eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
149 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🍃 درآسمان چشم سیاهت هوایی ام شڪر خدا ز روز اول مجتبی اےام ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6010577194814802211.mp3
8.78M
🎧 توڪه اخه ڪاری غیراز ڪرم نداری چطوری قبول کنم ڪه حرم ندارے؟ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Pooyanfar-Fatemieh1438.mp3
10.08M
🎧 امام حسن مهربونی و کریمی من گدای روضه‌هاتم از قدیم در خونه‌ات من یه عمره نوکرم اگه بیرونم کنی کجا برم 🎙 محمد حسین پویانفر 🖤 علیه‌السلام ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_934553888.mp3
14.46M
🎧 قربون کبوترای حرمت امام حسن قربون این همه لطف و کرمت امام حسن 🎙 کربلایی حسین طاهری علیه‌السلام ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●💠● شبـــــتوݩ خوش و شہادت رحیم تریݩ بہ عالمیان و ڪریم ترین بہ بنده ها تسلیت 💔 الــــــــــهی از دامن پرمھر هردو نوࢪ ، رحمت بچینید ...🍃 🌀مـــــادرانہ امشب یہ هیئت کوچولو بگیریم توش زیارت نامہ باشه امیݩ اللہ صلوات هدیہ بہ امام حسن و پیامبرموݩ نذری کوجولو یہ سینے چای یا دمنوش هیئت خلاصه ...شب شهادتہ...🍃 🌀خواب شیریݩ امشب وقتے میخوای بچه هارو بخوابونے با قصه های شیرین پیامبر و امام حسن ؏ خوابشون رو شیرین کݩ ...🌙 نمےدونی چقدر لذت مےبرن 😌 🌀بࢪنامہ هرشب نیم ساعت نظافت اخر شب یادت نره ツ حیفہ مگه نمیخوای وقتی بیدار میشی از دیدن خونه تمیزت کیف کنے؟ تازه تا صبح ملائکه برات رحمت مےفرستن🍃 ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گل قرمز مادر جلوی در ایستاده بود. صدا زد:«فاطمه جان زود باش دیر شد دخترم» فاطمه روسری صورتی‌اش را گره زد. جلوی آینه ایستاد. چادر را روی سرش انداخت. قاب عکس را از روی میز برداشت و به طرف در دوید. کفش‌هایش را پوشید. دستش را توی دست مادر گذاشت. مادر بلند بسم الله گفت و راه افتاد. توی اتوبوس فاطمه به مادر گفت:«می‌شود برای بابا یک دسته گل بخریم؟» مادر سرتکان داد و گفت:«بله دخترم چرا نشود؟» فاطمه از پشت شیشه به بچه‌ها نگاه می‌کرد. بچه‌ها کنار خیابان ایستاده بودند. در دستانشان گل‌های صورتی و قرمز و بنفش بود. مادر پرسید:«از کدام گل‌ها بگیریم؟» فاطمه با دست اشاره کرد:«از آن گل‌های قرمز، بابا گل قرمز دوست دارد» از اتوبوس پیاده شدند. فاطمه به طرف یک گل‌فروش دوید. مادر صدا زد:«آرام‌تر برو فاطمه جان» مادر و فاطمه یک دسته گل قرمز خریدند. از بین مزار شهدای گمنام می‌گذشتند. فاطمه پرسید:«مادر این شهیدان هم دختر دارند؟» مادر جواب داد:«بله دخترم» فاطمه پرسید:«دخترهایشان برایشان گل نمی‌آوردند؟» مادر آه کشید و جواب داد:«این شهدا گمنام هستند یعنی مشخص نیست خانواده‌هایشان چه کسانی هستند» فاطمه ایستاد. گفت:«می‌شود ما به جای دخترشان به آن‌ها گل بدهیم؟» به دسته گل در دستش نگاه کرد و ادامه داد:«فکر کنم گل قرمز دوست داشته باشند» مادر به قاب عکس اشاره کرد و گفت:«مگر این گل‌ها را برای بابا نخریدی؟» فاطمه عکسِ توی قاب را بوسید و گفت:«یک شاخه هم برای بابا می‌بریم» مادر لبخند زد. فاطمه گل‌ها را یکی یکی روی مزار شهدا گذاشت. آخرین گل در دستش مانده بود. آخرین مزار شهید گمنام هنوز گل نداشت. فاطمه به قاب عکس نگاه کرد. بابا داشت از پشت قاب عکس نگاهش می‌کرد و لبخند می‌زد. فاطمه آخرین گل را روی مزار شهید گمنام گذاشت و گفت:«ببخشید بابایی می‌دانم که شما هم از این کارم خوشحال شدید. دفعه بعد برای شما هم گل می‌آورم.» و همراه مادر به طرف مزار پدر شهیدش رفت. ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا