#روایت_دیدار ساعت نزدیک ۲ بامداد بود، تازه چشمم گرم شده بود که از سروصدای اصغرآقا بیدار شدم، چشمام رو که وا کردم دیدم حاج آقای #نیک_بین دارن با اصغر آقا احوالپرسی می کنن. بچه های کاروان، امشب حاجی رو تو روضه #بین_الحرمین دیده بودن. ایشونم وقتی فهمیده بود، بچه های حوزه انتخابیه شون کربلا هستن، آمده بود تا چند ساعتی بدون تشریفات اداری در جمع همشهریان خودشون باشن. #نماینده_مجلس_شورای_اسلامی منطقه #ترشیز، بدون تشریفات رسمی با یک عرق‌چین ساده و دشداشه عربی تو جمع زائرینی نشسته بود که شاید هزینه ی اسکان یک هتل دست چندمی تو عراق رو هم نداشتن. همین قدر ساده ، خاکی و بی ریا! قریب به دو ساعت با حضور حاجی و تعدادی از بچه ها گفتیم و شِنُفتیم، از عظمت #زیارت_سیدالشهداء تا خاطرات زیارت ایام #اربعین و #کربلا، از سختی های کار مجلس تا درد ها و انتظارات مردم و خیلی چیزای دیگه! خلاصه که بچه ها خیلی ساده و بی تکلف تو یک حسینیه اونم تو کربلا با نماینده شهرشون صحبت می کردن. پایان بخش این جلسه هم این چند بیت شعری بود که حاجی از جناب #عمران_بهروج خوندن : اگر سنگِ مسی را کوه زَر کردم ضرر کردم اگر اینگونه خود را معتبر کردم ضرر کردم من از "اِلّا جمیلا"یی که زینب گفت دانستم به غیر از پرچمت هرجا نظر کردم ضرر کردم برایم دشمنی با دشمنانت منفعت‌ها داشت اگر از دوستان تو حذر کردم، ضرر کردم به غیر از خاطراتِ راه تو، ورد زبانم نیست به غیر از کربلا، هر جا سفر کردم ضرر کردم نکیر و منکر از من هرچه پرسیدند یادم رفت بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم ـــــــــــــــ 🌐 کانال بیان علوی : 🍃https://eitaa.com/bayanalavi