هدایت شده از بصیرت ظهور 313
🔴 چرا امام دعوت ناهار هاشمی را قبول نکرد؟
🔹 چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۶۱
ساعت ده صبح به زیارت امام رفتم، حالشان خیلی خوب بود ... برای ناهار، امام را به منزل خودمان دعوت کردم که نپذیرفتند و فرمودند:
"اگر بپذیرم باید به خانه فرزندانم هم بروم و باعث اتلاف وقت است."
(خاطرات روزانه مرحوم هاشمی رفسنجانی)
💢 ای کاش ذره ای از حضرت امام خمینی (ره) یاد می گرفتند:
آنان که چون در حکومت مسئولیت داشتند یا دارند، حق خود می دانستند و می دانند در سفرهای کاری خارج از کشور، با هزینه و وقت بیت المال، زن و بچه ها را بار هواپیما کنند و همراه خود ببرند!
یا در اوج جنگ، برای رفع خستگی، همراه خانواده در جزیره کیش و سد لتیان و کاخ شاه، اسکی روی آب بازی می کردند!
یا در اوج بحران که سیل خانه و دارایی ملت را می برد، حاضر نیستند سفر تفریحی خانوادگی خود به قشم یا خارج را نیمه کاره رها کنند و به داد ملت برسند!
آنان که بخاطر نسبت فامیلی با امام، سفرهای خارجی را به بهانه ترویج اندیشه های امام! حق خود می دانند.
آنان که با گذشت 30 سال از رحلت جانگداز امام عزیز، همچنان درحال بسط و گسترش کاخ سازی به نام مرقد امام هستند.
آنان که رنگ و برق سفره های اشرافیشان، چشم مردم را می زند.
آنان که فکر می کنند پایداری دین خدا و جمهوری اسلامی، بسته به وجود آنان و آقازاده هایشان است.
آنان که بود و نبودشان اتلاف وقت خدا و خلق الله است!
اللهم العنهم جمیعا
📝 #حمید_داودآبادی
بصیرت ظهور &تلگرام👇
telegram.me/basiratezohor
سروش👇
sapp.ir/basiratezohor
ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
🆔 @Haj_Ghasem1
من در رکاب شمر جنگیدم!
من در رکاب رزمنده دلیر اسلام "شمر بن ذی الجوشن" در جنگ صفین، علیه لشکر معاویه تحت فرماندهی علی (ع)، در شلمچه جنگیدم.
من نیروی تحت امر شمر بودم در جزیره مجنون.
در گرماگرم نبرد در فکه، شمر فرمان های ولی خود علی را که به من ابلاغ می کرد، با جان و دل می پذیرفتم. حتی اگر لازم بود در میدان مین غلت بزنم و راه را برای گذر نیروها باز کنم.
در طلائیه بود که شمر فرمانم داد تا بر روی سیمهای خاردار بخوایم! و خوابیدم.
چه لذتی داشت وقتی نیروها، پایشان را بر پشتم می گذاشتند و می گذشتند.
این که آنها در سیم خاردار دنیا گیر نکنند، بسی شُکر داشت.
من در رکاب شمر، تحت فرمان علی، لحظه ای خواب نداشتم و خواب را از چشم دشمن گرفته بودم.
من در رکاب شمر و شمر تحت امر ولی خویش علی، جنگیدیم و زخم برداشتیم.
شمر اما، آن چنان دلاورانه رزمید که بارها تا مرحله شهادت پیش رفت!
همواره به لیاقت و غیرت شمر در صفین، غبطه می خوردم و از این که تحت امر چنین فرماندهی می جنگم و از امام خویش حمایت می کنم، بر خود می بالیدم.
شمر برای من و امثال من، الگو و اسطوره ای بود مثال زدنی!
اما ...
شمر که از جبهه بازگشت، از من که تحت امر او بودم، حقیرتر شد!
