سید ابوالفضل کاظمی، گفت و گو و تدوین راحله صبوری، صفحات ۵۰ تا ۵۲
🗓 ۱۱ آبان ، سالروز اعدام طیب حاج رضایی توسط رژیم #پهلوی
✅ کانال بصیرت
@basiratbasir
🔴 مساله اصلی اینست: عراق #خمینی ندارد‼️
🔻حکایت سفر ترامپ به عراق، آن هم به صورت اعلام نشده وع #بدون_هماهنگی با دولت عراق و آنگاه تعیین شروط گوناگون برای رئیسجمهور عراق برای ملاقات، اذهان را به سمت و سوی پیشامد مشابهی در سال ۱۳۲۲ سوق میدهد.
🔹 هنگامیکه سران متفقین بدون هماهنگی با شاه ایران به تهران آمدند، نشستی برگزار کردند و حتی تا آنجا پیش رفتند که میزبانیِ صاحبخانه را نپذیرفتند و در نهایت شاه ایران با #ذلت تمام شخصا به زیارت! آنها رفت...
🔴 اما مسئله اصلی اینجاست: "عراق #خمینی ندارد! "
خمینیای که خود در قله #توحید ایستاده باشد، در روح #ملتش بدمد و آنها را به قلههای #عزت بکشاند...
بیگمان اگر ایران نیز از #نعمت_خمینی برخوردار نبود، امروز شاه ایران پشت دربهای سفارت آمریکا در تهران در انتظار اجازهنامهای برای ملاقات با ترامپ ایستاده بود
✅ این است دستاوردی از دستاوردهای ۵۷ که گروهی در کوچهپسکوچههای ظلمانیِ ذهن خود سراسیمه به جستجویش مشغولند و البته نمیخواهند که ببینند؛ بیتوجه به آنکه مللِ دیگر در تمنای قِسمی از آن هستند.
#تبیین
✅ کانال بصیرت
@basiratbasir