جلسات سرکار خانم #محمدی
#نظموهدف۱_جلسه۱_قسمت۱۵
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ ازتمریناتی که برای خونه هاتون میگیم اینه که:
#برای_خونههاتون_اسم_بذارید.
چه اسمی بذاریم❓
⭐️اسم اهل بیت رو میذاریم⭐️
🔹 به این نیت که این خونه ان شاءالله میخواد جایی باشه که به اهل بیت خدمت بشه.
🌸 مثلاً خونه ما اسمش #بیت الزهرا سلام الله علیها ست، از اول ازدواج که ما نمیدونستیم که باید برای خونه اسم بذاریم ولی یک قاب درست کردیم توش نوشته بود یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها. من زندگیم رو سپردم به حضرت زهرا. همسرم رو سپردم به حضرت زهرا.ایشون لقبشون هم عبدالزهرا بود کلاً زندگی ما شد به نام حضرت زهرا.
بعد هر وقت دعا میکردم می گفتم :
🍃خدایا زندگی منو الگویی از زندگی امام علی علیهالسلام و حضرت زهرا سلام الله علیها قرار بده .
🔸همین بهم انرژی می داد😌
که اگر کوچکترین چیزی تو زندگیم خلاف این بود می گفتم خب اینکه نمیشه یعنی من الکی دارم دعا می کنم اینکه الگویی از زندگی حضرت زهرا و امام علی علیهالسلام باشه⁉️
✅ مثلاً غذا درست می کنم #اسراف نکنم ❌❌
چینش خونه م عکس یه زن که موهاشو داره باد میبره من تابلو بزنم تو خونه م این چیو می خواد برسونه❓
پس به زندگی من نمی خوره پس نباید بزنم❌
عکس گل بزنم 🌺
عکس یه چیزای دیگه بزنم،
آیه قرآن میزنم،
#مجسمه نمی زارم⛔️
چون مجسمه باعث میشه #ملائکه از خونه برن😱
#آلات_موسیقی باشه ملائکه می رن 😔
🔸ولی خونه ای که #نماز خونده می شه ملائکه می یان 😇
خونه ای که توش #فحاشی نشه ،
صدا بلند نشه ،
بچه توش باشه ، ملائکه می یان😇
✅ هر موقع وارد خونه تون می شین بسم الله الرحمن الرحیم بگید.
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته بگید.
⭐️ملائکه اونجا حضور دارند⭐️
🔹اگر توفیق باشه یه موقعی با هم اداره عالم توسط فرشتگان رو می گم در جلسه جدا.
🌸 در خاطرات حضرت زهرا سلام الله علیها هست که خانم داشتند کار
می کردند دسته آسیاب خودش
می چرخیده نون درست می کردند
بعد پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند که زهرا جان شما این ذکر تسبیحات رو بگو که می شه #تسبیحات_حضرت_زهرا سلام الله علیها.
🔸اینکه اینقدر سفارش شده برای اینه کمکمون می کنه داری کار می کنی.
سخته مهمون داری شوهرت قرار بوده بیاد کمکت، نیومده دیر رسیده ،
غر سر شوهرت نزن❌
نگو چرا دیر اومدی❓ الان ببین سالاد آماده نیست، اون آماده نیست ،
چایی گذاشتم دم نکشیده، تو دیر اومدی همه اینا شده ،بگو یا ملائکه الان بیاین کمکم. راحت 😌😊
نمی خواد حس کنی ملائکه اومدن، خودت یه جوری می شه به آرامش
می رسی👌 خودت سرعتت می ره بالا ، کارهاتو انجام می دی اصلا نظم پیدا
می کنی ،مثلاً قرار بوده غذات بسوزه نمی سوزه.
اَجی مَجی نیست 😁اینکه می گم ملائکه می یان به کمک، انرژی شما زیاد میشه💪 محیط باعث آرامش تون می شه،
شما کار را دقیق تر انجام می دین.
⭐️مثل اینکه ما می گیم #شهدا_حضور_دارند و کمک می کنند⭐️بعضیا می گن چه جوری❓
و تا به عینه نبینی متوجه نمی شوید که شهیدان زنده اند ونزد خداوند روزی
می خورند 💐
🔹مادر شهیدی تعریف می کرد میگفت: پسر من حتی می یاد کارهامو می کنه ولی رسیدن به این مرحله زمان می بره و واقعیت انجام می دن.
✅ یقین داشتن خیلی مهمه،
ما بعضی وقتا می گیم من به خدا توکل می کنم و به ائمه علیهم السلام توسل می کنم ولی ته دلم می گم حالا کمرم درد نگیره.
⭐️ما در موشکافیِ توحیدمون،
می رسیم به اینکه ماها #شرک_خفی داریم چون شرک مثل حرکت مورچه سیاه 🐜روی سنگ سیاه در شب سیاه و تاریک و ظلمانی هست🌚 اینقدر که متوجه نمی شویم.
✅ پس برای خونه هامون اسم بزاریم، اسم را بنویسم بزنیم تو خونه.
مثلاً یا رسول الله یا ابالفضل العباس یا اباعبدالله.
یه دفعه بزنی بیت الزهرا سلام الله علیها این یه کم هضمش سنگینه برای جامعه و عموم.
🌺ولی وقتی یافاطمه الزهرا سلام الله علیها می زنی خودت می دونی که چرا اینو زدی، وقتی کار می کنی خدا وکیلی مدیونی دیگه آشغال رو زمین باشه برندارید⛔️ خونه حضرت زهرا سلام الله علیها روکثیف کردی.
بخوای صداتو ببری بالا 🗣خونه حضرت زهرا سلام الله علیها صداتو بردی بالا.
شوهرت اومد ازش پذیرایی نکنی مهمون حضرت زهرا سلام الله علیها را پذیرایی نکردی⛔️
دیگه عقب میمونی ببین چقدر عقب
می مونی😔😔
@jalasaaat
#نظم_وهدف
@mamanogolpooneha🖤
جلسات سرکار خانم #محمدی
#نظموهدف۱_جلسه۱_قسمت۱۹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔴 ما #زمانهای_مرده زیاد داریم.
🔹یک پزشک خارجی 👨⚕از منزل این بیمار تا منزل اون بیمار که میخواست بره بین راه یه کتاب نوشت📔
🌸 یکی از بزرگان خانومش غذا رو میبرد میذاشت جلوش 🍛از این زمانیکه غذا داغ بود که مکروهه خوردن غذای داغ، تا زمانیکه غذا انقدر خنک بشه، بشه بخوره مطلب مینوشت 👌و اسم کتابشو گذاشت پنج دقیقه های قبل از غذا📔
🔴 شعر طاقدیس رو الان یادم نیست کی گفته. شعر طاقدیس رو زمانیکه بنده ی خدا میخواسته بره دستشویی گفته.
✅ ببینید یعنی از چه چیزهایی استفاده شده. شیخ انصاری که مرجع تقلید بودن، درس میدادن، از مادرشون نگهداری میکردن وهر روز عاشوراشونو میخوندن، یه جز قرآنشونو میخوندن،نماز جعفر طیار شونو میخوندن👌
ببینین این که برنامهشونو میدونستن.شیخ انصاریه باید از مادرش نگهداری کنه. باید رسیدگی بکنه. این جزو برنامشه. نمی گه من مرجع تقلیدم. من اینکارو بکنم❓
✅ بعضی وقتا منیتهای ما نمیذاره کارهای مهم مونو انجام بدیم.من❓چرا من❓الان باید برم فلان کارو بکنم❓
🔰 #اولویت_بندی کارهامونو کردیم،
زمان بندیش هم کردیم.