شمر که روزی فرمانده دلیری برای من بود، آن شد که ...
قهرمان جهاد اصغر، در جهاد اکبر کم آورد!
قدرت، دنیاخواهی و ... زیر دندانش مزه داد و شد آن که نباید!
جنگ که تمام شد، شمر که دوستان و خانواده احساس عقب ماندگی از دنیا را به او القاء کردند، زد توی جاده حاکی!
کارت جانبازی و سابقه جبهه، برای او شدند نردبان رسیدن به دنیا. آن هم چه دنیایی!
تا توانست از موقعیت خود بهره برد.
و شمر، شد آن که اصلا انتظارش را نداشتم.
جنگ که شد، شمر دیگر سردار علی (ع) نبود.
عاشورا که شد، برای شمر، هر که قدرت و مالش بیشتر بود، شد ولی و امام!
هر که وعده وزارت و وکالت می داد، شمر طرف او بود.
و جنگ که شد، شمر از کارت جانبازی و سابقه جبهه اش بیشتر از قبل استفاده کرد.
همه را گرد خود می آورد، از خاطرات نبردش تعریف می کرد و از پیروی اش از امام!
راهیان نور را که به صفین می بردند، شمر بلندگو دست گرفته و برایشان از رزم خود و علی داد سخن می داد.
آن قدر که همه می ماندند "علی در رکاب شمر بود، یا شمر در رکاب او؟"
و علی، برای او فقط شده بود وسیله جلب وجهه و جذب مخاطب.
و آن شد که بسیاری، با شنیدن آن خاطرات که کم هم واقعی نبودند، شمر را نماینده امام معصوم پنداشتند، غسل شهادت کردند و قربتا الی الله، در عاشورا آن کردند که نباید!
آنها شمر را با خاطراتش از نبرد صفین دیدند، ولی امام وقت خویش، حسین (ع) را ندیدند.
و آن شد که خاندان امام معصوم را خارجی دانستند و آن کردند که تا آن زمان علیه خارجی ها مرتکب نشده بودند.
شمر پشت کارت جانبازی و سابقه جبهه در رکاب علی، سنگر گرفته بود و کسی جرات به نقد کشیدنش را نداشت.
هر جا کم می آورد، فریادش بلند می شد: "من برای این انقلاب جان دادم. من برای این مملکت خونم بر زمین ریخته است. من جوانی ام را به پای شما مردم گذاشتم ..."
هیچکس پرونده قاچاق کالای شمر را نگشود.
هیچکس فساد مالی آقازاده های شمر را رو نکرد.
شمر، خراب نبود، ولی وقتی خود را به دنیا وانهاد، آن قدر خراب شد که شد فرمانده سپاه عبیدالله و به قتل حسین بن علی (ع) کمر بست!
جالب آن بود که در صفین، شمر بر من که توانم اندک بود، رو ترش می کرد و "ضد ولایت فقیه" می نامید.
در فتنه 88 شمر را در چند چهره آشنا دیدم.
آن جا که روز عاشورا، پرچم عزای حسین (ع) را به آتش کشید و عربده زد: "مرگ بر ..."
من دیگر تحت امر شمر نجگیدم.
من افتخار میکنم شمر که روزی با استناد به " أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ " ولایت خود بعد از علی را در فرماندهی به من یادآوری می کرد، وقتی قدم از ولایت امام خویش برون نهاد، دیگر برای من هیچ ارزشی نداشت.
از آن روز، دیگر شمر برای من با "عدنان خیرالله" وزیر دفاع صدام، یکی شد. و چه بسا عدنان باآبروتر بود؛ چون از اول با صدام بود و بر عهدش وفادار ماند.
خدایا، ما را عاقبت به شمر مگردان.
ما را از دنیاخواهی، غرور، تکبر و فریب شمر درون مصون بدار و عاقبت بخیر گردان.
