#عاقبت
نمی شود و نمی توانم #ننگرم و #عبرت نگیرم!
می نگرم و #عبرت میگیرم از خوابهای بی تعبیری که خوش تعبیر کردند!
آنانکه که لع لع زدند و دست وپا؛گاهی بر گرده بی گناهانی سوار شدند و گاهی دیگرانی را له کردند در توهماینکه #خدمت به رعیت تکلیف شرعی آنهاست و این شتر فقط در خانه آنها زانو زده است.
در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری فریاد زدند لایق ترین خدمت من هستم.
تابه مقام و منصب رسیدند !
♦️پسرم و گاهی مادرم می گفت پدرم،پسرم ببین خدا چه عزتی داده است و چه آبرویی...!
و حتما شماهم از این دست سخنها زیاد شنیده اید و گاهی تایید کردید و گاهی گلایه که #خدایا من چه کم گذاشتم در بندگی تو که نرسیدم به آنجا که #حسن رسید یا #محمود نرسیدم به آنجا که #اکبر رسید یا #سید_ محمد!
♦️اما نگاه من متفاوت بود؛همیشه ابن ملجم ها ی این تاریخ مرا هشیار بر آن داشته که#عاقبت مهم است بله #عاقبت!
📌 روزی در سمینار امامان جمعه سراسر کشور #آیت_الله_مدنی (ره) را برای موعظه دعوت به جایگاه سخنرانی کردند.
ایشان بسم الله را گفتند و شروع به #گریه کردند! راز این رفتار را که جویا شدند فرمود:
♦️ الان که ما بر #طاغوت پیروز شده ایم و اختیار کشور به دست ما افتاده می ترسم روز #قیامت شاه جلوی ما را بگیرد و بگوید:
"دیدید ترنج #مال و #ثروت و #قدرت و #شهرت و #موقعیت را که به شما هم دادند دستتان را بریدید و زمین خوردید و بی آبرو شدید.! ما طاغوتی بودیم شما چرا ...؟!"
گریه من به خاطر شرمندگی در #پیشگاه_خداوند در آن روزست.!
♦️آری ای جان برادر اول امیال درون را بکش بعد عزم خدمت نما که این راه #زلیخاها دارد.
آنگاه که باورت شد کشته ای باز هم باور نکن
و اگرحجت را به هر دلیل بر خود تمام دیدی و بر منصبی نشستی ..........!#ادامه_ اش_سنگینه
#رضا_بازیار_منصورخانی
#ممنون_که_انتشار_میدی.
https://eitaa.com/joinchat/1502281752C6fd84a776f
R:
#کودک_باهوش
دوران کودکیش خبر رسان مادر بود! آنهم خبر های غیب را؛ بهتر بگویم وحی را!
در مسجد پای منبر جدّ عزیزش حاضر می شد؛ آیه که بر پیامبر نازل می شد حضرت نبیّ برای مردم قرائت می نمود سبط اکبرِ پیامبر، امام #حسن_مجتبی علیه السلام که کودکی خردسال بود می شنید و مشتاقانه به خانه برمی گشت برای حضرتِ مادر قرائت می کرد.
پدر که به خانه می آمد می دید همسرش باخبر از نُطق حضرت رسول صلی الله علیه و آله هست می پرسید فاطمه جان این آیه تازه برپیامبر نازل شد چه کسی به شما رساند زهرای مرضیّه می فرمود: پسر جانمان #حسن برایم قرائت نمود.
یک روز حضرت حیدر زودتر از مسجد به خانه آمد تا خبررسانی جگر گوشه خود را شاهد باشد.
درگوشه ای پنهان شد تااینکه حضرت #مجتبی علیه السلام رسیدند وارد خانه که شدند خواستند خبر دست اوّل وحیانی را قرائت کنند که زبانشان یاری نکرد فرمود:«یا اُمّاه قلّ بیانی و کلّ لسانی لعلَّ سیداً یرعانی مادرجان؛بیانم کوتاه و زبانم نارسا شده است شاید بزرگی مرا نحت نظر گرفته است» امام علی از پنهانی خارج شد #حسن را در آغوش گرفت و بوسید.
منبع: مناقب آل ابی طالب ج۴ص۷_۸
میلاد امام حسن علیه السلام مبارکباد.
✍رضابازیار منصورخانی
https://eitaa.com/joinchat/1502281752C6fd84a776f