▪️السلام علیک یااباعبدالله▪️
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
◼️روز عاشورا می شود بنا بر یکی از دو روایت ابوالفضل میآید جلو عرض می کند برادر جان به من هم اجازه بفرمایید، این سینه من دیگر تنگ شده است، دیگر طاقت نمی آورم،می خواهم هر چه زودتر جان خودم را قربان شما کنم .فرمود: برادرم! حالا که می خواهی بروی، پس برو،بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری.
حالا ببینید چه منظره باشکوهی است، چقدر عظمت است،چقدر شجاعت است چقدر دلاوری است،چقدر انسانیت است، چقدرشرف است، چقدر معرفت است،چقدر فداکاری است! یک تنه خودش را به این جمعیت میزند. مجموعه کسانی را که دور این آب را گرفته بودند چهار هزار نفر نوشته اند.خودش را وارد شریعه فرات میکند.اسب خودش را داخل آب میبرد.این را همه نوشتهاند:اول مَشکی را که همراه دارد پر از آب میکند و به دوش میگیرد. تشنه است،هوا گرم است،جنگیده است،همین طوری که سوار است تا زیر شکم اسب را آب گرفته است، دست میبرد زیر آب، مقداری آب با دو مشت خودش تا نزدیک لبهای مقدس می آورد.آنهایی که از دور ناظر بوده اند گفته اند اندکی تأمل کرد،بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد.آبها را روی آب ریخت.آنجا کسی ندانست که چرا ابوالفضل آب نیاشامید،اما وقتی بیرون آمد یک رجزی خواند که در این رجز مخاطب،خودش بود نه دیگران.
▪️کتاب#نهضت_حسینی_صفحه258و259
#شب_نهم_محرم
#شب_حضرت_عباس
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله