eitaa logo
باولایت تا شهادت
134 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
55 فایل
طریقه ارتباط با ادمین 👇 https://eitaa.com/maghsody21 سلام بر دوستان ولایت مدار، با کانال با ولایت تا شهادت، در خدمتتان هستیم لطفا دیگران راهم دعوت کنید 👇👇👇👇 https://eitaa.com/bavelayat_ta_shahadat_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
※  بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※ : پایین پای مادرم! ✍ نظم خانه بهم می‌ریزد وقتی مادر مریض می‌شود، نه؟ شاید اینکه نظم صفحات ما هم این روزها کمی بهم بخورد، طبیعی است. • خانه فرو می‌ریزد، وقتی مادر از خانه می‌رود، نه؟ ✘ نه .... می‌شود خانه‌ای فرو نریزد وقتی مادر از آن می‌رود اگر فقط یکی از فرزندان این مادر بتواند مادرِ بقیه شود؛ حتیٰ مادرِ پدرش!!! ✘ نزدیک‌های اذان صبح است در تهران، موقع پُست نیست، ولی موقع حرف زدنِ بچه‌هایی که مادرشان وصیت دارد برایشان، که هست. ※ مثلاً خیال کنیم الآن ما جای حسین و حسن و زینب (علیهم‌السلام) و .... پایین پای مادرمان نشسته‌ایم! خیال که اشکال ندارد؟ بالاخره به ما هم اجازه داده‌اند وارد این خانه شویم از روزی که زیر گوشمان اذان گفته‌اند: «أشهد أنّ علیّاً ولیّ الله». • مثلاً خیال کنیم ما دور بستر مادرمانیم، و انگشتانش را یکی یکی در مشت‌مان می‌گیریم و نوازش میکنیم و می‌بوسیم! • مثلاً خیال کنیم مادرمان چشمانش را هر از چندگاهی باز می‌کند و به چشمان ما می‌دوزد و تا عمق نگاهش را می‌خوانیم! • مثلاً خیال کنیم ما اینقدر با این مادر مَحرمیم، که نگاهمان که می‌کند می‌فهمیم دلواپسیِ ته چشمانش چیست؟ با آرامش سر تکان می‌دهیم و می‌گوییم : مامان به هیچی فکر نکن، من هستم! مامان نگران هیچی نباش من هستم! و مادر لبخند می‌زند و آرام می‌شود و چشمانش را دوباره می‌بندد. • مثلاً خیال کنیم، آخرین سفارش مادرمان به جای امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ما بوده باشد: «سلام مرا تا قیامت به فرزندانم برسان» ✘ سرّ این «سلام» چیست که مادر برای من و شما فرستاده است روزی.... تا امروز جرأت کنیم وارد این خانه شویم و جایی بنشینیم که زینبِ عقیله سلام‌الله‌علیها نشست، که حسینِ سیدالشهداء علیه‌السلام نشست.... ※ مامان، امشب پایین پای تو ماییم که نشسته‌ایم، تا وقتی آخرین بار چشمانت را باز کردی، ما هم شبیه حیدر علیه‌السلام خیالت را جمع کنیم که سلامت را به همه‌ی فرزندانت می‌رسانیم و از «سرّ سلامِ» تو برای همه‌شان پرده برمی‌داریم. ※※※※※ | اذن خودش بود، کمپینی طراحی کردیم برای مادر! برای رساندن این سلام | صفحه‌ای ساخته‌ایم در سایت منتظر، در آدرس زیر 👇 💢 montazer.ir/la27/ روزی که شروعش کردیم می‌دانستیم این ادامه‌ی همان روزی است که چادر سرش کرد و رفت یکی یکی در خانه‌های محل را کوبید و یادشان آورد پیمانشان را ... یادشان آورد علی(ع) را ... یادشان آورد سفارش نبی خدا (ص) را! ✘ مرکزیت محتوایی کمپین «راز پنهان فاطمه سلام‌الله‌علیها» در وب سایت منتظر و همین صفحه است تا یاد همه‌ی فرزندانش بیاورد مادر دارند، مادری که می‌تواند آنها را تا مقام خودش بالا ببرد، مادری که می‌تواند آنها را صاحب «مقام محمود» کند! مقام محمود یعنی : « بنشینند پایین پای مادرشان و مادر چشمش که به آنها می‌افتد بگوید: آخیش حالا با خیال راحت می‌توانم سفر کنم، این خانه «امّ أبیها» دارد و فرو نمی‌ریزد!» بگوید: من دلواپس بچه‌هایم تا قیامت نیستم، آنها «سلام مرا» که «راه و رسم سِلم و سلامتی و امنیتِ جان و روحشان است» به همه‌ی فرزندانم تا قیامت می‌رسانند! ※ بیایید کمکمان کنید بچه های مادرمان! باید برویم درِ خانه‌ی تک تکِ فرزندان مادر را بزنیم و یادشان بیاوریم مادر دارند! یادشان بیاوریم آنها باید خودشان را، روحشان را، اَمانت مادرشان را، سالم به او برگردانند! 💢 معرفی این صفحه‌ی اختصاصی از چند مسیر ممکن است: ۱ـ این مستند گزارشی را که دیروز منتشر کردیم، برای هر کس که می‌شناسید پُست کنید و از او بخواهید «راز پنهان مادرش» را در لینکی که در کپشن هست، جستجو کند👇 https://eitaa.com/ostad_shojae/33200 ۲ـ فایل چاپی پوستر معرفی این صفحه را که در ادامه برایتان می‌گذاریم، به تعداد عشقتان و همت تان چاپ کنید و هر کجا که دستتان می‌رسد و بچه‌های مادرمان می‌بینند، بچسبانید تا از طریق اسکن کیوآرکد آن، وارد این صفحه شده و اطلاعات لازم را دریافت کنند. ۳ـ فایل چاپی کارت ویزیت معرفی این صفحه را نیز در ادامه برایتان می‌گذاریم، آن را نیز می‌توانید چاپ کنید و در هیئتها و روضه‌ها و حرم‌ها و مساجد و مراکز تحصیلی و .... به بچه‌های مادرمان برسانید. ✘ ما باید درِ قلب همه‌ را بزنیم و یادشان بیاویم مادر دارند! همان کاری که مادرمان با اهل محل خودشان کرد. @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
موضوع : «مهارت استفاده از غیب» ✍ موقع پست «گپ روز» نیست! ولی گپ روز «حرف دل» است و دل وقت و ساعت نمی‌شناسد که! • نشسته‌ام گوشه‌ی حرم! گوشه که می‌گویم چقدر کلمه‌ی مبتذلی است برای این مثال! بی‌نهایت که گوشه ندارد، و حرم همان بهشت بی‌نهایتی است که وعده داده‌اند، و ما توان ادراکش را نداریم. زیارت نامه در دستانم است :  السلام علی آدم صفوه الله، السلام علی نوح نبی الله، السلام علی ابراهیم خلیل‌الله ... و یکی یکی سلام، تا میرسد به پادشاه زمین! حالا من با این همه عظمتِ پیش رویم چه کنم؟ آنقدر آدم ناتوان می‌شود مگر؟ نه بلد شده‌ام دور این عظمت بگردم، نه بلد شده‌ام قربان صدقه‌شان بروم، نه بلد شده‌ام خودم را در این آغوش‌های همیشه باز جا کنم! آنقدر آدم ناتوان می‌شود مگر؟ برمی‌گردم به عقب! دیروز بالای قبر یکی از دوستانم ایستاده بودم که فقط یک روز از من کوچکتر بود! عمرم تمام دارد می‌شود، ترس ندارد این؟ و من می‌دانم که «آدم و نوح و ابراهیم و ....» یک پیامبر نبوده‌اند و تمام، یک حقیقت جاری‌اند که دستم باید برسد به آنها! همین‌جا باید برسد! ولی دستانم ضعف دارد و نمی‌رسد... • می‌دانم اگر اینجا از بهشت لذت نبرم، آنجا بهشتی در کار نیست. من با این بهشتی که در آن نشسته‌ام چه کرده‌ام مگر؟ کور می‌آیم و می‌نشینم و کَر برمی‌گردم! √ خدایا «لا حول و لا قوه الّا بک» توانی نیست جز به قوّت تو، می‌شود از این بدبختی و بی‌پر و بالی برهانی مرا؟ دلم اینور ماجرا را می‌طلبد اما جانم کشش بالا رفتن ندارد! رحم کن بر بنده‌ای که گناه زمین‌گیرش کرده... @ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: «نیاز» آدمیزاد را «بلدِکار» می‌‌کند. ✍️ خیلی سال است که این دغدغه‌ی استاد بوده و هست: اجرای • هفته‌ی پیش جدی‌تر برای سازماندهی این طرح جلسه گذاشتیم و شروع کردم به نوشتن طرح، برای ارائه به چند نهاد مرتبط تا اینکار با استفاده از ظرفیت‌های مردمی و کمک بعضی نهادها در سراسر کشور و حتی در کشورهای دیگر، بطور همزمان «روزهای جمعه، دو سه ساعت قبل از نماز مغرب» برگزار شود. • طرحش را که می‌نوشتم، به پایگاه‌های مردمی ای فکر می‌کردم که بعد از اطلاعیه ریپلای شده👇 eitaa.com/ostad_shojae/33584 در تمام استان‌های کشور تشکیل شد و ما همین الآن می توانیم با کمک این گروههای مردمی حداقل در سی استان اجتماعات استغاثه را همزمان کلید بزنیم. • در طرح، از آیات قرآن و احادیث مستند پیرامون مسئله « وجوب استغاثه» استفاده کردم، جلوتر که رفتم حالم از خودم بهم خورد. مگر استغاثه حدیث و آیه می‌خواهد؟ • رها کردم همه‌ی قالبهای علمی و علمایی و اداری را ... و قلم را دادم دست قلبم و بقیه طرح را اینگونه ادامه دادم : ( کسی که به طلب رسیده؛ - دعایش حقیقی - و عملش متناسب است با قدر دعایش. نمی‌شیند کنج عزلت دست بالا ببرد و کلماتی را زمزمه کند که حتی قدمی هم بلد نیست برایش بردارد. «نیاز» آدمیزاد را «بلدِکار» می‌‌کند. مگر زنی که راه می‌افتد می‌رود گوشه ضریح امام رضا علیه‌السلام را می‌گیرد و زار می‌زند برای شفای فرزندش، کسی یادش داده است؟ این نیاز اوست که به او «آداب استغاثه» را یاد داده است. آیا برای این طبیعی‌ترین و فطری‌ترین رفتار بشر، بزرگان هنوز بدنبال حدیث مستند می‌گردند؟ یک سوال: آیا کسی هست که بتواند جهان به سقوط رسیده‌ی امروز را سامان دهد؟ آیا این «امام حق» تنها «پاسخ گره‌گشا» به این نیاز بشر نیست؟ پس می‌‎شود داستان همان زن و شفای فرزند بیمار و حرم علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام! آیا استغاثه برای ظهور چیزی جز همین مسئله‌ی ساده است؟) • طرح تمام شد و رفت که برود برای نهادها! خلاصه اینکه ما میخواهیم شروع کنیم، کارد به استخوان رسیده شروع کنیم، حتی شده از اجتماعات کوچک چند نفره در خانه‌ها و مساجد و هیئتها.... تا برسد به اجتماعات چند هزار نفره. و می‌رسد حتماً. • شما هم آماده باشید و اگر چنانچه می‌توانید در این طرح جلودار باشید و مراسم استغاثه را هر چند کوچک، هر هفته دو سه ساعت مانده به نماز مغرب برگزار کنید حتی با جمعیتی در حد انگشتان دست، با پشتیبان روابط عمومی به آیدی زیر ارتباط برقرار کنید: 👉 @poshtibaan_ertebatat @ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: « خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ » ✍ خبرها را که مرور می‌کردم رسیدم به ویدئوی پسری در غزه! گرسنه بود. سرباز رژیم اشغالی او را برد سر دیگ غذا و گفت: اینهمه گوشت! بگو از دولت اسرائیل هستی، تا سیرت کنم! پس‌شان زد و گفت: عمراً ... • فرو ریختم! دیگر خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ به خدا که این کودکان را بعداً می‌گذارند جلوی ما و می‌گویند: شما در عافیتِ‌تان حتی در دعا هم کم گذاشتید، اینها دیگر چیزی نداشتند که بدهند وگرنه می‌دادند... • تا کمی آبرویمان را درخطر می‌بینیم، تا کمی کمبودها ما را در مشت خود می‌فشارند، تا همسر و فرزندمان چند تا تعطیلات، درگیر جهاد و فعالیت مهدوی می‌شوند، تا چیزی می‌شنویم و می‌بینیم که به ما برمی‌خورد، اولین فکر ... فکر خالی کردنِ میدان، یا فکر نِق زدن به عزیزانمان است که پس تفریح‌مان چه؟ پس خانه و زندگی‌مان چه؟ پس .... •ویدئوی دختر کوچکی را دیدم. از او که پرسیدند چه آرزویی داری؟ گفت: من دیگر هیچ چیز در دنیا ندارم! پدر و مادر و خانه و ماشین و اتاقم و.... همه را از من گرفتند، اگر آرزویی هم از این دنیا داشته باشم، به چه دردم می‌خورد دیگر ؟ • و من با خودم فکر میکنم، چند تا آرزوی دنیایی تا حالا نگذاشته من به سمتِ امامم هجرت کنم؟ و با روزی، هفته‌ای یا ماهی دو سه ساعت وقت گذاشتن، خودم را قانع میکنم که در لشگر امامم هستم! که منم اهل جبهه «مقاومت» هستم! √ زهی تصور باطل! زهی خیال محال! • بخدا که خدا «مدل مقاومت» را جلوی چشم ما گذاشته و با همین مدل از ما خواسته، مقاومت کنیم و مقاومت را بفهمیم! • آخ که جمعه‌ها چقدر بی‌پروا به صورت ما سیلی می‌زنند! تا لنگ ظهر که خوابیم ... عصر هم که درگیر خاله‌بازی‌های دنیا! بعد می‌آییم گوشه‌ای راحت لَم می‌دهیم و اخبار مقاومت را چک میکنیم، بی‌آنکه ذره‌ای فکر کنیم سهم من از این «مقاومت» چقدر است؟ • چقدر کمند عزتمندانی که همّت کردند و استغاثه‌های عصر جمعه را در گوشه‌ای به پا کردند! و چقدر کمند آنان که واجب میدانند بر خود که خویش را به این جمع‌ها برسانند! ✘ من و شما و شما و شما .... بله .... هرکدامِ ما ! وظیفه داریم استغاثه را جهانی کنیم! خیلی زود! چون کمی آنطرف‌تر مردمِ زمین، زیر چکمه‌های استکبار به اضطرار رسیده‌اند! و اگر اضطرارشان آنقدر در ما همت ایجاد نمی‌کند که خودمان را به هجرت به سمت امام برسانیم، بیماریم! اگر این دغدغه در ما ایجاد نشده که به تجمع‌های استغاثه برسانیم خودمان را، و یا بانیِ این دعاهای دسته‌جمعی شویم، قلبمان خیلی مریض است... خیلی!!!! ※ خدایا این مریضی، ما را قرنهاست بیچاره کرده است و مثل سرطانِ بی‌درد نمی‌فهمیمش! @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: برای رسیدن باید رفت! ✍️ نشسته بودم در اتاق انتظار، داشتم شیر خوردن نوزادی را تماشا می‌کردم! و لبخند مادرش را که بیش از نوزادش مست این زیباترین اتفاق هستی بود. او صاحب اسم رزّاق خدا بود و شاید نمی‎‌دانست که اینهمه مستی‌اش از شیر دادن، از کدام حقیقت هستی می‌آید. • در همین حین بود که مادری به همراه دختربچه‌ی دوساله‌اش وارد اتاق شد و تا دید نوزادی در آغوش مادرش شیر می‌خورد حواس دخترک را پرت کرد و او را به سمت بیرون راهنمایی کرد و بعد از دقایقی بدون دخترش برگشت! • وارد که شد عذرخواهی کرد و گفت : داریم عادت شیر خوردن را از دخترم می‌گیریم، آنقدر در بحران است و غمگین، که هر صحنه‌ای که او را یاد شیرخوردن می‌اندازد، او را بهم می‌ریزد عجیب! • لبخند زدیم و نشست... و شروع کرد از غصه‌ی خودش حرف زدن! او بیش از دخترکش از این روزهایی که در حال سپری شدن بود، بهم ریخته بود و اشکش بند نمی‌آمد... و من تازه فهمیدم چرا باید شاهد این ماجرا می‌بودم : √ کندن‌ها و گذشتن‌ها خیلی سختند! خیلی... مخصوصاً وقتی که تو باید از آغوشی جدا شوی که از خودت به تو عاشق‌تر است! از خودت به تو مهربان تر است! و این جدا شدنِ ظاهری، برای او سخت‌تر است تا تو! اما سرآغاز یک رسیدنِ جاودانه است. • گاهی کودک فکر میکند مادرش دیگر دوستش ندارد که دیگر بصرف نوشیدن شیر در آغوشش نمی‌کشد! او نمی‌داند که تمام جانِ مادر در این فراق تب کرده است و درد می‌کند. اما این حقیقتِ دنیاست که برای رسیدن باید رفت! و مادر یا پدر کسی است که از خود می‌گذرد تا تو برسی! • کارم تمام شد و راه افتادم به سمت خانه! در میان مکالمه‌ی چند نفر در سالن مترو، فهمیدم چه عصبانی‌اند از رمضان. چقدر دلم میخواست ماجرای آن مادر و کودک را برایشان تعریف کنم. بابا می‌گفت هیچ کس اندازه خدا بنده‌اش را لوس نکرده و اینهمه نعمت را در مدلهای مختلف به پایش نریخته ! حالا همین خدا گفته اینها را بگذار کنار سفره‌ی دیگری برایت چیده‌ام! باید بلندشی از سفره‌ی قبلی تا این سفره به جانت مزّه کند! • و ما چقدر شبیه همان کودک دو ساله‌ از دست خدا عصبانی می‌شویم. کاش به ما گفته بودند «برای هر رسیدنی باید رفت!» آنهم از چیزی که دوستش داری. «جهل» شاید تنها عامل « چراها و گِله‌های » آدمها از همدیگر است! حتی از خدا! برای بزرگ شدن هم باید رفت! باید خود را گذاشت و رفت! به «چرا» که مبتلا شدیم درحقیقت خورده‌ایم به دیوارِ جهلِ درون خودمان! @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: «به رفاقت نوجوانانتان با ما کمک کنید» ✍️ یکی از پرتکرارترین مشکلاتی که در تحلیل پیام کاربران در ماه فروردین با آن روبرو بودیم؛ مسائل مربوط به «نوجوان» بود. • ما برای راه‌اندازی بخش رسانه نوجوان بیش از یکسال است که با دو گروه متخصص در تلاشیم. یک گروه متخصص در محتوا و یک گروه متخصص در تولید‌های هنری ویژه نوجوان. • آنقدر مدل‌های مختلفِ تولید را برای محتوای انسان‌شناسی نوجوان بالا و پایین کردیم تا بالاخره رسیدیم به یک مدلی که تا حد قابل قبولی به دل خودمان نشست. مدلی که در آن ضمنِ: ۱• تولیدات ویژه شبکه‌های اجتماعی و مخصوص وب‌سایت نوجوان و ۲• تولیدات مکتوب مثل رمان‌ها بسته‌ای از فعالیت‌های اجتماعی مثلِ : ۱• کارگاه‌ها ۲• هیئات مخصوص نوجوان ۳• اردوهای آموزشیِ هنری به منظورِ ‌«هم آموزش» و «هم تولید فرم‌های مختلف مفاهیم انسانی توسط خود نوجوانان» را در خود جای داده است. • ما در «استدیو نوجوان انسان تمام» بالاخره بعد از یکسال تلاش، و آموزش گروهی از نوجوانان برای تولید محتوا به وسیله‌ی خودشان، آماده حضور در عرصه رسانه‌ی نوجوان شدیم. • و پنج‌شنبه اولین روز از دهه کرامت، اولین روز دیدار «گروه برنا منتظر» با نوجوانان شما خواهد بود. که ان‌شاءالله از فردا که ایّام شهادت امام صادق علیه‌السلام می‌گذرد اطلاعیه‌های آن را منتشر خواهیم نمود. ✘ اما آنچه مهم است در این میان، همراهی درست والدین با این واحد است تا نتیجه‌ای که ما در انتظار آن هستیم اتفاق بیفتد. یعنی «اصلاح جهان بینی» که خودبخود «اصلاح رفتار» را نیز بدنبال خواهد داشت. • پس خواهش میکنیم به رفاقت نوجوانانتان با ما کمک کنید، برای خلق کارهای بزرگ! نه اینکه آنها را به یک مجموعه‌ی آموزشی برای نشستن و آموختن معرفی کنید و خیالتان راحت باشد که به نتیجه خواهیم رسید...نه ! ما بدنبال یک رفاقت اثرگذاریم، تا از فرزندان شما سفیران فرهنگی برای «برنا منتظر» بسازیم. امروز، برای شماست! شما پدر و مادرها! شما عموها و خاله‌ها و مادربزرگ‌ها و .... شما معلمان و دبیران و آموزشگاه‌داران و ... • اول ما باید بدانیم چگونه با آسیب‌های بچه‌ها روبرو شویم، تا «برنا منتظر» بتواند در آینده‌ای نزدیک با ابزار رفاقت و احترام و ارزش‌مداری نسل نو، آنان را با مفهمومی به نام «خود» و «مدیریت خود» آشنا کند. نوجوانی که این دو را آموخت، مدیریت تمام ارتباطات خویش را خواهد آموخت. برنا منتظر: «استدیو نوجوانِ انسان تمام» Borna.montazer.ir
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: «ده تا مناظره لازم نیست! همان یک مناظره هم زیاد است تا مدیری که خدا در درونش حاکم است را بیابیم» ✍️ اهل شمال بود! خانمی حدود سی و پنج ساله! همیشه لبخند داشت، همیشه مهربان بود و با شوق به بقیه نگاه می‌کرد. سرپرستار شیفت عصر بود در اتاق عملی که سالها در آن کار می‌کردم! • با همه فرق داشت. ضمن اینکه به راندمان بالای اتاق عمل و نظم عمل‌ها توجه می‌کرد، محال بود به خستگی تیم جراحی و استراحت بچه‌ها و نشاطشان فکر نکند. • هیچ سرپرستاری مثل خانم نجفی نبود! فقط او بود که در شیفت کاری‌اش همه نشاط داشتند، هیچ کس خسته و کلافه نبود. دائماً به اتاق‌ها سر می‌زد و به راه افتادن سریعتر عمل‌ها کمک می‌کرد. خلاصه اینکه با قلبش مدیریت می‌کرد نه با خودکار و کاغذ ! • داشتم رد می‌شدم از استیشن، دیدم جلسه دارند با سرشیفت‌ها ! انگار که کاری داشته باشد، با اشاره دست به من گفت: نرو، صبر کن! به حرفش با افراد جلسه ادامه داد و گفت : از روز اول که این بیمارستان تأسیس شده اکثر ما تازه فارغ‌التحصیل شده بودیم، و آمدیم و اینجا را از صفر راه انداختیم. بارها گفتم، برای من حفظ امنیت و نشاط اینجا چه برای بیماران و چه برای پرسنل از همه چیز مهمتر است. برای همین تصمیم دارم هر شیفت یکی از شما جای من بایستد و مدیریت شیفت را قبول کند من هم کنارش باشم و تمام چند و چون کار مدیریت اتاق عمل را به او بیاموزم. می‌خواهم اینجا آنقدر استخوانش محکم باشد که اگر هرکداممان به هر دلیلی نبودیم یکی دیگر بیاید کار را دست بگیرد و خدشه‌ای به امنیت و نشاط و آرامش اینجا وارد نشود. بعد رو کرد به من و پرونده‌ی ناقصی را داد دست من و خواست بروم و درستش کنم. • من آمدم بیرون ولی یاد روزی افتادم که یکی از مدیران برای اینکه بتواند بعد از مرخصی زایمان دوباره به پست خودش برگردد، بی‌‎کفایت‌ترین پرسنل یک بخش را جای خودش گذاشت که مطمئن باشد کسی جایش را نمی‌گیرد! و شش ماه چه بر سر پرسنل و بیماران آن بخش بیاید اصلاً مهم نبود! •مقایسه این دو حالت در یک لحظه، کافی بود برای اینکه من بفهمم چرا این یکی اینقدر در قلب همه محبوب بود و آن یکی فقط سهمی از احترام داشت آنهم بخاطر پستی که در آن قرار گرفته بود. • مدیری که خدا در درونش حاکم است: ساختار را می‌سازد! و تمام تلاشش را می‌کند که مدیر بپروراند به قدر و قیمت خودش تا اگر نبود ... ثمره‌ی زحماتش از هم نپاشد. او با قلبش همه چیز را جلو می‌برد و هرگز برای ماندن به غیبت و حذف و تخریب بقیه دست نمی‌زند! اما مدیری که نفسانیت بر او حاکم است، روی همه چیز خط می‌کشد و آسان تهمت و غیبت و تحقیر و تخریب را به جان می‌خرد تا خودش بماند و خودش... • در انتخابات هم اگر کمی ذهنمان را از جناح‌ها و شنیده‌ها و گفتمان‌های لغو، خالی کنیم و با قلبی که لُخت شده بنشینیم و تماشا کنیم؛ ده تا مناظره لازم نیست! همان یک مناظره هم زیاد است تا ‌«مدیری را که خدا در درونش حاکم است» بیابیم! @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: هنوز ما فقط حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صاحب عزا می‌دانیم! : آفت‌های عزاداری • این روزها چقدر حرف، برای زدن هست، نمی‌دانم چقدرشان را می‌شود گفت! این روزها هجوم می‌آورند تمام حرفهایی که باید وسط مجالس عزاداری، علِت اصلی همه گریه‌ها باشند! • داشتم با خودم فکر می‌کردم  : همین الآن وسط