eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
140 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
^🌴^ خســــــــــتہ نباشی گڵ خوشـــــبوے خونہ 😍 اجرت با فاطمہ زهرا 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مینی پیتزا با یوفکا مواد لازم: 1 عدد یوفکا مخلوط روغن مایع و شیر به مقداری که یوفکا را خیس کنید(آب و روغن را به نسبت مساوی با هم مخلوط کنید) فلفل سبز کالباس و یا سوجوک (از فرآورده های گوشتی شبیه سوسیس) زیتون گوجه فرنگی برای سس: 1 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی و رب فلفل آویشن ، فلفل سیاه ، نعناع ، پودر فلفل قرمز ، نمک تمام مواد سس را با هم مخلوط کنید. ❣اگر سس گوجه فرنگی دارید اونم میشه طرز تهیه: ابتدا یوفکا را به 8 قسمت مساوی تقسیم کنید (یوفکای ترکیه گرد و بزرگ است) مخلوط شیرو روغن را روی یوفکا بمالید و از طرف بزرگ رول کنید، وقتی به قسمت باریک رسیدید 3_2 سانتی متر مانده به آخر دو سر یوفکا را به شکل دایره به سمت داخل تا کنید و با هم یکی کنید و نوک یوفکا را به سمت داخل تا کنید. مواد سس رب را با هم مخلوط کنید و به شکل نازک روی یوفکا بزنید و مواد داخل را اضافه کنید. در فر 180 درجه از قبل گرم شده بپزید. نزدیک به پخت کامل ، پنیر پیتزا رنده شده اضافه کنید و تا وقتی که پنیر آب شود در فر نگه دارید. سپس از فر بیرون آورید و سرو کنید. نوش جان ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشـــツــنی خونه [🌙]
• #مامان‌هنرمند✂️• مامان هاے هنرمند 😍 خانوم هایی که دختر هاے ناز و خوشگل دارید یہ روز بشینیم باهم
'🌿' اگه زير فنجونا رو سوراخ كنيد تا آب ازش عبور كنه ميتونيد به گلدون تبديلش كنيد😍 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[☘] خداقوت تاهمیݩ لحظہ ریحانہ خدا😍 بفرمایید 🍃 ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃تو کار عالی، جام نشه خالی!😍 کاکلی 🐦از توی لانه بیرون پرید. خانم اردکه🦆 را دید. جلو رفت و زودی پرسید: _چی شده نازنینم؟ درد و غمت رو نبینم! خانم اردکه آهی کشید و گفت: _چند روزه اینجا مهمونم دلم می‌خواد دیگه همیشه تو این مزرعه پیش شما بمونم اما نمی‌شه... سرش را پایین انداخت: _اگه روباهه🦊 تو راه اینجا دنبالم نکرده بود خودم یه لونه می‌ساختم تند و زود حالا که لونه ندارم غصه خوردن شده کارم به پایش نگاه کرد و گفت: _پام خیلی درد می‌کنه خدا خودش خوب می‌دونه زحمت شدیم واسه شما من موندم و این جوجه‌ها🐣 کاکلی کمی فکر کرد. به خانم اردکه نگاه کرد: _غصه نخور، اصلا برو تو لونه‌ .. بخور تو آب و دونه درست می‌شه همه چی تو هم یه روز خونه دار میشی خانم اردکه🦆 سرش را پایین انداخت و رفت. خانم اردکه که به لونه رفت؛ کاکلی صدا زد: _قدقدقدا... آقا خروسه رفتی کجا؟🐔 آقا خروسه تا صدای کاکلی را شنید تند و سریع جواب داد: _جانم من اینجام ..پشت پرچینام و به طرف کاکلی رفت. تا کاکلی را دید دُم رنگارنگش را تکان داد و گفت: _کاکلی جونم... مهربونم... چرا همچینی؟ ..انگار غمگینی؟ کاکلی کاکل حنایی‌اش را تکان داد: _باید باهم واسه اردکه بسازیم خونه می‌خواد همیشه اینجا بمونه آهی کشید و ادامه داد: _از وقتی پاش شکسته همش می‌خوره غصه 🐔خروسه که تازه فهمید چرا کاکلی غصه دارد روی سرش پر کشید و گفت: _با یکم تلاش درست می‌شه یواش یواش به کاکلی نگاه کرد: _حالا تو برو پیش جوجه‌ها همه کارها رو بسپار به ما کاکلی سر تکان داد و گفت: _باشه خروسه.. خوب می دونم با کمک تو کارا درسته کاکلی که دور شد خروسه این طرف رفت. آن طرف رفت. با خودش گفت: _حالا چی می‌خوام؟ آها فهمیدم، الانه میام رفت و یک عالمه برگ جمع کرد. اما کافی نبود..غم توی دلش نشسته بود. کلاغه قارقار کنان روی درخت نشست: _چرا همچینی؟ انگار غمگینی! خروسه کاکل قرمزش را تکان داد: _می‌خوام بسازم یه لونه تا اردکه توش بمونه کاکلی جونم شاد و خوشحال قدقدقدا بخونه کلاغه حرف‌های خروسه را شنید و گفت: _تو کار عالی..جام نشه خالی پر زد و رفت..اما زود برگشت. توی پنجه‌هایش یک عالمه شاخه داشت. چشمان خروسه برق زد: ‌ _ازت ممنونم.کلاغ جون مهربونم کلاغه که رفت خروسه با خودش گفت: _بازم کمه اما اگه تلاش کنیم بقیه‌شم فراهمه این طرف رفت. آن طرف رفت. هاپو از خواب بیدار شد. خروسه را دید. جلو رفت و گفت: _چرا همچینی؟ انگار غمگینی! خروسه برای هاپو تعریف کرد: _می‌خوام بسازم یه لونه تا اردکه توش بمونه کاکلی جونم شاد و خوشحال قدقدقدا بخونه هاپو به برگ‌ها و شاخه‌ها نگاه کرد و گفت: _تو کار عالی جام نشه خالی می‌مونه سنگا دنبالم بیا خروسه همراه هاپو رفت. هاپو یک دفعه ایستاد. کنار مزرعه چندتا سنگ درشت روی زمین افتاده بود. هاپو گفت: _اینجا سنگ داریم بیا برداریم اما زورش به سنگ‌ها نرسید: _خیلی سنگینه کی می‌تونه این سنگ‌ها رو برای لونه رو هم بچینه؟ همان موقع کاکلی از راه رسید. یک عالمه خوراکی جمع کرده بود. هاپو و سنگ‌ها را که دید گفت: _قدقدقدا اینا برای خانوم اردکه؟ چه خوبید شما خروسه لبخند زد و گفت: _زودی می‌سازیم لونه‌ای زیبا تا که اردکه بمونه اینجا کمی فکر کرد وگفت: _باشید همینجا الان میام پیش شما و رفت و خیلی زود همراه الاغه برگشت. الاغه گفت: _عر و عر و عر بگید چه خبر؟ خروسه گفت: _سنگا و برگا همه شاخه‌ها روی هم بیان ساخته میشه خونه‌ی ما الاغه دمش را تکان داد و گفت: _تو کار عالی جام نشه خالی هاپو و خروسه دور سنگ طناب پیچیدند. الاغه سر دیگر طناب را به دهانش گرفت و سنگ‌ها را کشید. همه به طرف گوشه‌ی مزرعه راه افتادند. به درخت بزرگ رسیدند. با کمک الاغه سنگ‌ها را روی هم چیدند. رویش را با شاخه‌ها و برگ‌ها پوشاندند. الاغه گفت: _با کمی کاه می‌شه رو به راه زود رفت و از طویله کمی کاه آورد و بین سنگ‌ها گذاشت. کلاغه قار قار کنان از راه رسید و گفت: _به به چه قشنگ صد آفرین دوستان زرنگ خروسه به کاکلی نگاه کرد. کاکلی با خوشحالی خوند: _حالا که اردکه بیاد دلش حسابی می‌شه شاد خروسه لبخند زد و گفت: _حتی با طوفان این لونه خراب نمی‌شه سالم می‌مونه خانم اردکه لنگان لنگان از لانه‌ی کاکلی و خروسه بیرون آمد. لانه را که دید پرسید: _وای یه لونه این لونه مال کدومتونه؟ بعد سرش را پایین انداخت و گفت: _کاشکی منم یه لونه داشتم اون وقت دیگه غمی نداشتم کاکلی جلو رفت، پر خانم اردکه را گرفت و گفت: _غصه نخوری تو ما رو داری این لونه مال تو و جوجه هات برو تو خونه خدا به همرات خانم ادرکه بال بال زد و جلو آرام جلو رفت: _خروسی و کاکلی جونم الاغ و هاپوی مهربونم از خوبیاتون خیلی ممنونم با خوشحالی همه‌ی دوستانش را برای خوردن عصرانه به حیاط لانه‌اش دعوت کرد. از آن روز به بعد کسی توی مزرعه نه غمگین بود نه همچین بود. همه خوشحال و خندان بودند. ♥⃢ ☘ @bayen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا