eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
141 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثلا …° شرینایۍ ڪھ خودت پختۍ 😋🍪 ○°🍩🌼°○ @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱ای آنکه پیغمبری بر بندگان رهبری 🌱بگو به قوم کافر که آدمند به ظاهر 🌱با دست خود ساخته اید ساخته و پرداخته اید 🌱خدای چوبی سنگی سیاه سفید و رنگی 🌱دین شما دینتان - راه کج کافران 🌱خدای من هست اما - بسیار خوب و دانا 🌱اسلام بود دین من همیشه آیین من @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 «ذکر گفتن» چه موقع اثر دارد؟ 💕اگر ذکر ما «مرور ایمان و اعتقاد ما باشد» قطعاً اثر خواهد داشت. اگر با تفکر و احساس عمیق قلبی، ذکرها را بگوییم، یقیناً اثر خواهد داشت! مثلاً وقتی می‌گویی «لَا قُوَّةَ إِلَّا بِالله» عمیقاً توجه کنی به اینکه واقعاً هیچ کسی جز خدا قدرت ندارد! ☘هر روز صبح که بلند شدی، اول از دلت اندوه‌زدایی کن! و یکی از اصلی‌ترین عوامل اندوه‌زدا این است که با ذکر، اعتقادت به خدا را مرور کنی. اغلب تعقیبات نماز صبح از همین جنس است. @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐠 روزي روزگاري مردماهيگيري و همسرش در كلبه اي نزديك دريا زندگي مي كردند . مرد ماهيگير هر روز صبح زود براي گرفتن ماهي به دريا مي رفت . 🌊 روزي از روزها كه با قلابش مشغول ماهيگيري بود  . قلابش به درون آب كشيده شد . ماهيگير به سختي قلابش را بالا كشيد و يكدفعه ماهي عجيبي را در انتهاي قلاب ديد. 🐠 ماهي به ماهيگير گفت : لطفا اجازه من بروم زيرا كه من يك ماهي واقعي نيستم و يك فرشته هستم .  ماهيگير به ماهي گفت : نياز نيست كه از من خواهش كني تا اينكار را براي تو انجام بدهم . من خيلي خوشحال مي شوم كه يك ماهي سخنگو را رها كنم تا آزاد زندگي كند . ماهيگير ، ماهي را آزاد كرد و ماهي داخل آب پريد . 🐠 مرد ماهيگير وقتي به خانه برگشت ، داستان آن ماهي عجيب را براي همسرش تعريف كرد . همسرش گفت : تو چنين ماهي عجيبي را ول كردي و از او نخواستي كه آرزويت را برآورده كند . مرد پرسيد : چه آرزويي ؟ زن گفت : اينكه يك خانه زيبا و قشنگ بجاي اين آلونك داشته باشيم . مرد به كنار دريا برگشت كه حالا به رنگ سبز در آمده بود . او  با صداي بلند ماهي را صدا كرد : اي ماهي  من برگشته ام تا از تو تقاضايي كنم . 🐠ماهي سر از آب بيرون آورد و گفت : بگو چه خواسته اي داري ؟ مرد گفت : همسر من كه ايزابل نام دارد دوست دارد كه در خانه اي زيبا زندگي كند و اين كلبه را دوست ندارد . ماهي گفت : مرد به خانه برگردد كه خواسته تو برآورده شد . 🏡 هنگامي كه مرد به خانه برگشت ، خانه زيبايي با چند اتاق و شومينه ديد . همسرش به او گفت : حالا بهتر نشد ؟ مرد گفت : ديگر مي توانيم خشنود و راحت زندگي كنيم . همه چيز تا يكي دو ماه اول خوب بود ولي كم كم زن شروع به ناراحتي كرد . تعداد اتاقهاي اين خانه كم است ، باغچه خلاصه مرد ماهيگير با اصرار زنش به دريا برگشت و ماهي شگفت‌انگیز را صدا كرد .