تمام هیئت‌ها و مجالس عزاداری، که بندِ محکم زمینند به آسمان و هر سال قلبهای مرده‌ی زیادی را احیاء می‌کنند: هزار نیّت و دعا و حاجت، از قلبهای ما می‌گذرد! حق داریم ... کسی را جز این خاندان نداریم، که دست یاری دراز کنیم! یکی زیر مشکلات زندگی کمرش خم شده، و قرضها که روی قرض تلنبار شده، آرامشش را گرفته! یکی از سقوط اخلاقی نوجوان و جوانش هراسان است و نور امید و هدایت میخواهد! یکی بیمار دارد و زیر فشارهای مریض‌داری برای شفای بیمارش دعا می‌کند! • داشتم با خودم فکر می‌کردم: ۱۴ قرن است ما مفتخریم به عزاء. عزایی که آب حیات است در رگهای انسانیِ ما. عزایی که انسانیت را زنده نگه داشته! ولی نتوانسته این درک را همه‌گیر کند، که هر چه می‌کِشیم از همین عاشوراست که قرن‌هاست برایش رخت عزا به تن میکنیم. • هنوز فقط حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صاحب عزا می‌دانیم؛ در حالی که صاحب عزای اصلی خودِ ماییم!  که امروز مجبوریم بنشینیم و برای چیزهایی نگران باشیم که اگر دنیا صاحب داشت، اگر مسیر درست را طی می‌کرد، این مشکلات نبود که گلوی ما را سفت بگیرد و بفشارد. جهان در تمدن خویش به فنا رسیده است و نیاز به تمدنی دارد که صفر و صدش درست چیده شده باشد ! همان تمدنی که امام حسین علیه‌السلام حذف شد، تا این تمدن جهان را نگیرد! تمدنی که انسان را می‌بیند، نه این زن و مرد را، و صفر و صدش را بر مبنای نگاه خدا به این انسان می‌چیند. • وسط هیئتها نشسته‌ایم، و نمی‌دانیم اگر تمدن حاکم بر جهان، تمدن امام معصوم می‌بود قطعا صفر و صدش معصومانه چیده میشد، یعنی همانطور که خدا می‌خواست، و اینگونه فقر در تمام ابعادش ما را به ستوه نمی‌آورد: ـ فقر در اقتصاد ـ فقر در فرهنگ و اخلاق ـ فقر در سلامت ـ فقر در .... ما به فقر رسیدیم، چون منبع این تمدن را داشتیم و نفهمیدیم چگونه باید دنیایمان را بر اساس آن اداره کنیم. • این تمدن، در جهان، بزودی براحتی فراگیر می‌شود زیرا : ـ تمدن جهان به نهایت سقوطش رسیده، ـ و خستگی بشر برای درک یک زندگی آرام، آخرین روزهای بلوغ خود را طی میکند! ✘ کاش هیئتها همه می‌دانستند: یک هیئت، آنجا گلِ آخر را میزند که عزادارانش به این اداراک برسند اگر همین الآن دغدغه‌ی نام و  نان و سلامتی و ... دارند یعنی صاحب عزا آنهایند! و باید برای تمدنی انسانی، که دغدغه‌ها هم در آن انسانی‌اند، تلاش کنند. برای حاکم کردن آخرین متخصص معصوم که صفر و صد تمدنش را معصومانه ببندد تا «عدالت» ساده ترین خروجی این تمدن باشد.مبانی انسان‌شناسی در تمدن نوین الهی @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: «باطن من چه شکلی است؟ اگر دین ابزار باطن‌سازی است پس چرا پیامبر اسلام صلوات الله علیه فرمودند: امّت من در قیامت به صورت ده حیوان محشور می‌شوند؟» ✍️ موضوع روز امروز، ریشه‌ای‌ترین مشکل دنیاست، که به ساده‌ترین و بی‌ارزش‌ترین شکل ممکن با آن برخورد می‌شود! به شما قول می‌دهیم، ‎پاسخ کلیدی‌ترین ریشه‌ی مشکلات دنیا را امروز به ساده‎‌ترین بیان ممکن دریافت خواهید کرد. - اگر دین علت قوام و حیات بشر است؛ پس چرا بشر از اول خلقتش تا کنون نتوانسته یک جامعه دین‌مدار تشکیل دهد؟ - چرا بی‌دین‌ها فارغ‌تر، شادتر و آسان‌تر زندگی می‌کنند؟ - آیا واقعاً بدون قوانین دست و پا گیر رساله نمی‌توان مسیر کمال را پیمود؟ - چرا من به عنوان یک انسان دیندار، از قدرت، نشاط و عزت نفس کافی برخوردار نیستم؟ - چرا فرزندان من با اینکه در خانواده‌‌ای متدین زندگی می‌کنند، ولی دین‌گریز شده‌اند و علاقه‌شان به سبک زندگی غربی بیش از سبک زندگی اسلامی است؟ اینها مهمترین سوالات بی پاسخی است که اگر بصورت مهندسی و ریشه‌ای به آنها پاسخ داده شود؛ «همین فهم پاسخ این سوالات» برای حل تمام این مشکلات کافیست! نیاز به هیچ فعالیت فرهنگی دیگری نیست ! @ostad_shojae
