فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سفرنامه(پلان آخر)
چند کیلومتری از باغچه دور نشده بودیم که #تگرگ تمام مسیر جاده و اطراف اون رو پر کرده بود، صدای برخورد دونه های تگرگ به ماشین و سقف اتوبوس استرس عجیبی رو به همه وارد کرده بود.
بعضی ها از استرس خنده شون گرفته بود و بعضی ها مدام زیر لب صلوات می فرستادن.
تاریکی محض هم به این استرس بیشتر دامن می زد؛ یادمه رو کردم به راننده اتوبوس و گفتم:
« علی جان تا حالا تجربه ی این مدل تگرگ و هوا رو تو این مسیر داشتی؟!»
با لبخندی روی لب گفت:
«بله تجربه داشتم، چند شب پیش هم همین طور بود؛ البته راستش بخواین تجربه ی این همه بلا در یک روز رو نداشتم»
یه جورایی از مشکلات و گرفتاری های امروز داشت حرف می زد!
این جمله ی ایشون من رو به فکر فرو برد که واقعا چقدر قشنگ، امروز یه کارگاه عملی رو در باب #تربیت_نگاه با بچه های آنسه تجربه کردیم، کارگاهی که ناخواسته از ما آدمایی رو ساخت که به این یقین برسیم:
«نگاه انسان به حوادث، خیلی مهم تر و بزرگتر از خود حادثه هاست»
یاد گرفتیم اگر با هم باشیم و با یک هدف مشترک و مقدس (هدفی مثل زیارت امام غریبمان)حتی اگر یک روز کامل هم اذیت بشیم باز می تونیم همه چیز و همه ی اتفاقات پیرامون مون رو زیبا ببینیم.
واقعا مهم هست انسان با چه عینکی به اتفاقات پیرامونش نگاه کنه،عینکی با رنگ سیاه و همه چیز رو سیاه ببینه یا عینکی از جنس نگاه جناب حافظ که فرمود :
«به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»
و همه چیز رو زیبا مشاهده کنه.
تقریباً ساعت نزدیک ۲۲:۳۰بود که رسیدیم #خلیل_آباد!
🌐 بیان علوی :
🍃https://eitaa.com/bayanalavi