✍ #حمید_داودآبادی
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
🔷دردنامه ای از یک دوست خطاب به #پرویز_پرستویی
آقای پرستویی، برادر شهیدت را فراموش نکن
آقای پرویز پرستویی یا همان حاج کاظم آژانس شیشه ای: آن روز دوستت از تو خواست در فیلم "به وقت شام"" که گوشه ای بسیار اندک از جنایات و وحشیگری داعش را در سوریه نمایش می داد بازی کنی، گفتی:
به هیچوجه در این فیلم بازی نمی کنم.
و درباره شهدای مدافع حرم گفتی:
آنها مدافع بشار اسد هستند و دارند مردم سوریه را قتل عام می کنند.
و چه زیبا دوستت بهت گفت:
خرفت شدی پرویز ...
و بجای تو هادی حجازی فر بازی کرد.
و فقط بازی کرد. و اصلا قرار نبود بروی سوریه و از نزدیک ذره ای از جنایات داعش را و دلاوری مدافعان حرم را ببینی!
آقا پرویز
می دانم باور نمی کنی
ولی می گویم:
داعشی هایی که تو آنها را مردم سوریه میدانی، اکثرشان سوری نبودند و از چین و چچن و ترکیه و عربستان و حتی اروپا به سوریه آمده بودند تا ملت سوریه را قتل عام کنند، یک تفاوت اساسی با بعثیانی که در خرمشهر برادر عزیزت شهید بهروز پرستویی را به شهادت رساندند، داشتند.
بعثیانی که برادرت بهروز برای دفاع از دین و وطن و انقلاب در خرمشهر دلاورانه مقابلشان جنگید و به شهادت رسید، یک هزارم داعشی هایی که تو آنان را ملت سوریه می دانی، وحشی نبودند و جنایت نکردند!
اشکالی ندارد آقا پرویز
زمستان تمام می شود و روسیاهی به ذغال می ماند!
باید یادت بیاید در بهمن ۵۷ که انقلاب داشت به پیروزی می رسید امام خمینی اجازه نمی داد کسی به ارتشیان شاه حمله کند و در برابر شلیک آنان، مردم گل در لوله اسلحه شان می گذاشتند!
بعید می دانم حتی در شایعات شنیده باشی زمان انقلاب، مردم و معترضین، نیروهای امنیتی و نظامی شاه را زنده زنده آتش بزنند و در اطرافش رقص و پایکوبی کنند!
البته حساب امثال "محسن مخملباف" که در تاریکی شب پاسبان کلانتری را با چاقو میزد و فرار میکرد و امروز به اسراییل می رود و از بهاییان حمایت می کند، از مردم جداست!
کجای انقلاب مردم و جوانان به نوامیس طرفداران شاه حمله کردند؟! یا به خانه مخالفین ریختند و در حق زن و بچه اش بی حیایی ای کردند که آدم ار ذکر آن شرم دارد؟!
فقط یک خواهش دارم:
اول برو فیلمهایی را که شبکه خبری داعش از جنایاتش در حق مردم سوریه پحش میکرد ببین.
بعد فیلمهایی را که اغتشاشگران این روزها از جنایات و شادی خود میگیرند و منتشر می کنند ببین!
چه بسا تحت تاثیر تبلیغات مجازی هر دو را خواهی گفت:
کار خودشان است!
شهادت برادرت چی؟
آن را چه خواهی نامید؟!
فقط بگویم که این داعشی های وطنی، بر فرض محال که بتوانند با حمایت انگلیس و اسراییل و آمریکا قدرت را به دست بگیرند، اول سراغ مزار شهدا بخصوص شهید سرافراز بهروز پرستویی در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) که اتفاقا در کنار همرزمان شهیدم است، خواهند رفت!
اگر جرات داری قاب عکس برادر شهیدت را به دست بگیر و برو وسط این جماعت که سنگشان را به سینه می زنی!
#حمید_داودآبادی _ آبان ۱۴۰۱
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor