🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
﷽
#ملاقات_باامام_زمان
سید بحر العلوم (رحمه الله) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسأله، که گریه بر امام حسین (علیه السلام) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد، همان وقت متوجّه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید وسلام کرد، بعد پرسید:
جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ اگر مسأله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟ سید بحر العلوم گفت: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین وگریه کنندگان بر حضرت سید الشهداء (علیه السلام) می دهد، مثلا در هر قدمی که در راه زیارت برمی دارد ثواب یک حج ویک عمره در نامه عملش نوشته می شود، وبرای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره وکبیره اش آمرزیده می شود؟
آن سوار عرب فرمود: تعجّب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود، سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت، در شکارگاه از همراهیانش دور افتاد وبه سختی فوق العاده ای افتاد وبسیار گرسنه شد، خیمه ای را دید ووارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید. آنان در گوشه خیمه عنیزه ای (بز شیرده) داشتند واز راه مصرف شیر این بز، زندگی خود را می گرداندند، وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند، ولی بخاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریده وکباب کردند، زیرا چیز دیگری برای پذیرایی از مهمان نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابید وروز بعد از ایشان جدا شد وبه هرطوری که بود خود را به درباریان رسانید وجریان را برای اطرافیان نقل کرد.
در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن وفرزندش را داده باشم، چه عملی باید انجام بدهم؟
یکی از حضّار گفت: به او صد گوسفند بدهید، یکی از وزراء گفت: صد گوسفند وصد اشرفی بدهید، دیگری گفت: فلان مزرعه را بدهید، سلطان گفت:
هرچه بدهم کم است، زیرا اگر سلطنت وتاج وتختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هرچه را که داشتند به من دادند، من هم باید هرچه را که دارم به ایشان بدهم تا سربه سر شود، بعد به سید فرمود:
حضرت سید الشهداء (علیه السلام) هرچه از مال ومنال واهل وعیال وپسر وبرادر ودختر وخواهر وسر وپیکر داشت همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائرین وگریه کنندگان آن همه اجر وثواب بدهد، نباید تعجب نمود، چون خدا که خدائیش را نمی تواند به سید الشهداء (علیه السلام) بدهد، پس هرکاری که می تواند انجام می دهد، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودش، به زوّار وگریه کنندگان آن حضرت، درجاتی عنایت می کند درعین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند، پس شخص عرب از نظر سید بحر العلوم غایب شد»
📕ملاقات با طاووس بهشت حضرت مهدی (عج)، ص ١۶٣
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
﷽
#ملاقات_باامام_زمان
جبران کردن اشتباه شیخ مفید توسّط امام زمان (علیه السلام)
می گویند از روستایی کسی خدمت شیخ مفید رسید ودر مورد زنی حامله که فوت کرده وفرزندش زنده است سؤال کرد که: «آیا باید شکم این زن را پاره کرده وطفل را بیرون آوریم ویا این که با آن بچّه، او را دفن کنیم؟»
شیخ مفید فرمود: «با همان بچّه او را دفن کنید».
پس آن مرد برگشت. در وسط راه دید مرد اسب سواری از پُشت سر، سریع می آید، وقتی به نزدیک مرد رسید، گفت: «ای مرد! شیخ مفید فرموده است که شکم آن زن را پاره کنید وطفل را بیرون بیاورید وزن را دفن کنید».
آن مرد نیز همین کار را کرد. پس از مدّتی اتّفاق را برای شیخ مفید بیان کردند، شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم ومعلوم است که آن شخص صاحب الامر (علیه السلام) بوده است. حالا که در احکام دینی اشتباه می کنم همان بهتر که دیگر احکام دینی را بیان نکنم».
پس به خانه رفتند ودرب خانه را بستند وبیرون نیامدند.
ناگاه از حضرت ولی عصر (علیه السلام) نامه ای برای شیخ مفید آمد که: «بر شما واجب است تا احکام دینی را بیان کنید وما هم شما را همراهی کنیم ومواظب باشیم که اشتباه نکنید».
پس شیخ مفید دوباره شروع به بیان احکام دین کرد(۱).
