امسال توفیق نداشتم اربعین راهی کربلا بشم 😭 اما امیر مهدی تو لحظات آخر راهی شد ...
رفته بودیم برای خداحافظی با کاروانِ اربعینِ بچه های مهدیه کاشمر...
یهویی زد زیر گریه ...
داییش رو صدا زد و گفت : " دایی بابام راضی کن منم بیام "
صدای گریه اش و خواسته اش شنیدم ، قرآن رو از جلوی داشبورد ماشین برداشتم و استخاره گرفتم ...
گفتم: امیر مهدی این مسیر سختی داره ،بی خوابی ، پا درد ، تشنگی و ...
گفت : "بابا تو رو خدا بذار برم "
گفتم سوار شو ...
کاشمر بودیم ، باید بر می گشتیم خلیل آباد ...
شاید در کمتر از نیم ساعت تا زمانی که اعضای کاروان سوار اتوبوس شدن و آمدن سمت خلیل آباد، گذرنامه و کوله پشتیشُ برداشت و راهی شد...
این عکس رو امروز برام فرستادن، همراه داییش تو مسیر پیاده روی و من این جا #جاموندم
•┈┈••✾••┈┈•
🌐 کانال بیان علوی :
🍃https://eitaa.com/bayanalavi