روشـــツــنی خونه [🇮🇷🍃]
■#قصه_هاےامام_حسنے🌱■ 🌺دعوت كودكان روزي گروهي از كودكان مشغول بازي بودند. تا چشم آنان به امام حسن
↯#قصههاےامامحسنے🌱↯
🌸روزي امام حسن (علیه السلام) از كوچه هاي مدينه مي گذشت.
🌴درحالي كه بچه ها دور هم نشسته بودند و خرما مي خوردند.
آنها گفتند: اي كاش امام حسن (علیه السلام) مي آمد و با ما خرما مي خورد و امام حسن (علیه السلام) را دعوت كردند.
سپس امام (علیه السلام) كنار آنها نشست و با آنها همبازي شد و خرما خورد.سپس آنها را به خانه خود برد و از آنها با لباس و غذاهاي خوب پذيرايي كرد.☘
منبع:داستانهاي بهشتي(دكتر اعظم فعال)
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
روشـــツــنی خونه [🇮🇷🍃]
↯#قصههاےامامحسنے🌱↯ 🌸روزي امام حسن (علیه السلام) از كوچه هاي مدينه مي گذشت. 🌴درحالي كه بچه ها
°#قصههاےامامحسنے🌱°
🌱امام حسن (علیه السلام) تنها هفت سال داشتند. مادرش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) او را به مسجد می فرستادند.
امام حسن(علیه السلام) آنچه را از پیامبر می شنیدند به خاطر می سپردند و وقتی به خانه باز می گشتند شنیده های خود را برای مادر بازگو می کردند.
🌸در آن روزها هر وقت حضرت علی (علیه السلام) به خانه باز می گشتند، می دیدند حضرت زهرا(سلام الله علیها) آیاتی از قرآن را که تازه بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده بود از حفظ می خواندند.
از او می پرسیدند این آیات و علوم را از کجا آموختی؟حضرت زهرا(سلام الله علیها) پاسخ می دادند از پسرم حسن(علیه السلام )آموختم.
یک روز امام علی (علیه السلام) )در خانه مخفی شدند تا ببیند پسرشان حسن(علیه السلام) چگونه سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را برای حضرت زهرا(سلام الله علیها) بازگو می کند.
🌱امام حسن(علیه السلام) طبق معمول وارد خانه شدند تا آنچه از پیامبر شنیده بودند برای مادر تعریف کنند. ولی این بار هنگام سخن گقتن زبانشان گیر می کرد.حضرت فاطمه تعجب کردند ولی امام حسن(علیه السلام) پرده از راز برداشتند و به مادر گفتند:تعجب نکن!شخص بزرگی سخنم را می شنود از این رو زبانم گیر می کند. در همین لحظه حضرت علی(علیه السلام) ) از مخفیگاه خارج شدند و حسن(علیه السلام) ) را در آغوش گرفته و بوسیدند.
#قصه_شب
@bayenatiha☘