#خاطرات_علوی
یکی از دوست داشتنی ترین لحظات زندگیم ، ارتباط با طلاب عزیزی هست که حضور در جمع اونها ، خاطرات سال های ابتدایی حضورم در حوزه های علمیه رو برام زنده می کنه .
خاطراتی تلخ و شیرین که همه اونها درس بود و تجربه ... و زندگی امروز طلبگیم نتیجه درک تمام آن لحظات در اوج پستی و بلندیهای مسیر طلبگی بود .
گاهی در تنهایی های خودم حسرت همین جمع های ساده طلبگی رو می خورم و حضور در این جمع های صمیمی و دوست داشتنی ، و در عین حال مملو از محبت و یکرنگی را غنیمت می دونم .
در پایان از خداوند متعال مسئلت دارم در این مسیر ، چون گذشته ثابت قدم بمونم و زندگیم در همین مسیر ختم به سعادت و شهادت گردد .
علی علوی مقدم
هجدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
حوزه علمیه حاج شیخ ره کاشمر
پ.ن: در حاشیه تدریس کتاب شریف درسنامه #نهج_البلاغه ( خطبه ها)
•┈┈••✾••┈┈•
🌐 کانال بیان علوی
🍃https://eitaa.com/bayanalavi 🍃
خدا روشکر امسال هم چون سنوات گذشته توفیق دارم، چند روزی در هفته در نوبت بعدازظهر خدمتگزار طلاب عزیز در #مدرسه_علمیه_حاج_شیخ_ره_کاشمر باشم؛ ارتباطی که به تأکید اساتید بزرگوارم برای خودم لازم و ضروری است.
ان شاالله امسال هم با دروس اخلاق حوزه با محوریت کتب شریف #نهج_البلاغه و #نهج_الفصاحه در خدمت طلاب عزیز خواهم بود .
پ.ن: تصاویر مربوط به اولین جلسه اساتید حوزه علمیه حاج شیخ ره در اولین روز مهرماه
•┈┈••✾••┈┈•
🌐 کانال بیان علوی :
🍃https://eitaa.com/bayanalavi
#روایت_آخرین_تصویر
امسال هم توفیق داشتم چند ساعتی در هفته، با طلاب گران قدر حوزه علمیه حاج شیخ ره مباحثه ای درسی داشته باشم.
طلاب پایه های پیش نیاز، سوم و چهارم که امسال در دروس #نهج_البلاغه و #صحیفه_سجادیه به فراخور واحدهای درسی شون افتخار خدمتگزاری بهشون رو پیدا کرده بودم.
تصویر بالا،ثبت آخرین جلسه درسی روز گذشته با طلاب پیش نیازیه که امسال اولین سال حضورشون تو حوزه بود؛ رفقایی که هر بار دیدمشون، من رو بردن به سال ۸۸ و روزای ابتدایی که تو شهر نکا مازندران فرسنگ ها دور از خانواده به عنوان طلبه ی پایه یک، درسای حوزوی خودم شروع کرده بودم.
آخ که چقدر دلم تنگ شده برا هوای شرجی و حجره های باصفای اون زمان😭 برا سحرهای زیبای حوزه و صدای اذون عمو برات الله که دیگه سالهاست هیچ خبری ازش ندارم!
پیرمرد ساده ای که مؤذن مسجد حوزه بود و با این که درس حوزوی نخونده بود اما استادی بود برا خودش!
یادمه سحرها قبل از اذان صبح نماز شبش که تموم میشد همونجا تو سجاده اش می نشست و چند دقیقه باقی مونده تا اذون رو فقط با تکرار این ذکر سپری می کرد:
"خدایا اول پاکم کن،بعد خاکم کن "
شاید ده ها بار این ذکر ساده رو با دل پاک و بی ریاش تکرار می کرد و اشک می ریخت؛ و امثال من فقط حسرت حال عجیبش می خوردیم؛ از شما چه پنهون گاهی ما هم با تقلید ازشون دنبال حال خوش می گشتیم و زمزمه می کردیم :
" خدایا پاکم کن ،بعد خاکم کن "
اما ما کجا و عمو برات الله کجا؟!
و امروز بعد سالها تو بیست و یکمین سحر ماه امام رضای عزیز بذارین دوباره بگم خدایا :
" اول پاکم کن ، بعد با #شهادت خاکم کن "
√ @bayanalavi|بیـان علــــــــوی