📍میگویند عثمانی بود...
میدانی یعنی چه؟
یعنی مزهی #ولایت علیّ را نچشیده بود...
با یکسری سوءتفاهمها از دین و #اهلبیت علیهم السلام که به خورد جامعه داده بودند، زهیر نیز از همهچیز کناره گرفت و به زندگی مشغول بود...
*سال ۶۱ هجری با خدم و حَشم از مناسک حج، عازم منزلش در کوفه بود...
• شنیده بود فرزند زهرا علیهاالسلام به سوی کوفه حرکت کرده است، به خاطر نامههای هزار هزار کوفیان... ؛
اما زهیر نه نامهای نوشته بود و نه دعوتی کرده بود...
در منزلگاههای سفر نیز مراقب بود که مبادا با امام هممنزل شود... ؛ چراکه نمیخواست به هیچ نحوی به این مسائل مرتبط گردد...
¶اما نهایتا در منزلگاهی اتراق کرد که امام در آنجا بودند...
🔘امام برایش پیغام فرستادند که اندکی مهمان خیمهی ما باش!..
زهیر دستدست میکرد تا بهانهای برای رد دعوت بیابد...
**او مردی متشخص بود و پیام از سوی فرزند رسول خدا برایش آمده بود...نمیشد به همین سادگی نادیده بگیرد...
• همسرش تردید او را دریافت... نهیب زد که آنقدر بیمنطق شدهای که از کلام و نگاه او نیز میگریزی؟! برو ببین سخنش چیست...
√این سخن، جرقهای شد در انبار کاه و تردیدهای زهیر را خاکستر کرد...
🌴راهی #خیمه_امام شد...
⭕️حتما منتظری در ادامه این سطور بدانی که در خیمهی امام چه گذشت...
•نمیدانیم...گویا مجلسی خاص بوده و ویژهی اهلش...
اما میدانیم طولی نکشید که زهیر خندان و بشاش از خیمه بیرون آمد...
* یک کلام ورد زبانش بود:
✨ #اربابم_حسین...اربابم حسین...
✔️زهیری که تا آن روز، ولیّ نداشت، حالا از عشق #ولایت مالامال بود...
🔅در چشمش جز حسین، چیزی دیده نمیشد: نه خدم و حشم نه اهل و عیال نه وجاهت و آبرو...
همه را مرخص کرد که من دیگر غلامم...آقا نیستم که برای خودم زندگی به هم بزنم...
◽️زهیر یکی از معدود اصحابی است که در جایجای #کربلا، نامش شنیده میشود:
√در ورود به کربلا، مواجهه با سپاه حرّ و تشر زدن به آنها، در نصیحت و توبیخ مداوم سپاه عمر و شمر،
√در دفاع از حریم خیمهها در #تاسوعا و #عاشورا، در ابراز ارادتهای جانانه در #شب_عاشورا، در نماز ظهر عاشورا و... .🍂
☘زهیر... قلبت چه طعمی چشید از شهد ولایت، که اینطور آواره و حیرانت کرد؟
چه فهمیدی از غلامی حسین ارواحناله الفدا که هرچه در رکابش غلامی میکردی راضی نمیشدی؟...
⚫️ @shab_amaliat
⚫️ @bayad_ghavi_shavim