: خدا «دیدنی» است! و دیدنِ خدا آموختنی است! ✍️ مهمترین رابطه‌ی زندگی هر انسان، که اگر درست سرمایه‌گذاری و برقرار نشود، تمام زندگی‌اش فقط «بازی» بوده ؛ «رابطه‌ی او با خداست!» • اما در کدام سیستم آموزشی، بصورت مهندسی روی شناخت این رابطه، مدیریت این رابطه، ظرائف این رابطه، و از همه مهمتر آسیبها و درمانهای این رابطه کار شده است؟ • در وب سایت منتظر، دسته‌ای وجود دارد بنام «مجموعه کارگاه‌های توحیدی» این مجموعه کارگاه‌ها که بصورت رایگان در دسترس شماست، بسته کاملی است برای: ـ شناخت خدا ـ آغاز ارتباط درست و مهندسی با خدا ـ مدیریت رابطه با خدا ـ رشد و تقرب در رابطه با خدا ـ شناخت آسیب‌ها و درمان آسیبهای رابطه با خدا و ..... امروز دررابطه با همین مهمترین مسئله آموختنیِ جهان است. • از کنارش ساده رد نشویم. دسترسی به مجموعه کارگاه های توحیدی : media.montazer.ir/category/کارگاه/کارگاه-های-توحیدی/ @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
: « از بیروت آمده‌ایم بیرون! » (آخرین خاطره از شهیده کرباسی) : «وظیفه ما درتقویت جبهه مقاومت و سرعتِ پیروزی حق » ✍️ سحرگاه پنجم اکتبر (دقیقاً ۱۷ روز) پیش بود! بی‌تاب و نگران بودم از وضعیتی که هر روز برایشان تنگ‌تر می‌شد! آنقدر که اشک‌های بی‌قراری‌ام ناخودآگاه چند ساعتِ ممتد به کمکم آمدند تا این قلبِ به تشویش افتاده را آرام کنند. • همان موقعِ سحر پیام دادم :الآن کجایید آرزو ؟ بچه‌ها کجا هستند؟ • چند ساعت بعد جواب داد: از بیروت آمده‌ایم بیرون! در یک هتل مستقریم و دنبال خانه‌ای می‌گردیم. اما هیچ جا امن نیست! نقطه‌‍زن دنبالمان هستند، جوری که نمی‌توانیم گوشی‌هایمان را روشن کنیم... • او حرف می‌زد و من کلماتش را با عطش می‌نوشیدم. گفتم : بیایید ایران، بچه‌ها را بفرستید ایران! نگرانی‌ات که کُشت مرا دختر ! • گفت : خانواده‌ام نیز بسیار نگرانند و همین را می‌گویند! ولی نه برای من، و نه برای بچه‌ها این انتخاب ممکن نیست! شهادت هم لیاقت می‌خواهد، «دعا کنید برایم» ... و این جمله را چند بار تکرار کرد! • گفتم باید با تو حرف بزنم ... گفت در اولین فرصت با شما تماس می‌گیرم. و با همه‌ی فشاری که رویشان بود، تماس تصویری گرفت و باهم در مورد وایرال «دعای مرزداران» در «تایم لاین عربی خصوصاً محور مقاومت» کمی صحبت کردیم. دعا را که از میکس و مستر برگشته بود برایش فرستادم گوش داد و ایراداتش را برایم یکی یکی گفت. • امّا یک جمله گفت که از آنروز زندگی‌ام را شقّه شقّه کرده است! گفت : «مردم در لبنان پر از ترس و استرس شده‌اند و بیش از دعا و تغذیه معنوی، به دنبال کردن اخبار مشغولند! من نگرانم کم بیاورند ... قدرت روح مقاومت، به غذای آسمان آن روح بند است». • گفتم : صحیفه..... آرزو ... «صحیفه تنها غذای آخرالزمان» است! استاد چند سال است که از و وجوب آن حرف می‌زنند برای موفقیت جبهه حق در آخرالزمان. اما آنقدر که باید، ما نتوانستیم اهمیّت آنرا برای مردم جا بیندازیم . گفت : تمام دردم این است.. فقط همین ! دستم بسته شده و شبکه‌های ارتباطی من با آدمهای موثر رسانه لبنان قطع شده است. من به این نتیجه رسیدم باید تنهایی اینکار را شروع کنم ... شما به من قول بدهید فقط نگران حیطه مسئولیت من نباشید! من از پس بخش خودم باید بربیآیم، تا غصه‌ام شما را نگیرد. و من مثل همیشه به این مدیر قدرتمندم تکیه دادم و آرام گرفتم. • تلفن را قطع کردیم ... و من رفتم سراغ تیم رسانه، برای تولیداتی که او برای اهمیت دعای مرزداران «اهل ثغور» در تایم لاین عربی سفارش داده بود. و ... ادامه روند انتشار گسترده این دعا ! • هر روز پیام میداد که ما خوبیم و نگران نباشید.... تا روز ۱۸اکتبر ساعت ۸:۵۳ دقیقه صبح. نوشت : | سلام جانم 😘 خدا قوت 🙏 فقط می خواستم بگم که ما خوبیم به لطف خدا ❤️| • وقتی جواب پیامش را می‌نوشتم مطمئن بودم این پیامم تیک دوم نخواهد خورد. و ۱۹ اکتبر خبر حال خوبِ ابدی‌اش اول بار از همان توئیتری منتشر شد که خودش یک فعال رسانه‌ی قدرتمند در آن شبکه بود. «شهیده معصومه (آرزو) کرباسی» و همسر والامقام‌شان «شهید رضا عباس عواضه» حق زیادی به گُرده‌ی «رسانه‌ی منتظر» داشته و دارند. • امروز آرزو به تهران بر‌می‌گردد... به معراج شهداء! و ما قرار است برویم ببینیمش! یادم هست آخرین بار که رسید تهران با همان چمدان‌هایش آمد به شهرری، و همه را گذاشت در اتاق جلسات و رفت حرم سیدالکریم علیه‌‌السلام. امروز اما فکرکنم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام به استقبال «میوه‌ی بالغ و رسیده‌ی حرمش برود»... به استقبال شهیده معصومه کرباسی. ورود سرافرازت را به تهران تبریک می‌‎گویم : «میوه‌ی رسیده‌ی باغ مقاومت»! «منتظر : رسانه رسمی استاد محمد شجاعی» @ostad_shojae |montazer.ir
