eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
3.9هزار ویدیو
141 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
˼چگونھ جسم ٺو ࢪا تا خیمه ھا ببرم؟ ٺو تڪه تڪه اۍ باید جدا جدا ببرم..💔🍃˹ • قاسم بن الحسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6041733424450898289.mp3
8.5M
^💔^ زیارت عاشـــــورا با نواے حاج قاسم ..🌱 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دارد سوزناڪ ترین ساز جهان ڪوڪ میشود... علے لای لای... علی لای لای ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*شیرین تر از عسل* داستان شب ششم هوا تاریک شده بود 🌑 از سپاه دشمن صدای خنده و شادی و خوشحالی میومد😠 اما خیمه های امام حسین علیه السلام ساکت بود 😔 همه به فکر جنگی بودن که فردا شروع میشد 😔 امام حسین علیه السلام🌹 یارانشون رو جمع کردن 💐و بهشون گفتن دشمن فقط دنبال منه 😔با شما کاری نداره تا هوا تاریکه🌑 اگر میخواین برید و جونتون رو نجات بدید🌼 . در میان اون جمع یک نوجوانی بود که از همه سنش کمتر بود اون نوجوان قاسم، برادر زاده امام بود🌺 میون اون جمع قاسم بلند شد و از امام حسین علیه السلام پرسید🌺 عموجان اگر من پیش شما بمونم فردا کشته میشم؟ امام حسین علیه السلام از او پرسیدن بنظر تو مرگ چطوری هست 🌷 قاسم گفت اگر در راه تو باشه از عسل هم شیرین تر هست🍯 . امام فرمودن فردا تو شهید میشی🌹
امام دوباره به یارانشون گفتن هر کس میخواد بره، چون اگر بمونه فردا کشته میشه💐 اونشب تعدادی از همراهان امام وقتی هوا تاریک بود فرار کردن و رفتن😔 امام ماندن و خانواده و ۷۲ نفر یار💐. اونشب قاسم خیلی به سوال عموش فکر کرد🌹 . عموش در رابطه با مرگ ازش پرسیده بود قاسم فکر کرد آیا جواب خوبی به سوال امام داده یا نه🌹 همون موقع چشماش روی هم گذاشت تا بخوابه که احساس کرد کلی پروانه نورانی🦋🦋 دورش دارن پرواز میکنن چشماش رو باز کرد ولی هیچی ندید🌿 دوباره چشماش رو بست و دوباره همه جا پر از پروانه های نورانی شد 🦋. اونشب هر بار که قاسم چشماش رو روی هم می گذاشت پروانه ها رو میدید🦋 و بمحض اینکه چشماش رو باز میکرد پروانه ها ناپدید میشدن🌿
صبح شد🌕 و روز مبارزه بزرگ رسید☄ ‌مبارزه توی سرزمینی به اسم کربلا بود سپاه دشمن🏇🏇 مقابل سپاه کوچک امام حسین علیه السلام ایستاده بودن😱 یکدفعه سربازهای دشمن تیرهاشون رو داخل کمون گذاشتن و به طرف یاران امام پرتاب کردن🏹🏹🏹 تعداد زیادی از یاران امام حسین علیه السلام کشته شدن😭 و تعدادی زخمی شدن😭 پسر بزرگ امام حسین علیه السلام به میدان رفتن و شهید شدن😭 قاسم آماده بود به میدون بره و بجنگه😔 امام وقتی قاسم رو دید گریشون گرفت🌹 امام به سر تا پای قاسم نگاه کردن به خودشون گفتن چطور پسری با این قد و قواره کوچک میتونه با سربازهای دشمن بجنگه😔 و پیروز بشه امام با خودش فکر کرد او هنوز برای جنگیدن کوچیکه🌹