اگه ظرف شستنم تا حالا ده دقیقه میشد، سَنبَل نکنین مایع ظرفشویی بهش بچسبه. مثلا داری ظرف میشوری میری تو هپروت عه فلانی من رفته بودم خونشون چی پوشیده بود چی نپوشیده بود،دیدی چطوری اومد، درو اینطوری باز کرد،اینطوری بست،
در حین ظرف شستن میری عالم رمان و واسه خودت مینویسی✍ تموم میشه میای، بعد میبینی شیر آب بازه 😱
ظرفا تو دستت مونده ،همینطور داری هی میسابی. ظرفه سوراخ شد تو داری هنوز میسابیش😧
🔹قشنگ تمرکز پیدا بکنین،
سریع ظرفو بشورین آب بکشین #اسراف نشه ⛔️
😱بعد خانوما میگن این ظرفو میشورم تا بذارم بالا این آب بازه ،یه دستتو بزن اون شیر آب بسته بشه، یه ذره تمرین میخواد✔️
🔴 اون دنیا از این گناه کبیره از ما باز خواست میکنن😰 اسراف گناه کبیرهس. درسته❓ ما خانوما بیشترین گناه کبیره رو میکنیم در چی❓ اسراف😔
خیلی سخته که اسراف نکنیم،
🔹مثلا میخوای بذاری آب گرم بشه،
کلی باید آب بره تا گرم بشه، آبگرمکن روشن بشه. ولی خب باید #تدبیر کرد و تمرین کرد✔️
@jalasaaat
#نظم_وهدف
@mamanogolpooneha☘
جلسات سرکار خانم #محمدی
#نظموهدف۱_جلسه۱_قسمت۲۰
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ برای #اسراف نکردن آب تا گرم بشه میشه آب را شما تو یه ظرف بردارید بذارید کنار، برای بالکن و دستشویی و... استفاده کرد.
گناه نکردن و ثواب جمع کردن سختی هم داره.
من خودم پارچ برمیدارم میذارم کنار وقتی کارم را انجام میدم، میخوام دور ظرفشویی رو بشورم بجای اینکه شیر رو باز کنم آب بریزم اون آب و میریزم👌. یا کتری آب را میذارم خنک شد میریزم پای گلدونم🎍
سبزی که میشورم آب سبزی خوردن رو، آب گِل اول، آب گِل دوم رو پای گلدونام می ریزم یا بالکن را میریزم میشورم.
چون آب سوم را با سرکه میشورم و نمیشه دیگه ریختش پای گلدونا.
🔰 این مدیریته👌
این #نظم رفتار و #خانهداری شماست👌 خانه داری منظم این نیست که فقط شما همه چی رو جای خودش بچینی.
⭐️درست انجام دادن و خدا پسندانه انجام دادنش مهمه⭐️
✅ خب اولویتها رو هم مشخص کردیم حالا اگر یک #اولویت را در زمانش نتونستیم انجام بدیم چیکار میکنیم❓
در اون زمان #برنامه_شناور رو انجام میدیم ✔️
🔹شناور بودن به معنی این که اگر کار ی را نتونستیم انجام بدهی کار بعدی را انجام بده.
بیست تا کار نوشتی صبح تا شب یکدفعه شرایط طوری میشه که ده تاي اول رو نمیتونم انجام بدی از همون یازدهمین شروع کن. مهم اینکه #توقف_ممنوع
یه کاری دارم انجام میدم ،مثلا سوار مترو شدم🚝 دارم میرم خونهمون🏠 همزمان هم تلگراممو یه نگاهی میندازم ممکنه یه تلفنی جواب بدم📱
هم میتونم برنامهمو بنویسم ✍
هم میتونم ذکرمو بگم👌
هم اینکه چند تا کار دیگه میتونم بکنم،
🔹مثلا میبینم یه خانومی پیره ایستاده من سریع بلند میشم جامو میدم.
⭐️اینم یه کارخیره شما انجام میدین دیگه.
✅ کارهای خوب خودتونو قدر بدونید و بنویسید✍
اینا باعث میشه که تشویق بشید که بدونید کار دارید انجام میدید،شما بیکار نیستید👌
چون بیکاری خودش ضرره یعنی مریضیه بیکار بودن
🌸 سوره ی ناس را بخوانید، چون ما داریم که شیطان👿 از چهار طرف انسان را وسوسه میکنه:از جلو آینده، از پشت، گذشته، حال و ...
🌸 شما سوره ی فلق و سوره ی ناس را که میخونید باعث میشه که شر جن و انس از شمادور بشه 🙂
🔹وقتی #شیطان 😈 در فکرتان وارد
می شود همیشه پناه ببرید بخدا،
سریع خودتون رو درگیر کار یدی بکنید. ما پناه میبریم به خدا چون هر لحظه ای شیطان در کمینه.
ما ایمن نیستیم از شر شیطان 😱
🔰برای هر کاری همین که الان اومدم اینجا حرف میزنم شیطان😈 در کمین من هست. میخوام برم بیرون در کمین من هست. همه جا هست. چون قسم خورده. پس من باید مراقب باشم.
@jalasaaat
#نظم_وهدف
@mamanogolpooneha☘
#داستان_50
#دم_قهوه_ای
#اسراف
🌈🌈
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند .بچه های عزیز هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود .
ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود . یک روز که با برادرش دنبال رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد ، یک سبد میوه دیدند که میوه هاش روی زمین ریخته شده بود
🍐
طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: کنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با دهان خود یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف . بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند.
🍐
حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته : اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد.
آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم لطفا?او را به لانهی ما بیاورید.
بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت : توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه ،آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود .
دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید.
که گریه می کند به او گفت چرا گریه می کنی ؟ گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بیماری خیلیا رو مثل پرستو خانم خوب کنم.
دم قهوه ای با دیدن این خواب صبح زود بیدار شد و با برادرانش به جنگل رفت و به دنبال گلابی گشت . گلابی که نصفه خور کرده بود را پیدا کردند آن را در آب چشمه شستند و برای پرستو آوردند . وقتی پرستو گلابی را خورد نجات پیدا کرد و چشمانش را باز کرد و از دم قهوه ای تشکر کرد که جانش را نجات داده بود از آن به بعد دم قهوه ای دیگر اسراف نمی کرد و فریاد نمی زد زیاد می خواهم گنده می خواهم و حالا او می داند اسراف وهدر دادن هر چیزی بد است.
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
#داستان_۱۲۲
#میوه_های_غمگین
#اسراف
🍎🍐🍊🍋🍌🍉
🐱 پیشی دنبال غذا بود. توی حیاط می گشت و بو می کشید که صدایی شنید. جلو رفت. یک عالمه میوه را دید که توی سطل آشغال گریه می کردند.
🐱 پیشی پرسید: میوه ها! چرا شما توی سطل آشغال هستید؟ چرا این طور زخمی شدید و بی حال هستید؟
🍐 گلابی گنده ای که فقط یک گاز از آن خورده شده بود گفت: می خواهی بدانی؟ پس گوش کن تا برایت تعریف کنم. دیشب جشن تولد بود، همه جا را چراغانی کردند یک عالمه سیب و گلابی و آلو و هلو آوردند. من و دوستانم توی صندوق میوه بودیم. اول ما را توی حوض ریختند. نمی دانی چقدر کیف می داد.
🍒 یک آلوی درشت از سلطل زباله بیرون آمد و گفت: ما آب بازی کردیم بالا و پایین پریدیم و خندیدیم. وقتی آب بازی تمام شد، ما را توی سبدهای بزرگ ریختند.
🍑 یک هلوی درشت ولی نصفه ناله ای کرد و گفت: پیشی جان به من نگاه کن ببین چقدر زشت شده ام. دیگر یک ذره هم خوشحال نیستم چون حالا یک تکه آشغال هستم. بعد ادامه داد ما توی سبد بودیم. اول از همه مرا با یک دستمال تمیز خشک کردند جوری که پوستم برق می زد...
