eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
3.9هزار ویدیو
141 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
روشـــツــنی خونه [🌙]
💕اگه میخوای ارتباط خوبی با همسرت داشته باشی همیشه نقاط #مثبتش رو پیدا کن و بگو #طعم_شیرین_زندگی
❤️🍃 بارها و بارها گفتم بازم میگم👇 🍃کافیه وقتی همسرتون یه کار خوب انجام میده از اون کارش تقدیر کنید و بگید که چقد بهش افتخار میکنید 🌸مثلا وقتی تو کار خونه کمکتون میکنه یا حتی جزئی ترین و کوچکترین کاری رو انجام میده.. فقط باکلام و رفتار تشویقش کنید مطمئنا دفعه بعد بهتر میشه..👌 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •\• هر چقدر هم خوب هستی، هر که را دیدی بگو این از من بهتر است. حتی معتادی را هم در کوچه دیدی، بگو شاید او عاقبت به خیر شود و من بدبخت..! :) .@mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهترین آرزو قاصدک آرام از ساقه‌اش جدا شد. سوار نسیم توی آسمان پرواز کرد. از آن بالا به دشت زیبا و سرسبز نگاه کرد. گلسرخ را دید. جلو رفت و آرام کنارش نشست. لبخند زد و گفت:«سلام دوست من چرا غمگینی!» گلسرخ سرش را بلند کرد. قاصدک را که دید جواب داد:«سلام خیلی تشنه‌ام چند روزه آب نخوردم» آهی کشید و سرش را پایین انداخت. یک دفعه چیزی یادش آمد به قاصدک نگاه کرد و گفت:«آرزو می‌کنم بارون بباره» و آرام قاصدک را فوت کرد. قاصدک سوار نسیم شد و توی آسمان پرواز کرد. به آن سوی دشت رسید. گل‌های زرد آفتابگردان دشت را زیباتر کرده بودند. جلو رفت. کنار آفتابگردان نشست. آرام گفت:«سلام دوست من، چرا غمگینی؟» آفتابگردان آرام سرش را بلند کرد و جواب داد:«سلام، هوا چند روزه ابریه، دلم برای خورشید تنگ شده» آهی کشید و سرش را پایین انداخت. یک دفعه چیزی یادش آمد. به قاصدک نگاه کرد و گفت:«آرزو می‌کنم هرچه زودتر ابرها برن و خورشید پیدا شه» و قاصدک را فوت کرد. قاصدک سوار نسیم از آفتابگردان دور شد. پشت دشت روی تخته سنگی نشست. لب‌هایش می‌لرزید و چشمانش خیس شده بود. یکدفعه انگار چیزی یادش آمد. به آسمان نگاه کرد و گفت:«آرزو می‌کنم آرزوی دوستانم برآورده بشه» از لابه لای درختان و گل‌ها صدایی شنید:«ها هو، هاها هوهو، هاهاها هوهوهو» نسیم گوش‌هایش را تیز کرد و گفت:«صدای باده من دیگه باید برم» هنوز خیلی دور نشده بود که آقای باد قاصدک را از روی تخته سنگ بلند کرد. قاصدک لب‌هایش را جمع کرد و گفت:«لطفا من رو بگذار پایین، اصلا حوصله ندارم» آقای باد هوهو کنان پرسید:«هوهو چرا، هاها چی شده؟» قاصدک سعی کرد روی تخته سنگ بنشیند گفت:«افتابگردون آرزو کرده ابرا برن و خورشید بیاد! گلسرخ آرزو کرده بارون بیاد اما من نمیتونم آرزوشون رو برآورده کنم» آقای باد دور قاصدک چرخید و گفت:«این که غصه نداره با من بیا تا آرزوی دوستانت رو برآورده کنیم» قاصدک سبک شد و سوار باد راه افتاد. آقای باد آن بالا، درست بالای آفتابگردان ایستاد و محکم فوت کرد. ابرها از جایشان تکان خوردند و با سرعت به آن سوی دشت راه افتادند. خورشید از پشت ابرها بیرون آمد. آفتابگردان سرش را بالا گرفت. خورشید را دید. گلبرگ‌هایش طلایی شدند. به قاصدک نگاه کرد که سوار باد پشت ابرها از آن‌جا دور می‌شد. برای قاصدک برگ تکان داد. باد ابرها را فوت می‌کرد تا به گلسرخ رسیدند. ابرها درست بالای گلسرخ ایستادند. صدای رعد و برق این سوی دشت پیچید. گلسرخ سرش را بالا گرفت. گلبرگ‌هایش سرخ‌تر شدند. قاصدک را دید که سوار باد به او نگاه می‌کرد. برای قاصدک برگ تکان داد. لب‌های قاصدک می‌لرزید و چشمانش از خوشحالی خیس شده بود. @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشـــツــنی خونه [🌙]
🌺🍃 خانومی واسه آقایی بفرست 😌 ببخشید ممکنه شما رو از این به بعد "مالِ من" صدا کنم؟❤️😍 #ایده_دلبری
🌺🌸🌺🌸🌺 💠 ویژه کنار جانماز و نمازهای دونفره👌👌 دلخوشم آقا به تسبیح و به ته ریش شما😋 دوست دارم من نشینم اندکی پیش شما👫 وقت خنده چون که دستت برمحاسن میکشی😁 کافران گردند مسلم در ره کیش شما😌 @mamanogolpooneha