#داستان_143
#راسوی_ناز_و_تپل
#کمک_همکاری_قهرمان
راسوی ناز و تپل
تو جنگلی پر از گل 🌷
پر از سوسنُ سنبل 🌺🌸
با گل های رنگارنگ 🌻🌻
پروانه های قشنگ
بود یِ درخت پسته🌳
قصه ی ما درسته
رو این درخت زیبا🌴🌴
یه راسو بود بچه ها
راسویی ناز تپل
کوچکُ چاقُ کپل
با دست پایی کوچک👣👐
قشنگ مثلِ عروسک
رو این درخت زیبا
که خیلی بود با صفا❤️
این راسوی مهربان
که خیلی بود خوش زبان
گاهی می رفت به این ور
گاهی می رفت به اون ور
راسوی قصه ما 🗒
ترسو نبود بچه ها
یک روز راسو نشسته
روی درخت پسته🌳🌳
شنید از اون دور دورا
می اد صدا بچه ها🎺
صدا صدای کیه ؟؟؟
می گم صدای چیه!!!
دید که یدونه خرگوش 🐰🐰
زبرُ زرنگُ باهوش 🌟
بسوی او می دوید
داد می زدُ می پرید
وقتی رسید به راسو
همان راسوی پر مو
گفت راسوی مهربان
قشنگ شیرین زبان
دیشب که از آسمان ⛅️
آمده خیلی باران ⛈⛈
سنگی بزرگُ سنگین
قل خورده روی زمین
تو رود خانه نشسته🌊
که راه اب را بسته
اهو به من خبر داد
آب داره بالا می اد💦💦
برو فیل رو خبر کن 🐘
با خبر از خطر کن
فیل کجا بود تو صحرا
میانِ باغ گل ها🌼🌸
راسوی ناز و بی باک
خیلی زرنگ چالاک
تا که خبر را شنید
بسوی صحرا دوید🐾🐾
پا های راسو غلطید
اما نشد ناامید
گفت با خودش خدایا
آب داره می ره بالا💧
نباید اینجا نشینم
برم فیل رو ببینم
اون از خدا کمک خواست
یکدفعه از جا برخاست
با عجله می دوید
راسو که درد می کشید
فیلُ تو سبزه ها دید🍀🐘
با خنده سویش دوید
تا فیل خبر رو شنید
پاهای راسو را دید
گفت بیا پشتم بشین
فیل بزرگ قوی بود🐘
تنش خاکستری بود
یه خرطوم دراز داشت
اون دو تا عاج ناز داشت
حیونا فیل و دیدند
با خوشحالی خندیدند
فیل حالا سنگ را برداشت
سنگ را کناری گذاشت
آب دوباره رها شد🌊
جنگل پر از صدا شد🌲🌳
گفت فیل به حیوونا
حیوونای با صفا
راسو منو خبر کرد
با خبر از خطر کرد
اون با پاهای لنگان🐾
آمد بسویم دوان
همه گفتند یکصدا
آخر قصه ما
راسوی ریزه میزه
پیش همه عزیزه💐
صد آفرین مرحبا
راسوی ناز و زیبا🌸🌸
#شعر
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