eitaa logo
تولد دوباره (درمسیر بندگی )
301 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
17.5هزار ویدیو
442 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 نهایت شکنجه ساواک👈 و مقاومت فوق تصور👈 یک زن مسلمان و مبارز: ته‌ِگرد را زیر انگشتانش نهادند، چشمان زن بسته بود و جائی را نمی‌دید ناگهان دستانش را به دیوار کوبیدند و سوزن‌ها را از زیر ناخن‌ها تا ته فرو کردند درد، استخوان‌های زن را می‌سوزاند اما لب از لب نمی‌گشود خاموش کردن ته سیگار روی بدن زنها از دوران جنگ ویتنام مُد شده بود و آمریکائی‌ها کشف کرده بودند زنان ویت کُنگ تنها با این شیوه لب به سخن باز می‌کنند زن را روی تخت خواباندند و پس از فحش‌های تکان‌ دهنده و سرگیجه آور حالا سیگارهای خود را روی بدن او خاموش می‌کردند اما بی فایده بود گویی ساواکی‌ها باید به دنبال راه دیگری می‌بودند. زن، دیگر جای سالمی برای شکنجه شدن نداشت آن زن😰 🌹 👈 بود، ملت که برای آرمانش، تا پای جان ایستاد اما این پایان داستان او نیست ساواک برای آنکه مقاومت این زن را بشکند آخر کار رفتند را آوردند و جلوی چشم مادرشان، دردناکترین شکنجه ها را بر روی آنها شروع کردند. 😰 🌹راضیه و رضوان۱۳ و ۱۴ ساله بودند که جلوی چشم مادرشان، آنقدر آنها را زدند و با سیگار سوزاندند که زن دعا می‌کرد دخترکانش زودتر بمیرند تا اینقدر زجر نکشند اما زن مگر حرف می‌زد هرگز و همه می‌دانیم شکنجه فرزند جلو چشم چقدر وحشتناک است اما این کوه صبر لب از لب باز نکرد😰 🌹بعد از انقلاب مسئول تامین امنیت غرب کشور شد و را شناسایی و تار و مار کرد سهم او از انقلاب تنها شکنجه و زندان و نبود، دباغ برای تامین مخارج چند خانواده که تکفل آنان را از دوران نمایندگی مجلس بر عهده گرفته بود بعد از دوران نمایندگی مجلس می کرد هیچ وقت نه باندی داشت، نه به بیت المال دست درازی کرد نه بچه هایش آقازاده و اشراف شدند این روزها، بانوی قهرمان ملت ایران را نه در خیابان انقلاب و بر روی یک سکو در حال دهن کجی به مقدسات یک ملت، بلکه باید در آرامگاه امام خمینی یافت؛ مرضیه حدیدچی شخصیت کاریزماتیک و گمشده نسل ماست؛ نسلی که گویی قهرمان واقعی‌اش را گم کرده و در غیاب حدیدچی‌ها، آرمان‌ها می‌شوند و قهرمان‌های تقلبی جای قهرمان‌های واقعی را گرفته اند... https://t.me/joinchat/AAAAAEC_hUFofJtbl044JA باکليک روي آدرس بالا به ما بپوينديد. برشی از زندگی 👈 () نوشته سیده سعیده موسوی
🌷این عکس ، ﺁﺩﻡ را خجالت‌زده می‌کند ، یکی از حزن انگیزترین ودر عین حال حماسی‌ترین لحظات فکه ، ماجرای گردان حنظله است؛ 300 تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانال‌ها به محاصره‌ی نیروهای عراقی در می‌آیند، آنهاچند روز وصرفا با تکیه برایمان سرشار خود به مبارزه ادامه می‌دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و باعطش مفرط به شهادت می‌ﺭﺳﻨﺪ، ساعتهای آخرمقاومت بچه‌ها در کانال، بیسیم‌چی گردان حنظله حاج همت را خواست، حاجی آمد پای بیسیم و گوشی رابه دست گرفت. صدای ضعیف وپر از خش خش را از آن سوی خط شنیدم که میگوید: احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بی‌سیم دارد تمام می‌شود، بعثیها عن قریب می‌آیند تاما را خلاص کنند، من هم خداحافظی میکنم. حاج همت که قادر به محاصره‌ی تیپ‌های تازه نفس دشمن نبود، همان طور که به پهنای صورت اشک می ‌ریخت، گفت: بی‌سیم را قطع نکن... حرف بزن، هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن ، صدای بی‌سیم‌چی را شنیدم که می‌گفت: 👈سلام ما را به امام برسانید، از قول ما به امام بگویید:همانطور که فرموده بودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم
🔈 مرتّب زمزمه میکرد 😭 شهید احمد(سعید) وکیلی، بچه قم، در سال ۵۹ در جریان عملیات سنندج اسیر شد. خاطراتش را یک ارتشی به نام رمضانی نوشت. یک سال و خرده اسارت، پاشنه‌های پایم را با مته سوراخ و برخی را نعل زدند... بعد ۱۸ روز ما را محاكمه كردند. عده‌ای اعدام و برخی شکنجه شدیم. شروع کردند كشیدن ناخن‌ها، بریدن گوشت‌های بازو و پاها، زدن با كابل، نوشتن با هویه و آتش سیگار به سینه و پشت! عروسی دختر یک کمله بود، ۱۶ تا از بچه ها را از پشت سر بریدند، مثل مرغ سربریده پرپر میزدند، آنها میخندیدند. سعید ۷۵ روز شكنجه شد، به پاهایش نعل و به بیگاری میبردند. دستانش را از بازو بریدند... صورتش را سوزاندند. تا پوست‌های نو جانشین میشد، پوست‌های تازه را میکندند تا خونریزی شروع شود و تازه او را در آب نمک می انداختند. تمام این مراحل را سعید تحمّل كرد و سخنی نگفت... مرتب زمزمه میكرد. 0 استقامتش آنها را بیشتر جری تر میكرد. او دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم نداشت. آخرِ دست داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همانجا شهید شد. حتّی جسدش را مُثله و جگرش را خوردند و به خورد ما دادند... 🇮🇷 ارواح طیبه شهدا صلوات 🆔 کانال و سایت تفکّر قرآنی 🆔 @tafakkor_quranitqurani.ir