💬 موضوع روز: «همه گپ روزها موضوع روز ندارند که»! ✍ افطاری دعوتمان کردند منزلشان! سابقه‌ی رفاقت‌‎مان، برمی‌گردد به جایی که لیله‌القدری بی‌آنکه همدیگر را بشناسیم، هر کدام جداگانه یک حقیقت مشترک را شناختیم و تصمیم‌مان برای زندگی‌مان عوض شد. • هر کدام جداگانه طلب کردیم راهی بسمتِ «یاریِ امام» که تمام حقیقت رمضان بود برایمان باز شود. • در جاهای مختلفی از جهان دعا کردیم و مسیر زندگی‌مان تغییر کرد و امروز اینجا کنار هم، مثلاً در نبردی نرم حضور داریم. می‌گویم مثلاً چون واقعاً «مثلاً» است و حقیقت هدایت و جریان‌سازی و ابزار آن در دست خداست و تو فقط با اختیار انتخاب میکنی که در این مسیر باشی نه در جای دیگری. • مهمانی نورانی و سبکی بود. از آینده‌ی جهان یک عالمه حرف زدیم آنهم اندازه فهم خودمان... و باز تجدید عهدی که گهگاهی باهم می‌کنیم اتفاق افتاد! که با تمام سختی‎‌ها و موانع، ما می‌خواهیم که بمانیم، و برای این ماندن باید زحمت بکشیم. زحمت نه در جهان بیرون، بلکه در جهان درون! ✘ چون دیگر فهمیدیم استقامتِ در این داستان، فقط به یک عامل بستگی دارد و آنهم یک جانِ پرورش یافته و قدرتمند و رهاست. • بچه‌ها که هر کدام از خاطرات رسیدنشان به این تشکیلات حرف می‌زدند. با خودم فکر می‌کردم حرف زدن ما درباره مسیر یک عشق مشترک با این وسعتِ فهم محدود اینقدر شیرین است، روزی که بفهمی انتخاب شدی برای بودن در کنارش، آنهم بی قید و شرط... حالت چگونه می‌شود؟ • موقع خداحافظی، آقای خانه رفت داخل اتاق مطالعه‌ای که سرشار از انرژی و نور بود و با یک کیف برگشت! به همه یک اسکناس صد تومانی داد! ولی به کوچکترین فرد جمع نه ... در حالیکه معمولاً از کوچکترین عضو عیدی دادن آغاز می‌شود! هر چه این عیدی ها را به تعداد بیشتری هدیه می‌داد، چشمان پسر بیشتر رنگ انتظار می‌گرفت. تا جایی که کیف پولش را بست و مکثی کرد، انگار دیگر اسکناسی نمانده باشد در کیفش! بعد با لبخند مرموزی از مشتش یک انگشتر عقیق که نام مبارک حضرت رقیه سلام‌الله علیها روی آن حکاکی شده بود درآورد، گرفت روبروی پسر! چشمانش از دیدن این انگشتر و به ویژه نام حکاکی شده روی آن که تمام عشقش بود برق می‌زد! همسرم که تمام مدت حواسش به انتظار چشمان او بود گفت: همیشه جایزه‌های خیلی خاص را می‌گذارند آخر سر و در شرایط ویژه‌تری می‌دهند، تحمل هیچ تأخیری به ضررت تمام نمی‌شود. • حرفش آنقدر حکیمانه بود که مرا در مشت خود گرفت و رها نکرد! امروز در قنوت نماز عید فطر با خودم فکر می‌کردم ؛ خدا از «خَیر َما سألکَ بِه عِبادک الصّالحون» چه قدرش را روزی هر کدام از ما می‌کند؟ • و تازه اینجا بود که فهمیدم این بالاترین خیری که بندگان خدا درخواست می‌کنند، تعبیر همان آیه از قرآن است که : «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الارض یرثها عبادی » بندگان وارثان زمینند و قطع کنندگان ریشه‌ی کفر و ظلم! بندگان صالح یاوران علیه‌السلام اند و جز ماندن برای امر اصلاح زمین از خدا چیزی نمی‌خواهند. همین همه‌ی طلب جانشان است. همین بالاترین تقدیر جذب شده‌ی شب قدرشان است. • نماز که تمام شد روی یک بلندی ایستادم، و جمعیتی را با لذت تماشا کردم که نقش‌آفرینان تمدن صالحانند و شاید با تأخیر این عیدی بزرگ خدا را دریافت کنند اما همان تنها عیدیِ عظیم خدا بنامشان ثبت شده که خدا بالاتر از آن ندارد که برایشان کنار بگذارد. √ خداوندا در این روز ما را از یاری‌دهندگان امامی قرار بده که تمام عالَم را برای لحظه‌ی غلبه‌ی تمام حق بر تمام تاریکی بدستان او آفریده‌ای. @ostad_shojae