eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
149 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😍 ماهیگیری😍😍 رده سنی : تمام مقاطع نحوه بازی کردن : اول دور حلقه هولاهوب نخی،ربانی،طنابی به طول چهار متر گره زده شود اینطوری قلاب ماهی گیری رو اماده کردیم و خود ماهی میتونه سبد یا هر اشیاء که بتوانیم آن را با حلقه هولاهوب بکشیم عالی است.فاصله پرتاب حلقه هولاهوب تا سبد یا اشیاء ۳تا۴ متر نسبت سن کودکان تنظییم میکنیم. و از کودک میخواهیم ماهی گیری کند. فواید ۱. افزایش قدرت پرتاب ۲. افزایش دقت پرتاب ها ۳. هماهنگی دستها (عصب عضله) ۴. تمرکز و هوش هیجان @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا من لا یُرجی الّا هو...:)💙 جز تو به کی میشه امید بست آخه؟ . @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مورچه کوچولو چشمانش را باز کرد. صبح شده بود. صدای پرندهها به گوش میرسید. آنها روی درختها جست و خیز میکردند. نسیم صبحگاهی آهسته میوزید. مورچه کوچولو به طرف نامعلومی به راه افتاد. دیدن دریا برایش یک رویا بود. نتوانست جلوتر برود چون آبهای زیادی کنار خیابان جمع شده بود. با خود گفت: حتماً دریا همین است.و با لذت مشغول تماشا شد. کلاغی که در حال پرواز بود به او گفت: - مورچه نادان! ... این آبها بر اثر باران دیشب، داخل چاله ها جمع شده،... هنوز تا دریا فاصله زیادی است. مورچه کوچولو ناراحت شد ولی به روی خودش نیاورد. از سمت دیگر به راهش ادامه داد به امید اینکه به دریا برسد. خورشید کمکم داشت بالا میآمد. هوا بسیار گرم بود. مورچه کوچولو هنوز راه زیادی در پیش داشت. عبور از روی علفها خسته اش کرده بود. وقتیکه به دریا میاندیشید خستگی را فراموش میکرد. برای دومین بار از دور آبهای زیادی دید. باز با خود اندیشید که حتماً به دریا رسیده است. خوشحال و خندان بر سرعتش افزود. آبها بر اثر وزش باد امواجی ایجاد کرده و جلوتر آمدند. مورچه به تصور اینکه امواج دریاست احساس شادی کرد و با خود گفت: "این دریا حتما مرغ دریایی ندارد."چون هیچ پرندهای در آسمانش دیده نمیشد. آهو خانم که راز مورچه و دریا را میدانست در حالی که به طرف جنگل میرفت گفت: مورچه جان! ... این دریا نیست! ... کشاورزان زمین شالی را آماده کردند تا برنج بکارند. هنوز تا دریا فاصله زیادی است. مورچه کوچولو دیگر توان راه رفتن نداشت. اشک در چشمان کوچکش جمع شده بود. بارها از مادرش شنیده بود که برای رسیدن به هدف باید سعی و تلاش کرد. اکنون به راه دور و درازی که در پیش داشت میاندیشید. آرزو کرد. "ای کاش بال داشت!"ناگهان احساس کرد بال دارد. خودش هم نمیدانست یک مورچه بالدار است. به وسیله آن بالها میتوانست به دور دستها سفر کند. مورچه بالدار پرواز کرد. از مزارع و دشت عبور کرد. از آن بالا همه جا زیبا بود. دیگر راه زیادی باقی نمانده بود. از اینکه به آرزویش میرسید خوشحال بود. دریا از دور دیده میشد که خودش را به صخره ها میکوبید. @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مامانیا خسته نباشید😊 الهی که هرروزتون بهتر از دیروزباشه 🌟🌟🌟 الهی که هرلحظه لبخند حضرت زهرا(س)همراهتون باشه و رضایتشون پله رسیدن به خدا😍😍😍 کوچولوهاتون رو ببوسید 😘😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعضی ها خودشان دلیل دوست داشتنشان میشوند آنهایی ک میگویند: باهم راه برویم باهم درستش میکنیم باهم کلا کیف دارد... 👤صابر ابر @mamanogolpooneha