🐠 ماهي از آب بيرون آمد گفت : چه مي خواهي ؟ ماهيگير گفت : همسر من به اين چيزهايي كه داريم راضي نيست او يك كاخ سنگي مي خواهد .🏛 ماهي گفت : به خانه ات برگرد كه همسرت جلوي در خانه منتظر توست . زن جلوي در خانه ايستاده بود و تا مرد را ديد گفت : زيبا نيست ؟ مرد كاخ زيبايي را ديد كه چندين اتاق و ميزهايي طلايي در آن بود . پشت قصر باغ و پارك بزرگي به اندازه چند كيلومتر بود . در حياط خلوت قصر يك اصطبل پر از اسب و يك طويله پر از گاو قرار داشت 🐄🐏🐂🐎🐎🐎 شب شده بود هنگام خواب مرد پيش خودش فكر كرد كه براي هميشه در اين مكان زيبا زندگي خوب و خوشي را خواهند داشت و با اين اميد بخواب رفت . ولي صبح همسرش او را با ناراحتي صدا كرد و گفت : بيدار شو . مرد با تعجب به همسرش نگاه كرد. همسرش گفت : من از اين شرايط راضي نيستم . من تصميم گرفتم كه ملكه اين سرزمين شوم و تو هم پادشاه آن شوي !👑 ماهيگير گفت : ولي من دلم نمي خواهد پادشاه باشم . زن گفت : اشكال ندارد خودم شاه مي شوم ، پيش ماهي برو و بگو خواسته مرا برآورده كند . مرد ، غمگين و ناراحت به دريا رفت و ماهي را صدا كرد و خواسته زنش را گفت . ماهي گفت : به خانه برو كه زنت پادشاه شده است . مرد وقتي همسرش را ديد به او گفت : حالا كه پادشاه شدي ديگر نبايد آرزويي داشته باشي . زن در حاليكه نشسته بود و فكر مي كرد گفت : پادشاهي خوب است ولي كافي نيست من بايد امپراطور شوم مرد هر كار كرد تا زنش از اين كار پشيمان شود ، نشد كه نشد و زنش كه پادشاه بود به او دستور داد كه پيش ماهي برود و آرزويش را بگويد مرد دست و پايش مي لرزيد ولي مجبور بود كه ماهي را صدا كند . به ماهي گفت : همسرم ايزابل از آنچه كه دارد راضي نيست او مي خواهد امپراطور شود . ماهي به او گفت : به خانه برگرد كه او امپراطور شده است مرد وقتي نزد همسرش برگشت به او گفت : حالا تو امپراطور هستي و حالا تو قدرتمندترين فرد هستي . زن گفت : بايد فكركنم شب شد ولي زن خوابش نمي برد ، او هنوز راضي نبود . زن ، شوهرش را بيدار كرد و گفت : نزد ماهي برو و بگو كه من مي خواهم از ماه و خورشيد هم قدرت بيشتري داشته باشم🌞🌜 مرد گفت : ولي ماهي نمي تواند اين كار را انجام دهد . زن به مرد كه ترسيده بود نگاه كرد و گفت : من مي خواهم قدرت خدا را داشته باشم . چرا بايد خورشيد طلوع كند بدون آنكه از من اجازه بگيرد .🌞 مرد ماهيگير از ترس مي لرزيد و در درياي طوفاني وحشتناك كه هيچ صدايي شنيده نمي شد ، ماهي را صدا كرد .🌊🌊 ماهي دوباره پيداش شد . مرد گفت : همسر من ايزابل مي خواهد كه قدرت خدايي داشته باشد. ماهي فكري كرد و گفت : به خانه ات به همان كلبه كوچكت برگرد وقتي مرد به خانه رسيد ، از آن قصر و كاخ خبري نبود و همه چيز به حالت اولش برگشته بود🏡 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 اولین چیزی که خدا از آن تقدیر می‌کند🍀 @mamanogolpooneha