هلو گریه اش گرفت و نتوانست حرفش را تمام کند.
🍏 سیب گفت: راست می گوید: من هم توی سبد بودم. بعد همه ی ما را خشک کردند و توی ظرف بلوری بزرگی کنار هم چیدند. نمی دانی چقدر قشنگ شده بودیم. وقتی مهمانها آمدند همه به ما نگاه می کردند و به به می گفتند.
یک خیار زخمی از میان میوه ها فریاد زد: اما چه فایده ؟ آنها خیلی بدجنس بودند هر کس یکی از ما را بر می داشت و فقط یک گاز می زد و دور می انداخت. یکی زیر پا، یکی زیر صندلی، یکی توی باغچه همه جا پخش شده بودیم. جاروی بیچاره ما را از این طرف و آن طرف جمع کرد.
🐱 پیشی نگاهی به حیاط کرد جارو کنار باغچه افتاده بود. معلوم بود از خستگی به این حال افتاده است. پیشی گریه اش گرفت و گفت: چه مهمانهای بدی من که اینجور مهمانها را دوست ندارم. بعد خودش را از لای در کشید و با ناراحتی بیرون رفت.
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
#داستان_۱۲۳
#سهیل_و_گربه_های_تشنه_کوچه
#اسراف
😼
سهیل کوچولو هر سال تابستان مهمان خانه مادربزرگ بود. خانه مادربزرگ یک حیاط با صفا و سبز و خرم داشت و سهیل تمام روزش را در حیاط میگذراند و به آب بازی مشغول بود.
مادربزرگ هم هر روز به او اعتراض میکرد و میگفت: پسرم اینقدر شیر آب را باز نگذار، حیفه به خدا.
اما سهیل گوش نمیکرد. تا اینکه یک روز سهیل در حیاط بود و میخواست به درختان آب بدهد که ناگهان آب قطع شد. سهیل مدتی در حیاط بازی کرد، ولی حوصلهاش سر رفت. برای همین از مادربزرگ اجازه گرفت تا بیرون برود و در کوچه قدم بزند.
در محله آنها همچنان آب قطع بود، گربههای محل هم در جویها و باغچهها به دنبال آب میگشتند، همه تشنه بودند. سهیل گربهای را دید که از شدت تشنگی زبانش را روی آسفالت خیابان میکشید، اما هیچ جا خبری از آب نبود. سهیل کوچولو به خانه برگشت و کاسه آبی که مادربزرگ کنار گذاشته بود را برای گربهها آورد و روی زمین گذاشت.
گربه کوچولو به سمت آب دوید، آنقدر تشنه بود که با ولع زیادی آب میخورد. در همان موقع بود که گربهای چاق آرامآرام به سمت آنها آمد، همه گربهها راه را باز کردند تا او آب بخورد.
پشت سر آن تعدادی بچه گربه کوچولو هم آمدند، سهیل تازه متوجه شد که آن گربه یک مادر است و به بچههایش شیر میدهد. سهیل با دیدن این صحنه تازه متوجه شد که آب چقدر با ارزش است.
🍂
چند روز کامل، آب کوچه آنها قطع بود و تمام برگهای درختان و بوتهها از بی آبی پلاسیده شده بود.
همه جا خشک خشک بود. سهیل متوجه شد بدون آب چقدر زندگی سخت است و ما باید قدر آب را بدانیم و آب را هدر ندهیم. ناگهان با صدایی بلند همه خوشحالی کردند و به آسمان نگاه کردند.
🌧⛈🌦
بله باران شروع به باریدن کرد و تمام زمینها و درختان و باغچهها و حتی گربهها و حیوانات دیگر را سیراب کرد. سهیل هم زود به خانه برگشت و از آن روز متوجه شد که آب را زیاد مصرف نکند و شیر آب را موقعی که نیاز ندارد، باز نگذارد تا همه از آب بتوانند استفاده کنند و همه خوشحال باشند.
🐱
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