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان (علیه السلام)
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
﷽
#ملاقات_باامام_زمان
ارتباط آیت الله بروجردی با امام زمان (علیه السلام)
آقای سیّد حبیب الله حسینی قمّی که از اهل منبر قم است وآقای حسن بقّال که فعلاً در تهران است، با هم قرار می گذارند که یک سال شبهای جمعه به مسجد جمکران بروند وحوائج خود را از حضرت بقیّة الله (روحی فداه) بگیرند، این عمل را یک سال انجام می دهند وتشرّفی برایشان حاصل نمی شود.
شب جمعه ای که بعد از یک سال بوده، آقا حسن به آقای سیّد حبیب الله می گوید: «بیا با هم امشب هم به مسجد جمکران برویم».
آقای سیّد حبیب الله می گوید: «چون من یک سال به مسجد جمکران رفته ام وچیزی ندیده ام دیگر به آنجا نمی روم».
آقا حسن زیاد اصرار می کند که: «امشب را هم هر طور هست بیا با هم برویم، شاید نتیجه ای داشته باشد».
بالأخره حرکت می کنند وپیاده به طرف مسجد جمکران می روند در بین راه سیّد مجلّلی را می بینند که مانند کشاورزان «سه شاخ خرمن» روی شانه گرفته واز دور می رود.
آنها مطمئن می شوند که او حضرت بقیّة الله (روحی فداه)است.
آقای سیّد حبیب الله می گوید: «من وقتی چشمم به آن حضرت افتاد قضیّه سیّد رشتی که در مفاتیح نقل شده بیادم آمد. به آقا حسن گفتم: «برو واز آن حضرت چیزی بخواه».
آقا حسن جلو رفت وسلام کرد وگفت: «آقا خواهش دارم با دست مبارک خودتان دشتی به من بدهید».
حضرت به او سکّه ای می دهند، سپس رو کردند به من وفرمودند: «حاجت تو هم نزد آقای بروجردی است، وقتی به قم رفتی، نزد آقای بروجردی برو وبگو چرا از حال فلان کس که در مصر است غافلی؟» وچند جمله دیگر که سرّی بود به من فرمودند که به آیت الله بروجردی بگویم وبعد آن حضرت تشریف بردند.
آقا حسن وقتی به سکّه نگاه کرد دید تنها روی آن خطّی ضربدر زده اند وچیزی بر آن نوشته نشده است.
بالأخره وقتی به مسجد جمکران رفتیم وقضیّه را برای مردم نقل کردیم آنها سکّه را در میان آب انداختند واز آن آب به قصد استشفاء آشامیدند وبه سر وصورت خود مالیدند.
من هم پس از آنکه از مسجد جمکران به قم برگشتم به منزل آیت الله بروجردی رفتم ولی تا سه روز موفّق به ملاقات حضرت آیت الله بروجردی در جلسه خصوصی نشدم.
روز سوّم که خدمت آن مرحوم رسیدم بدون مقدّمه فرمودند: «سه روز است که من منتظر تو هستم کجائی؟»
عرض کردم: «آقا موانعی بود که موفّق به ملاقات خصوصی نمی شدم».
آیت الله بروجردی فرمودند: «حاجت تو این است که می خواهی به کربلا بروی، لذا مبلغی پول به من دادند ومن مطالبی که حضرت بقیّة الله (روحی فداه) فرموده بودند به آیت الله بروجردی عرض کردم وآیت الله بروجردی به آقا حسن گفتند: «چرا آن سکّه را به افراد معصیت کار وناپاک نشان می دهی؟»
ضمناً من به آقای بروجردی عرض کردم: «آقا شما چیزی بنویسید که من گذرنامه بگیرم وبه کربلا بروم».
آیت الله بروجردی فرمودند: «تو گذرنامه نمی خواهی، فلان دعاء را بخوان واز مرز عبور کن وبه کربلا برو».
من هم همان روزها حرکت کردم وبه طرف عراق رفتم، وقتی به مرز عراق رسیدم با آنکه همراهان من همه گذرنامه داشتند بیشتر از من که گذرنامه نداشتم معطّل شدند واحدی از من مطالبه گذرنامه نکرد»
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان (علیه السلام)
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor