eitaa logo
بصیرت و روشن گری
183 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
10.5هزار ویدیو
138 فایل
خداوندا 🥺 🤲 تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را مبادا گم کنم اهداف زیبا را مبادا جا بمانم از قطار مُوهِبَت هایت #خداوندا مرا مَگذار تنها لحظه ای حتی🤲 اللّهم عجل لولیک الفرج 🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت : نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر . الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید ، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت : بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم ومادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛ ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ *رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛* لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد؛ در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت : گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت؛ آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت: مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم توی درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. 👌 اگر انسان بنده‌ ی خدا شد ، بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶ ✍آیت الله بهلول، سخنران مسجد گوهرشاد و یکی از شاهدان عینی کشتار مردم معترض به در دوران بود.
🔴قتل عام مردم بابل به خاطر سفر رضاخان 🔹روزی به مازندران مسافرت کرد، قرار شد یک روز در توقف نماید، ولی در آنجا بسیاری از مردم به خاطر مصادره املاکشان توسط شاه به گدایی افتاده بودند، شهردار به خاطر اینکه رضاخان گدایان شهر را نبیند آنها را جمع کرد ودر حمام های عمومی شهر زندانی کرد تا رضاخان از شهر خارج شود، ولی به دلیل بارندگی شدید رضاخان 3 روز در شهر ماند، پس از رفتن رضاخان وقتی در حمام ها را باز کردند60_70نفر به دلیل نرسیدن غذا و نبود هوا از گرسنگی و خفگی مرده بودند. 📚منبع:کتاب تاریخ بیست ساله ایران/نوشته حسین مکی(نماینده مجلس در زمان پهلوی) /جلد6/صفحه101_102 @basiratdashtebashim