#شعر
#کوثر
👈🏻این سوره کوثره
از همه کوچیکتره
👈🏻خدا گفته به احمد
عزیزم یا محمد🌸
👈🏻به تو یه کوثر دادیم
زهرای اطهر دادیم😍
👈🏻تو هم به شکر نعمت
خدا رو کن عبادت🙏🏻
👈🏻قربونی کن قربونی
خودت که خوب می دونی
👈🏻طعنه زنهِ تو خواره
دیگه نسلی نداره
🌸🌸🌸🌸
#قرآن_راهِ_بهشت💕
@mamanogolpooneha☘
#كيك_لاوا
تخم مرغ 4عدد
شكلات تخته ايي 200 گرم
آرد نصف ليوان
شكر نصف ليوان
كره 50 گرم
ابتدا شكلات را تيكه تيكه كرده داخل ظرف پيركس ريخته حالا اين ظرف رو روي بخار كتري قرار داده تا بن ماري بشه بعد كره را اضافه ميكنيم در اين ميان شكر و تخم مرغ رو حدود ٥ دقيقه هم ميزنيم
حالا اين مخلوط را ب شكلاب اب شده اضافه كرده همراه ارد الك شده بشكل دوراني هم ميزنيم مخلوط را داخل قالبهاي مافين و يا هر نوع ظرف مورد نظر ك چرب كرديم ريخته و بمدت 14 دقيقه داخل فر با درجه حرارت 180 قرار ميدهيم بعد از اينكه از فر بيرون اورديم ميزاريم خنك بشه بعد داخل ظرف سرو برگردونده سرو ميكنيم
😋نوش جون😋
#خوشمزه_جاتی
@mamanogolpooneha☘
♡(◍•ᴗ•◍)♡
🍊✨ دلخوشــم با نفــسی ،
حبه قنــدی ، چایــی ، صحبــت اهل دلۍ ، فارغ از همهــمهی دنیــایی !
دل خوشــیها کم نیست ، دیــدهها نابینــاست ...
#عصرتون_پرازعشق💕
@mamanogolpooneha☘
🌺🌸🌺🌸🌺🌸
" فرمانده تربیت کنید... "
✳️ "بله باید قربون صدقه ی این مردم رفت ولی امام زمان علیه السلام میفرمایند: بیشتر از این انتظار دارم...
🔴اگه من با این وضع بیام، تنها میمونم و نهایتا یه عده ای از شما میایید برای یاری من و کشته میشید.
❌نه من کشته نمیخوام! من آدم های حسابی میخوام "تا باهاشون جهان رو مدیریت کنم".
👈 انقدر آدم حسابی توی خانواده ها باشه که وقتی قیام کردم، اصلا تنها نمونم.
⭕️ پدرها و مادرها مراقب باشید چی دارید تربیت میکنید.
✅ تربیت فرزند رو دست کم نگیرید
💞 مخصوصا مادر ها! مادرها موثرتر هستن در خانواده.
⏺ زن میتونه روی شوهرش هم بیشترین تاثیر رو بذاره.
🔻 مثلا اگه یه خانمی به آقاش بگه ببین آقا! لقمه ی حروم نیار توی خونه ی ما. نون خالی هم میخوریم....☺️
🔸به خدا این مرد دنبال لقمه حروم نخواهد رفت...
❌ اگه خدای نکرده یه خانمی به شوهرش بگه این چه وضعیه راه انداختی؟😒 پاشو برو یه جای خوب پیدا کن و پول حسابی در بیار!😤
🚫 اون مرد میگه باید خانوممو راضی کنم! میره از هر جایی شده پول در میاره....
✅ خانم ها موثرتر هستن، فکر نکنید ضعیف هستن.
💎 ببینید ما میخوایم توی خونمون "امام جامعه" تربیت کنیم.
💕از امام جماعت بگیر تا فرماندهی سپاه حضرت یا هر نوع ریاستی که باشه..."
#استاد_پناهیان
#تربیتِ_گلپونه🌸
@mamanogolpooneha☘
کتابِ
💚مهمان امام رضا علیه السلام💚
✨پنج قصه کوتاه و شیرین از امام رضا علیه السلام برای کودکان✨
🖌نویسنده: مرتضی دانشمند
📝انتشارات قدس رضوی
☎️تلفن: ۰۵۱۳۲۲۳۵۳۱۲
#کتاب_خوب
#دبستان
#معرفیِ_کتاب
@mamanogolpooneha☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کودک میخها پلاستیکی را با چکش وارد اسفنج فشرده با چکش میکوبد
هدف تقویت عضلات ریز انگشت و هماهنگی بین چشم و دست و افزایش تمرکز
#بازی_دست_ورزی
#بازی_مونته_سوری
#مناسب_2سال_به_بالا
@mamanogolpooneha☘
💎درمان تخصصی شب ادراری💎
🔸سیاهدانه و عسل را شب هنگام خواب میل کنند.
#سلامتیِ_گلپونه💉💊
@mamanogolpooneha☘
یادتونه قدیما چقدر بالشت بازی میکردیم؟؟😍
یادش بخیر ...تشک هارو مینداختیم و پخش و پلا میکردیم و روشون ورجه وورجه ...💕
#یادش_بخیر
#بازی
@mamanogolpooneha☘
خوب خوشگلا بالشت هارو از کمد هاتون بیارید بیرون و یه بازی خوب و جذاب بسازید ...☘
مثل قطار رفتن روی بالشت ها...🚊
یا بپر بپر روی مانع بالشتی ...💭💭💭
و یا حتی حمله بالشتی ...⚔🛡
بستگی به خلاقیت های شما داره...💎
#بازی
#بالشت_بازی
@mamanogolpooneha☘
راه مبارکی که با نخلونارنج آغاز شد.
کتاب «نا»، زندگینامه داستانی شهید محمدباقرصدر را تازه تمام کردهام، و الان هم مشغول «شرح صدر» و چند اثر فکری دیگر از ایشان هستم. و بیتعارف، مدهوش و حیران این نابغه بزرگ علمی، اخلاقی و جهادیام.
پیش از این شنیده بودم که ایشان، «شهید مطهری عراق» بودهاند، اما حالا معتقد شدهام باید حقیقتا ایشان را «خمینی عراق» بدانیم.
شخصیتی که به تعبیر رهبری، در هر شاخه از علوم اسلامی که وارد شده( فلسفه، اصول، تاریخ و...) صاحب مکتب است(دقت کنید: صاحب مکتب است!!!) ، پیش از بلوغ اجتهاد ایشان توسط مرجع تقلید بزرگ و سختگیر دوران خود، آیتالله خویی(ره) تایید شده، اسلام انقلابی در عراق، بیشک مولود مجاهدتهای ایشان است و جریانات انقلابی عراق(مجلس اعلی، حشدالشعبی و...) همگی تحت تاثیر ایشان ایجاد شده، تنها شخصی است که امام خمینی در شهادت ایشان سه روز عزای عمومی اعلام میکنند و... و همه این خدمات و توفیقات در عمر کوتاه ۴۵ ساله ایشان اتفاق افتاده است.
زندگی شهید صدر، پر است از برهههای حساس و خواندنی( انتفاضه رجب، انتفاضه صفر، دوران حصر خانگی، دستگیریهای متعدد، تشکیل شبکه مخفی مرتبطین و مبارزین و..) و همین وقایع، داستان زندگی این شهید بزرگوار را خواندنیتر کرده است.
خلاصه اینکه دریای عمیقی از معارف، برای استفاده پیش چشم ماست، و «نا» میتواند برای شناخت این شخصیت بزرگ، اولین قدم باشد.
خوشحالم از اینکه آرامآرام، اسطورههای بزرگ علم و اخلاق و عرفان، در قالب رمانهای پرفروش و مناسب برای مخاطبعام، به جامعه شناسانده میشوند.
این اتفاق مبارک، با «نخلونارنج» وحید یامینپور آغاز شد و امیدوارم با «نا»، باقوت ادامه پیدا کند. ظاهراً رمان زندگی آیتالله قاضی با نام کهکشان نیستی هم بزودی منتشر خواهد شد و منتظریم روایت داستانی دیگر اسطورههای اخلاق و عرفان را هم بزودی بخوانیم.( البته نمونههای دیگری مثل سهدیدار، مردی در تبعید ابدی و... را هم قبلاً داشتهایم که در زمان انتشار، چندان بهعنوان اثر پرفروش معروف نشدند)
#معرفی_کتابِ_خوب💕
@mamanogolpooneha☘
#داستان_110
#قصه_چهار_خرگوش_کوچولو
#نصیحت_پذیری
🌸روزي و روزگاري، در جنگلي پر از درختهاي سوزني، چهار بچه خرگوش همراه مادرشان در حفره اي شني زير ريشه هاي يك درخت زندگي مي كردند. اسمهاي آنها ، فلاپسي ، ماپسي ، دم پنبه اي و پيتر بود.
يك روز صبح مامان خرگوشه گفت: عزيزان من ، حالا شما مي توانيد بيرون برويد و در مزرعه ها بگرديد ولي يادتان نرود كه وارد باغ آقاي مك نشويد. پدرتان هم در آن باغ دچار مشكل شده بود.
برويد و بگرديد ولي شيطوني نكنيد. من هم مي خواهم براي خريد بيرون بروم.
سپس خانم خرگوشه سبد و چترش را برداشت و به جنگل رفت او مي خواست از نانوائي،كمي نان و پنج عدد كلوچه كشمشي بخرد.
فلاپسي و ماپسي و دم پنبه اي كه كوچكتر بودند با هم پايين رفتند و به يك بوته توت جنگلي رسيدند.
اما پيتر كه شيطون و حرف گوش نكن بود بسمت باغ آقاي مك دويد و از زير در به داخل خزيد.
اول كمي كاهو خورد و بعد سراغ لوبيا و تربچه رفت
كمي احساس ناراحتي و دل درد كرد او تصميم گرفت، چيز ديگري براي خوردن پيدا كند.
اما در انتهاي مزرعه خيار، آقاي مك را ديد.
آقاي مك كه مشغول كاشتن بوته هاي خيار بود با ديدن پيتر از جا پريد و در حاليكه شن كشش را در هوا تكان مي داد ، فرياد مي زد: بايست اي دزد
پيتر بدجوري ترسيده بود، او با سرعت به هر طرف مي دويد ولي در ورودي را پيدا نمي كرد.
يك لنگه كفشش در ميان بوته هاي كلم از پايش در آمد و لنگه ديگر هم در ميان گل ها گير كرد
وقتي كفشهايش گم شدند او توقف نكرد و با سرعت بيشتري دويد. او مي توانست فرار كند اگر بدشانسي نمي آورد و دكمه هاي لباسش به خارهاي توتهاي فرنگي گير نمي كرد.
آقاي مك با يك الك در دستش، بالاي سر خرگوش آمد. اما پيتر با يك حركت ناگهاني از جا جنبيد در حاليكه كتش همانجا در بوته ها ماند خودش را رها كرد و دويد
او داخل يك آبپاش پريد البته جاي خوبي براي قايم شدن بود به شرط اينكه داخلش آبي نبود.
آقاي مك مطمئن بود كه پيتر جايي در همان اطراف قايم شده است . او فكر كرد، شايد خرگوشك زير گلدانها قايم شده باشد . او با دقت شروع به گشتن كرد و زير همه آنها را يك به يك گشت .
ناگهان پيتر عطسه اي كرد و آقاي مك بدون اتلاف وقت به سراغش رفت. او سعي كرد پايش را روي پيتر بگذارد كه پيتر از پنجره بيرون پريد و روي گلدانها افتاد. پنجره خيلي كوچك بود و آقاي مك نمي توانست از آن رد شود.
پيتر كمي نشست تا استراحت كند. او به سختي نفس مي كشيد و از ترس مي لرزيد. چون توي آبپاش پريده بود تنش خيس بود. بعد از مدتي او آهسته به راه افتاد ، سلانه سلانه مي رفت و اطرافش را نگاه مي كرد تا ببيندد چكار مي تواند بكند.
دري را ديد كه قفل بود و جايي هم براي عبور يك خرگوش چاق نبود .
موش پيري كه دانه اي را حمل مي كرد به كنار در دويد . پيتر در مورد راه خروج سوال كرد ولي دانه اي كه دهان موش بود اينقدر بزرگ بود كه نمي توانست حرفي بزند و فقط سرش را تكان داد پيتر گريه اش گرفت.
او به راه افتاد و سعي كرد راهي پيدا كند ولي هر چه مي رفت بيشتر و بيشتر گيج مي شد
او برگشت آرام و بي صدا حركت مي كرد. ناگهان صداي خراشيده شدن زمين توسط يك بيل را شنيد . او زير بوته اي خزيد ولي هيچ اتفاقي نيفتاد . كم كم از جايش بيرون آمد و روي يك چرخ دستي كه آن نزديك بود پريد و همه چيز برايش قابل ديدن شد. اولين چيزي كه ديد آقاي مك بود كه خم شده بود و پياز ها را از زمين بيرون مي اورد. پشت او بطرف پيتر بود و آنطرفش هم در باغ بود.
پيتر از روي چرخ دستي پايين پريد و تا آنجا كه توان داشت با سرعت به طرف در دويد. و از زير در به بيرون از باغ رفت. پيتر توقف نكرد و بدون اينكه به پشت سرش نگاه كند به سمت خانه اش دويد.
او اينقدر خسته بود كه وقتي به خانه اش رسيد روي كف نرم اتاق دراز كشيد و چشمهايش را بست.
مادرش مشغول پخت و پز بود. وقتي او را ديد تعجب كرد كه دوباره پيتر چه بلائي سر كت و كفشش آورده است . اين دومين كت و كفشي بود كه در طي دو هفته گذشته گمشان كرده بود.
متاسفانه آن روز عصر حال پيتر خوب نبود . مادر او را به تختخوابش برد و برايش چاي بابونه درست كرد و تا زمان خواب هر بار يك قاشق چاي بابونه به او داد .
اما فلاپسي، ماسي و دم پنبه اي براي شام نان تازه و شير و توت جنگلي خوردند
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