eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
141 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
👩خانم خونه! خانم‌های خوش لباس، همیشه جذاب هستند. حتی اگر چندسال از زندگی مشترکتون گذشته باشه، بازم شیک و بروز باشید وبه خودتون برسید. این خودش یه نوع دلبریِ زنانه است... 🌸🍃❣🍃🌸 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❲ بِنشین‌؛برایت‌چای‌دَم‌کردم🌱🌼 ❳ @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5800937268411631752.mp3
7.14M
🌸 ₹ ... مرا که عمری بدون او گذرانده ام از سختی جان کندن مترسان☘ 🌸 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمل صادقانه.mp3
3.52M
¤ 🌱¤ بعضی مشکلات دعایی نیست دوائیه باید مداواش کنی ... @mamanogolpooneha🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☃❄️☃❄️☃❄️☃❄️☃❄️☃❄️☃ یلدا کوچولو در روز سی ام آذر یعنی آخرین روز پاییز و شب یلدا به دنیا آمده بود. هر سال شب یلدا همه در خانه ی یلدا جمع می شدند و تولدش را جشن می گرفتند. آن شب هم پدربزرگ و مادر بزرگ و عمه و عمو و خاله و دایی آمدند تا ۵ سالگی یلدا را جشن بگیرند. وقتی مادر شمع های روی کیک را روشن کرد، به یلدا گفت: «دخترم، یک آرزو بکن». یلدا چشم هایش را بست و گفت: «آرزو می کنم که فردا برف ببارد و زمین سفیدپوش شود، آن قدر که بتوانم یک آدم برفی درست کنم.» ❄️❄️❄️❄️ مهمان ها خندیدند و برای او دست زدند. یلدا شمع ها را فوت کرد، هدیه هایش را گرفت و از همه تشکر کرد. خاله پاییز و ننه سرما که روی یک تکه ابر سفید نشسته بودند و زمین را نگاه می کردند، یلدا را دیدند و آرزویش را شنیدند. خاله پاییز به ننه سرما گفت: «شنیدی؟ یلدا کوچولو دلش می خواهد فردا برف ببارد. تو می توانی از کوله پشتی ات برفها را بیرون بریزی و همه جا را سفیدپوش کنی.» ننه سرما با اخم گفت: «اما من دلم نمی خواهد برفها را به کسی هدیه کنم، می خواهم آنها را برای خودم نگه دارم.» خاله پاییز گفت: «اگر برف هایت را برای خودت نگه داری، نمی توانی بچه ها را خوشحال کنی.» ننه سرما فکری کرد و گفت :«باشد، به خاطر بچه ها همه جا را با برف سفیدپوش می کنم.» او کوله پشتی اش را باز کرد و برف ها را از آن بیرون ریخت، آن شب هوا سرد و آسمان ابری شد و برف شروع به باریدن کرد. تمام شب برف می بارید. 🌨🌨🌨 فردا صبح بچه ها با خوشحالی روی برفها سُر خوردند و برف بازی کردند. 😄یلدا کوچولو وقتی بیدار شد و برفها را دید، از ته دل خندید و گفت: « ننه سرمای عزیزی، ممنونم که به من برف هدیه دادی. من به آرزوی خودم رسیدم.»🌨❄️❄️🌨 آن روز یلدا یک آدمک برفی ساخت و برایش دماغی از هویج و چشم هایی از زغال و دستهایی با تکه چوب گذاشت.☃ @mamanogolpooneha