eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
137 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 ⏹ کودکان از به کار بردن الفاظ نامناسب و از این که به این وسیله می توانند توجه شما را جلب کنند لذت می برند . ◀️ بهترین راه حل استفاده از روش بی توجهی ست . 📌 در صورت تکرار ، از تذکر همراه با ارائه قانون استفاده کنید : مثال : توی خونه ما ، هیچکس از کلمه بد استفاده نمی کنه . نه ما و نه شما پی . نوشت : از تداوم بحث با فرزندتان جداً خودداری کنید . @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بطری های خالی برای خودتون یک بولینگ واقعی بسازید. این بازی هم به دلیل نشونه گیری برای تمرکز ،دقت و هماهنگی دست ها و چشم بسیار مفید است مامان باید خلاق باشه😍💪 @mamanogolpooneha
قراره یه تابلو واسه خودمون درست کنیم🏞🌃 بچه ها درست کنن و دیواراتاقشون رو باکار خودشون تزیین کنند🚩🚩🚩🚩
مرحله اول اینه که یه بشقاب یه بار مصرف برمیداریم و روش نقاشیِ یه زمین رو انجام میدیم و روی زمینِ اون یه برش میزنیم تا گلمون بتونه ازش رشد کنه و بالا بیاد مرحله دوم درست کردن عروسکمون و دسته گلمونه @mamanogolpooneha
گل را به چوب بستنی بچسبانید و از زیر خاک بیرون بدید.😊 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘میگویی: «آقا چکشت را به من بده تا میخ ته کفشم را بکوبم». آیا منّتی سر او دارید که چکشش را به شما داده؟ میخ کفش او نبود، میخ کفش شما بود. عمل صالح، خیرش به جیب خودتان میرود نه توی جیب خدا. میخ کفش‌تان را با چکش او کوبیدهاید. چکش او همین جان و تن و نیرویی است که عطایتان کرده است. پس احساس کنید که به او بدهکار شدهاید نه طلبکار. ریشه عُجب انسان، این است که خودش را مالک میبیند. اگر تمام حَسَنات اهل عالم از دست و زبانتان صادر شود، اما خودتان را شناخته باشید، برای شما هیچ عُجبی نمیآورد. @mamanogolpooneha
موشي خانم عادت داشت که همه ي کارهاي خانه را خودش انجام بدهد .او به هيچ کدام از بچه موش هايش نمي گفت که کمکش کنند ؛ چون فکر مي کرد ، خسته مي شوند .بچه موش ها هم از خدا خواسته ، از صبح تا شب فقط بازي مي کردند و به کار مادرشان کاري نداشتند . روزي ، روزگاري هوا سرد بود و باراني .موشي خانم از خانه بيرون رفت تا غذا پيدا کند . باران تندي مي باريد و زمين ليز بود .يک دفعه پاي موش بيچاره سر خورد و افتاد تو چاله .همين طور که دست و پا مي زد تا خودش را نجات دهد ، سرش رفت زير آب و چند قلپ آب و گل خورد .ديگر نفس اش داشت بند مي آمد که حس کرد دمش کشيده شد و دارد پرواز مي کند . او که تا به حال پرواز نکرده بود ، به اين طرف نگاه کرد ، به آن طرف نگاه کرد ، کسي را نديد ، سرش را بالا کرد و پرنده اي که در همسايگي اش لانه داشت را ديد که دمش را گرفته و او را با خود مي برد .پرنده به نزديکي درخت که رسيد ، آرام بر زمين نشست و موشي خانم را جلو لانه اش بر زمين گذاشت . وقتي چشم بچه ها به مادرشان افتاد ، فرياد زدند :«واي مامان !چرا موش آب کشيده شدي ؟ » مادرشان سرفه کرد : « تنم خيس بود .آن بالا هم سرد .مثل اينکه سرما خوردم .زود جاي خواب مرا آماده کنيد ». بچه ها هم ديگر را نگاه کردند و گفتند :«جاي خواب !چه جوري ؟ » موشي خانم گفت :« با همان کاه هايي که هميشه از انبار مي آورم .بعد آه کشيد .« اي واي !شما تنبل ها که نمي دانيد انبار کجاست .»و همان جا خوابيد . نصف شب ، خانم موشي از سر و صداي بچه ها بيدار شد . همه با هم مي گفتند :«ما گرسنه ايم، مامان بلند شو !زودتر غذا را بياور !» خانم موشي به موش بزرگه گفت :«قربان قد و بالايت بروم ، برو و ازچمن زار غذا پيدا کن!» موش بزرگه با تعجب پرسيد :«من !من که بلد نيستم » خانم موشي فهميد که چه اشتباهي کرده .بچه موش ها هم فهميدند که خيلي زودتر از اينها بايد کار ياد مي گرفتند .همه تا صبح توي سر و کله ي هم زدند و هر کسي براي اشتباه خودش دليلي مي آورد که ناگهان کسي تق وتق و تق به در زد .موش بزرگه در را باز کرد . همان پرنده بود ، مي خواست حال خانم موشي را بپرسد و براي موش ها از درختي که روي آن لانه داشت ، غذا آورده بود . خانه کثيف بود و خانم موشي از پرنده خجالت کشيد .پرنده همه چيز را فهميد .بچه موش ها غذا را خوردند ، ولي سيرنشدند ، ازپرنده پرسيدند :«باز هم براي ما غذا مي آوري ؟ » پرنده جواب داد :«نه ، ولي قول مي دهم که غذا پيدا کردن را يادتان بدهم » موش ها از خوشحالي بالا و پايين پريدند و به دنبال پرنده رفتند تا غذا پيدا کردن را ياد بگيرند . خانم موشي هم منتظر بچه ها ماند تا بيايند و کارهاي خانه را به آنها ياد بدهد . سپيده خليل @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 { شب جمعه ست هوایت نکنم، می‌میرم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ این چشم ها که محروم از یک نگه به یارند بهتر که کور گردند، بگذار خون ببارند آن کو قرار دارد کی داغ یار دارد؟ دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیب زمینی تا زمانی زمینی هستش که سرخ نشده باشه، بعد سرخ کردن حالت روحانی و عرفانی پیدا میکنه که با خوردنش میتونی به عظمت خلقت آفرینش پی ببری😍😋 @mamanogolpooneha
زندگی به خیر ...🌸 @mamanogolpooneha
- راننده تاکسی: دانشجوئی؟ - دانشجو: بله! - راننده: وقتی زنگ میزنی خونه حتما با پدرت هم حرف بزن، پسر من هر موقع زنگ میزنه فقط با مادرش حرف میزنه. دلم براش تنگ شده! @mamanogolpooneha
و تو سبزِ سبزِ سبز حال منو خوب کن... @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Alireza Eftekhari - Dele Sheida (UpMusic).mp3
6.25M
😍😍👌 تقدیم به عشقای تو خونه ☘💕 صبح جمعه ای برید حالش رو ببرید @mamanogolpooneha