#روایت_میدان
خیلی وقت بود اسلحه دست نگرفته بودم؛ با دستور #فرمانده_ی_میدان، خشاب گذاری اسلحه ها انجام شد... روی زیلوی خاکی روی زمین دراز کشیدم و منتظر دستور آتش بودم.
قبلاً تجربه ی شلیک با اسلحه های کلاش و ژ۳ رو داشتم؛ سه مرتبه نفس عمیق کشیدم و بعد دستور #فرمانده شروع کردم تیراندازی !
یادم نبود قنداق تفنگ رو به بازو بچسبونم و محکم نگهش دارم، برا همین با اولین شلیک ، با لگد اسلحه و ضربه به کتفم، تمام دستورات گذشته ای که مربوط به تیراندازی بود رو دوباره تو ذهنم مرور کردم!
اسلحه رو محکم گرفتم و شروع کردم تیراندازی!
۸ شلیک که نتیجه اش بعد سالها تیراندازی بد نبود؛ تقریبا نیمی از اونها به هدف خورد.
شب کتفم کمی درد داشت ؛ ناخودآگاه یاد این مطلب افتادم که ، گاهی یک #غفلت کوچک ممکنه به انسان آسیب های بزرگی بزنه، و اما وای بر زمانی که از #نفس وحشی خودمون غافل باشیم، اون وقته که لگدهای نفس عجیب آدم رو از پا درمیاره!
لذا یادمون نره اگه نفس وجودی رو نتونیم محکم نگه داریم، ضربات جبران ناپذیری به انسان میزنه که شاید به این سادگی ها قابل جبران نباشه؛ فتأمل #رفیق!
•┈┈••✾••┈┈•
🌐 کانال بیان علوی :
🍃https://eitaa.com/bayanalavi